تاریخ : 1348/10/11 03:00
شناسه : 141493


اختصاصی شاخه سبز

امریکا با جنگ تجاری به سمت تقابل با توسعه چین می رود

در ماه مارس سال جاری امریکا به بهانه اغاز جنگ تجاری و  ایجاد وقفه ای در مسیر توسعه و پیشرفت صلح طلبانه چین، اقدام به اخذ افزایش تعرفه بر واردات فولاد و آلومینیوم کرد و  همین مسئله کافی بود تا کشوری مثل چین نسبت به این تصمیم رئیس جمهور تاجر امریکا واکنش نشان داد و دست به اقدام متقابل بزند، در حالی که بیش از یک ماه از تصمیم یک جانبه و چالش بر انگیز ترامپ می گذرد همچنان شاهد افزایش تنش های لفظی و عملی در حوزه تجاری بین دولتین امریکا و چین هستیم. امریکا راه اندازی جنگ تجاری خواهان کاستن از رشد اقتصادی چین و محدود کردن این کشور در مرزهای خود می باشد.

بعد از مرگ مائو در اواخر دهه 70 دنگ ژیائوپینگ به قدرت رسید وی اصلاحات مهم اقتصادی در کشور اجرا کرد. حزب کمونیست از آن پس کنترل زندگی خصوصی شهروندان را کمتر کرده و اشتراکی‌سازی بخش کشاورزی به نفع خصوصی‌سازی مزارع ملغی شد. این چرخش سیاسی موجب شد تا اقتصاد دستوری چین به یک اقتصاد مختلط تبدیل شود که جهت‌گیری بازار آزاد در آن به تدریج بیشتر می‌شد. قانون اساسی فعلی چین در سال ۱۹۸۲ نوشته شد و سرکوب خونین جنبش دانشجویی در میدان تیان آنمن در سال ۱۹۸۹ موجب تحریم‌های بین‌المللی علیه چین شد. در طول دهه ۱۹۹۰ جیانگ زمین، لی پنگ و ژو رونگجی رهبری چین را به دست گرفتند. در این دوران حدود ۱۵۰ میلیون دهقان از فقر خارج شده و کشور شاهد رشد اقتصادی سریع و مستمری بود که به‌طور میانگین به ۱۱٫۲ درصد می‌رسید. چین در سال ۲۰۰۱ عضو رسمی سازمان جهانی تجارت شد و در دهه ۲۰۰۰ میلادی در دوران حکومت هو جینتائو و ون جیابائو رشد بالای اقتصادی کشور ادامه یافت، و با به قدرت رسید شی جین پینگ در سال چین در سال 2012 تا به امروز چین همچنان در مسیر پیشرفت و توسعه اقتصادی و سایر مولفه های قدرت قرار دارد. استراتژی بلند مدت این کشور به چالش کشیدن نظم تک قطبی و تبدیل شدن به یک قدرت پیشرو و تاثیرگذار در حوزه های بین المللی است چرا که این کشور با توجه به بزرگی  قلمرو جغرافیایی و دارا بودن جمعیتی میلیاردی خواسته و نیازهای زیادی دارد که به تنهایی و فقط متکی بودن به وسعت و قلمرو خود قادر به رفع نیازهای مردم خود نمی باشد به همین جهت این کشور با پی گیری رویکرد و سیاست های مسالمت جویان و صلح طلبانه به همکاری و همگرایی با سایر کشورهای کوچک و بزرگ روی آورد تا از این طریق مسیر توسعه و پیشرفت خود را طی کند.  

فرهنگ استراتژیک چین در سطح ملی  وبین المللی عبارت از : (صلح امری است با ارزش؛ برتری فرهنگی چین؛ جایگاه ملی چین بعنوان پادشاهی میانه؛ لزوم اتحاد در داخل و رهایی از مداخلات خارجی؛ مخالفت با هژمونی؛ گرایش به تمرکز گرایی در عرصه ی تصمیم گیری؛ مخرب و هزینه بر بودن جنگ؛ بی اعتمادی به سایر کشورها) و فرهنگ استراتژیک آن در سطح نظامی نیز شامل مواردی چون: (ادراك تهدید؛ رسیدن به اهداف، هدف اصلی استراتژی؛ حفاظت از تمامیت ارضی؛ مخالفت با حمله به سایر کشورها؛ جنگ عادلانه و دفاع فعال) می باشد.

