گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1397/04/4 17:00
شناسه : 157641
هیچ کجا حالش خوب نیست
حوادث متعدد... یک روز غم نان و غصه ی عدم اشتغال جوانان، یک روز آمار وحشتناک کاهش سن در مصرف مواد مخدر، یک روز آمار افزایش طلاق و یک روز یک ناظم، یک راننده سرویس، یک معلم، صدای 16 مادر در یک دبیرستان... که تنها بخشی از معضلاتی است که ما را به سمت قهقرا می برد، که به هیچ وجه نمی توان در بعضی موارد حتی آمار درست و دقیقی گزارش داد.
اغفال و در نهایت آزار جنسی که در واقع متاثر از فرهنگ و عدم آموزش های لازم  است.
طلاق که مهمترین عامل ایجاد آن در عدم مهارت ارتباطی و کلامی است.
مصرف مواد مخدر که در عدم مهارت کنترل بحران است.
غم نان و غصه ی عدم اشتغال که در عدم مهارت و داشتن هوش اقتصادی است.
باید برای پیشگیری از این موارد اقدام کرد جالب این جاست که گاهی در این موارد صرفا با حذف صورت مساله و حذف عاملین متجاوز و یا تقصیر را به گردن یکدیگر نهادن و مقصر دانستن فعلیت ها می خواهند دامنه ی حواشی را پاک کنند که در واقع از صورت جراید پاک شده است ولاغیر... و این قضیه ابزارهایی می خواهد تا در ژرفای وجودی خود ریشه کن شود.
در مقالات می خوانیم که قشر خاکستری افرادی که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته اند نسبت به دیگر افراد نازک تر است و قدرت تحلیلی و منطقی پایین تری دارند و اضطراب و ترس و اندوه از آزار بصورت یک اختلال در شخصیت فردی آن ها باقی می ماند که در نهایت یا کودک آزار می شوند و یا همجنس گرا و یا خیابان گرد می شوند و یا سعی می کنند با دوری از اجتماع این آسیب روانی خود را به گونه ای جبران نمایند.
در مقالات می خوانیم که عدم اشتغال آسیب های جدی را در جامعه در بر خواهد داشت.
می بینیم افسردگی ها و بی علاقگی ها و پرخاشگری هایی که تاثیرات منفی را بر شخصیت و کار و یا زندگی و تحصیل می گذارد.
می خوانیم در اثر ندانستن ها و عدم مهارت "نه گفتن" دامان زندگی هایی با آتش اعتیاد سوخته است.
اما مشکل از کجاست؟
واقعیت امر این است که علی رغم در حال توسعه بودن کشورمان، آموزش و پرورش ما پیر است. و به قول فرمایش آیت الله خامنه ای (19/2/97) آموزش و پرورش نیازمند نوسازی است".
باید قبول کنیم آموزش و پرورش وقتی تنها به سیطره ی آموزش رسیدگی می کند فرصتی برای پرداختن به تربیت ندارد و می توان گفت آموزش و پرورش وضعیت خوبی ندارد.
همه چیز تغییر کرده، بچه ها تغییر کرده اند، خانه ها تغییر کرده، شیوه های زندگی تغییر کرده ولی شیوه های آموزشی تغییر که نداشته برگشت پذیر هم بوده و مدارس همچنان همانطور مانده اند.
غنی ترین منابع را داریم اما در رابطه با بازنگری و بازمهندسی فعالیت های تربیتی در مدارس الگوی مناسبی ترسیم نشده که در نهایت می شنوی که وزارت آموزش و پرورش درآمدزا نیست و این طرح ها بارمالی دارد. 
معلم ها از حقوق هایشان گله مندند و به مدارس که سر می زنی معلم هایی که سرشان به تنشان می ارزد هم دیگر خسته و کسل و بی روح هستند به نحوی که دوست داری خود را به انزوا بکشانی.
 روایتی یادآور می شود: کادالفقر ان یکون کفرا (نزدیک است که فقر، به کفر انجامد).
شاید بهتر باشد بگوییم به آموزش و پرورش نرسیدند.  
بهتر است بگوییم اگر می خواهیم جامعه ای عاقبت بخیر داشته باشیم، باید چشم اندازمان در دوراندیشی و دستیابی به مطلوب، هوشمند باشد، باید از آموزش و پرورش شروع کرد تا نگرش افراد نسبت به جامعه پیرامون تغییر کند. وقتی نگرش تغییر کرد، آرام آرام همه چیز تغییر می کند.
ما هر روز نگران فساد هستیم، نگران اقتصاد هستیم، نگران نسلی هستیم که طلاق در آن زیاد شده و شغل ندارند و اعتیاد دامنگیرآن هاست و هر روز بازخورد منفی این اخبار را بیشتر می بینیم. باید قبول کنیم که آموزش و پرورش نیازمند تحول در بحث تربیت و آموزش است و باید قبول کنیم تا معلم ها حالشان خوب نباشد هیچ کجا حالش خوب نیست. 
راستش این است که فقر(...) دارد مردم را بیچاره می کند و اگر سرمایه گذاری در بخش پرورشی و فرهنگی در آموزش پرورش صورت نگیرد، پازلی از جامعه ی  بی روحیه ای بی طراوت محقق می شود، که حیطه ی تربیتی آن ها مبهم و غیرقابل تصور خواهد بود.
هدی سادات چاوشی

پاسخی بگذارید