در عرصه بین المللی پیشرفت و توسعه کشوری به معنای سهم خواهی بیشتر از منابع قدرت و تاثیر گذاری بیشتر بر نظم و قوانین موجود در این نظام است، از آن جایی که بعد از فروپاشی نظام دو قطبی که بر اثر سقوط امپراتوری شوروی بوجود آمد امریکا با دارا  بودن همه مولفه های قدرت که عبارت اند از سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژی توانست تنها نظم دهنده نظام بین الملل براساس اصول و موازین مورد نظر خود باشد که در همین خصوص سیاست هر کس با ما است  با ما است و هر کس هم نباشد دشمن است را پی گیری کرد. در زمان باراک اوباما توجه امریکا به خیزش و پیشرفت اقتصادی چین بیش از پیش جلب شد به طوری که بسیاری از کارشناسان و دانشمندان حوزه سیاست خارجی امریکا چین را تهدیدی بالقوه برای نقش هژمونی و رهبری امریکا در جهان می دانند. امریکا برای مهار توسعه و پیشرفت چین سیاست های زیادی را اتخاذ کرد که از جمله این سیاست ها تصمیم " چرخش به شرق " امریکا در زمان اوباما بوده است. وی سال 2011 در سخنرانی خود در مجلس استرالیا اعلام کرد که تصمیم مهم و استراتژیکی برای آینده سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا گرفته است که طبق آن نقش این کشور در آینده منطقه شرق و جنوب آسیا افزایش چشم­گیری پیدا می کند. وی این استراتژی را چرخش به آسیا نامید. در اصل این استراتژی در جهت مهار توسعه رو به جلوی چین بوده است.

چین علاوه بر پیشرفت های اقتصادی، قلمرو ارضی و ژئوپلیتکی خود را در اقیانوس آرام، خلیج فارس؛ دریای چین، آسیای مرکزی و سایر حوزه های دیگر بسط و توسعه داد، مثلا ادعای این کشور نسبت به حاکمیت کامل بر دریایی چین برای غرب و متحدین غرب در این منطقه ی (آسیا- پاسفیک) به منزله تهدیدی حیاتی امنیتی است که چرا که اگر چین به چنین خواسته ای برسد رسما تجارت سالانه بیش از 50 میلیون تن کالا و خدمات در کنترل و انحصار این کشور قرار می دهد. بنابراین تسلط کامل چین بر دریایی چین جنوبی مساوی است با تسلط بر بیش از نیمی از تجارت بین الملل است که امریکا نمی توان در این خصوص ساکت بماند، به همین خاطر برای مهار این کشور دست به بلوک بندهای سیاسی و نظامی در اطراف این کشور زده است از معروف ترین این بلوک بندی و قشون کشی می توان به محور چهار گانه ژاپن- استرالیا و هند و امریکا اشاره کرد. علاوه بر این امریکا برای به چالش کشیدن سیاست های اقتصادی و سیاسی- نظامی چین در محیط اطراف این دولت اقدام به مانور های نظامی و همکاریهای امنیتی- نظامی، اقتصادی و سیاسی به صورت دوجانیه و چندجانبه با کشورهای همسایه چین می کند. 

رشد اقتصادی و نظامی چین، موجب نگرانی امریکا شده از ظرفیت این کشور برای به چالش کشیدن قدرت هژمونیک امریکا و به دست گرفتن رهبری آسیاست. از این رو امریکا از اختلافات چین میان همسایگان خود استفاده می‌کند تا بتواند از تحرکات چین جلوگیری کند و نوعی توازن در منطقه ایجاد کند. امریکا در راستای این هدف خود نوعی چین هراسی در منطقه به وجود آورده است که این موجب افزایش فروش تسلیحات خود در بازار آسیا شده است. از ابزارهای دیگری که امریکا از آن زاویه در حال افزایش فشارهایی بر چین است می توان به مسئله تایوان، تبت، بحران شبه جزیره و استان سین کیانگ در چین اشاره کرد.  واشنگتن به بهانه ی حق کشتیرانی آزاد، مسائل تجاری و دفاع از متحدین خود در مقابل تهدید های چین بر نفوذ و افزایش حضور خود در آسیای شرقی و نزدیک مرزهای چین اصرار و تاکید دارد.

از شعار های دوران انتخاباتی ترامپ ناراضی از تجارت بین الملل بود چرا که وی معتقد بود در تجارت بین الملل کشورش دچار کسری تجاری فاحشی است و باید این قوانین به سود اقتصاد امریکا تغییر و اصلاح بشود  به همین خاطر وی بعد از اینکه به عنوان رئیس جمهور واشنگتن انتخاب شد از معاهده تجاری، ترانس پاسفیک خارج شد و بعد از آن در سند راهبردی امنیت ملی ترامپ عنوان کرد که باید سیاست " اول امریکا " در حوزه داخلی و خارجی اجرا شود بر اساس این سند اولویت دادن به منافع کشورش در همه عرصه‌ها باید پی گیری شود. در راستای عمل کردن " سیاست " اول امریکا" در تجارت بین الملل به گفته ترامپ و اطرافیان وی در کاخ سفید حق این کشور از جانب برخی از کشور بخصوص چین خورده می شود و  در این خصوص چین باید بلافاصله مازاد تجاری خود با آمریکا را به میزان صد میلیارد دلار کاهش دهد. ترامپ گفت کسری تجاری 504 میلیارد دلاری آمریکا با چین خارج از کنترل است و ما با یک وضعیت عظیم سرقت حقوق مالکیت فکری و معنوی مواجه هستیم. استیو بنن کارشناس مسایل سیاسی در امریکا گفت: "برای مقابله با توسعه اقتصادی چین امریکا مصمم است، زیرا تنها یک کشور در آینده‌ای نزدیک رهبری اقتصادی جهان را در دست خواهد گرفت. بنابراین جنگ اقتصادی با چین همه‌چیز است. امریکا  باید با تمام وجود روی آن تمرکز کند . اگر شکست‌های ما در این زمینه ادامه داشته باشد، نهایتا در 10 سال آینده امریکا به نقطه‌ای خواهد رسید که دیگر هیچ راه بازگشتی برای جبران وجود نخواهد داشت."

اما برعکس اظهارات استیوبنن و ترامپ زبیگنیو برژینسکی و جیمز روزنا اعتقاد دارند امریکا برای حفظ جایگاهی رهبری خود به همکاری با چین و روسیه نیاز دارد در همین زمینه  نظریه پرداز نظریه ی قدرت نرم جیمز روزنا بیان می کند که ایالات متحده می بایست از قدرت نرم خود برای ایجاد شبکه و نهادهایی استفاده کند که به این کشور اجازه همکاری با چین، هند، ژاپن، اروپا و دیگران را برای مواجهه با مشکلات فراملی همچون ثبات پولی، تغییرات اقلیمی، تروریسم و جرائم سایبری که هیچ کشوری نمی تواند به طور یکجانبه حل و فصل کند بدهد. این امر نیازمند غلبه بر سیاست های یکجانبه و رفتار هایی است که از زمان روی کار آمدن ترامپ با آن مواجه بوده ایم. بر خلاف بدبینی های موجود، با وجود خیزش چین، ایالات متحده برتری های قدرتمندی دارد که بیش از هشت سال دوران ریاست جمهوری، در صورت انتخاب مجدد ترامپ، به طول خواهد انجامید.

 1- جمعیتی. بر اساس آمار سازمان ملل؛ ایالات متحده تنها کشور توسعه یافته در جهان خواهد بود که تا سال ۲۰۵۰ با رشد جمعیتی مواجه خواهد بود. چین که اینک پر جمعیت ترین کشور دنیا است، بر اساس پیش بینی ها جایگاه خود را به هند واگذار خواهد کرد.

2- انرژی است. یک دهه پیش به نظر می رسید که آمریکا از سر استیصال متکی به واردات انرژی است. اینک با انقلاب سنگ های نفت زا این کشور از واردکننده انرژی به صادرکننده انرژی بدل شده است و آمریکای شمالی تا یک دهه آتی به خودکفایی می رسد حال آنکه چین بیش از پیش متکی با واردات انرژی خواهد شد.

3- تکنولوژی ، در میان فن آوری هایی که در این قرن قدرت بر دوششان خواهد بود می توان به بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی و نسل بعدی فن آوری اطللاعات همچون هوش مصنوعی و داده های بزرگ اشاره کرد. بر اساس آنچه کار شناسان خبره می گویند هرچند ظرفیت های تکنولوژیک چین توسعه خواهد یافت، اما ایالات متحده همچنان در پژوهش، توسعه، ارتباطات و این دست فن آوری ها رهبر دنیا باقی خواهد ماند.علاوه بر این آمریکا در زمینه پایگاه های تحقیقاتی چهارمین برتری را در نظام تحصیلات دانشگاهی خود می بیند. اما جایگاه ایالات متحده نه فقط به خاطر برتری هایی که ذکر شد بلکه همچنین به خاطر اتحاد با ژاپن و چین حفظ خواهد شد.

کلام اخر

جهان همواره شاهد ظهور و سقوط قدرتها بوده، و اهمیت مطالعه ی جابه جایی قدرتهای مزبور به این دلیل است که صلح و جنگ و امنیت سیستم بین الملل، بـا آن مرتبط اسـت. چارلز دوران و دیالن کیسـان در نظریـه ی خود با عنوان چرخـه ی قدرت و نقش، بیان می کنند که با افزایش قدرت یک کشـور، نقش آن نیز باید افزایش یابد، در غیر این صورت ممکن است تحولات ناخوشایندی در پهنه ی بین المللی رخ دهد. از سوی دیگر، تعادل میان قدرت و نقش، موجب آرامش و صلح بین المللی میگردد. از ایراد های که می توان بر چین وارد کرد. منفعل بودن این کشور در بازی های بین المللی است این کشور گرچه در حوزه های اقتصادی، نظامی پیشرفت های داشت ولی در حوزه اجرای نقش های سیاست خارجی خود منفعل عمل کرده است به همین خاطر نتوانست همه ابعاد و مولفه های قدرت خود را همزمان ارتقا و تقویت دهد.

جنگ تجاری که امریکا راه انداخت می تواند موانع زیادی در راه و توسعه رشد اقتصادی چین ایجاد کند و به همان اندازه این جنگ در اعتماد و اعتبار بین المللی و اقتصاد امریکا اثرات خود را به جا می گذارد، پشت پا زدن ترامپ به قوانین و قرار دادهای  بین المللی ارزش این نهادها را بین کشورهای آشوب گر و متجاوز، و تروریست ها پایین می آورد و این اقدام خود عاملی برای تهدید، صلح و امنیت بین المللی است.

فاطمه موسوی زاهد

کارشناسی ارشد روابط بین الملل

 


 

پاسخی بگذارید