تاریخ : 1397/04/15 16:02
شناسه : 161037


تاثیر سفر روحانی به اروپا بر شرایط بلاتکلیفی برجام

گفتگوی آقای عباس ترابی پژوهشگر مسائل بین الملل و کارشناس ارشد مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران با روزنامه سراسری شاخه سبز

در گفتگو با شاخه سبز اقای ترابی تصریح کردند سفر روحانی به سوئیس و اتریش، بیشتر به این منظور انجام گرفت که به اروپایی ها نشان دهد که این دولت همچنان خواهان همکاری اروپا در فضای پس از خروج ایالات متحده از برجام است.  

مقدمه: 

حسن روحانی رییس‌ جمهور کشورمان، هفته پیش به دعوت روسای جمهور سوئیس و اتریش سفری به وین و زوریخ داشت. در این سفر هیاتی از مقامات بلندپایه سیاسی و اقتصادی رییس جمهور را همراهی کردند این سفر اگرچه دیداری از پیش تعیین شده است؛ اما درشرایط فعلی از اهمیت ویژه ای  برخوردار است و می‌تواند نمای دقیق تری را از همکاری‌های ایران و کشورهای اروپایی نشان دهد.

در حال حاضر برجام بعد از خروج امریکا از این توافقنامه در حالت برزخی بسر می برد و آینده اش مشخص نیست. از آنجایی این توافقنامه نمونه عالی از یک دیپلماسی جهانی بود که اهمیت مذاکره و راحل های مسالمت آمیز را در حل و فصل مشکلات و مسائل جهانی می رساند؛ لذا به خطر افتادن حیات برجام اعتبار و اهمیت دیپلماسی و روش های سیاسی را نیز با خطر مواجه خواهد ساخت.

به نظر می رسد، با ورود ترامپ به کاخ سفید، ایالات متحده با رویکرد واقع گرایانه محض همراه با بکارگیری تز اقتصاد مرکانتیلیستی قدم در را خطرناکی گذاشته که بدون هزینه نخواهد بود. همانطور که دیوید هیوم عقیده داشت که مرکانتیلیسم ممکن است در کوتاه مدت وضعیت تجاری را بهبود بخشد ولی این امر در دراز مدت به زیان کشور خاتمه ‌یابد؛ امروزه نیز ممکن است سیاستهای اقتصادی-تهاجمی ترامپ در آینده به زبان این کشور تمام شود. 

حال با شرایطی که خروج یکجانبه ترامپ از معاهده برجام بوجود آورده، فارغ از به خطر افتادن منافع اقتصادی اروپا، چین، روسیه و ایران در چارچوب این توافقنامه، به نظر می رسد احیای این توافق، خصوصا برای اروپا و ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد؛ به همین منظور طرف های ایرانی و اروپایی با نزدیک شدن به مرحله اول اجرایی شدن تحریم های ثانویه امریکا، به تکاپو افتادند که راهی برای نجات برجام پیدا کنند.

لذا، در خصوص یافتن راهی برای برون رفت از شرایط معلق برجام و گشایشی برای مدیریت و کنترل بحران داخلی به سراغ آقای عباس ترابی تحلیلگر مسائل بین‌الملل می رویم تا نظریات وی را پیرامون این مباحث جویا شویم. 

آقای ترابی، همانطور که مطلع هستید؛ روحانی رئیس جمهوری کشورمان در شرایطی به سوئیس و وین اتریش سفر کرد که برجام در شرایط برزخی بسر می برد و کمتر از یک ماه تا عملیاتی شدن تحریم های مرحله اول امریکا که قرار است از 13 مرداد شروع شوند مانده است. با توجه به وضعیت حادث شده و اوضاع کشور ما و سیاست های یکجانبه گرای امریکا، از دید شما سفر روحانی به این دو کشور که از کشورهای تاثیرگذار اروپا هستند؛ چرا در این زمان رخ داده است؟ به نظر شما هدف رئیس جمهور کشورمان از این مسافرت چه بوده؟ 
 
سفر روحانی به سوئیس و اتریش، بیشتر به این منظور انجام گرفت که به اروپایی ها نشان دهد دولت روحانی همچنان خواهان همکاری اروپا در فضای پس از خروج ایالات متحده از برجام است. در داخل، مخالفان دولت از بی اثر بودن برجام و بی حاصل بودن دو سال مذاکره با ۵+۱ سخن می گویند و این باعث شده تا روحانی به جد دنبال «حفظ حداقلی» برجام باشد.حضور رئیس جمهور ایران در اروپا، در هفته ای که قرار است نشستی میان ایران و کشورهای عضو برجام در وین پایتخت اتریش برقرار شود؛ باعث شد تا یک جو مثبت همراه با خوش بینی برای طرفین ایجاد کند؛ هرچند که مخالفین این سفر نیز بیکار ننشستند و با تبلیغات گسترده ماجرای  بمب گذاری نافرجام در نشست سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در پاریس را به منظور بی اثر کردن سفر روحانی انجام دادند. اما آیا واقعاً این سفر دستاوردهای ملموس نیز به همراه داشت و یا در آینده نزدیک خواهد داشت؟

پاسخ این است که روحانی می تواند تصویب قانون در پارلمان اروپا مبنی بر اجازه به «بانک سرمایه گذاری اروپا» برای مبادلات بانکی با ایران را اولین دستاورد خود از این سفر تلقی کند. اما حقیقت ماجرا این است که این مصوبه الزام آور نیست و تنها دست این بانک غیر انتفاعی را در صورت تمایل به همکاری با ایران باز می گذارد. 
همچنین، ما می دانیم که تصمیم پارلمان اروپا در اعطای این مجوز، بیشتر در راستای همراهی و پشتیبانی از فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، صورت گرفته است که قرار است فردا در وین دور میز مذاکره با ظریف و دیگر طرفهای برجام بنشیند.

پارلمان اروپا، در واقع می‌خواسته با این اقدام مسئول سیاست خارجی خود را چندان هم دست خالی به این دیدار نفرستد. اما سوالی که اینجا مطرح می شود این است که مگر اروپا تا به حال دسترسی بانکهایش به ایران را مسدود کرده بود که حالا برای همکاری نیاز به تصویب پارلمان داشته باشد؟ حقیقت ماجرا این است که بخاطر نپیوستن ایران به «گروه ویژه اقدام مالی» یا همان FATF بانکهای اروپایی حتی با وجود تشویق وزیر خارجه اسبق ایالات متحده، جان کری و تعلیق ایران از این فهرست سیاه توسط اروپا - تمایلی به همکاری با بانکهای ایرانی نداشتند. و حالا که بجای تشویق از طرف آمریکایی، مدام تهدید به مجازات و جریمه می شوند؛ کار بر این بانکها سخت تر هم شده است.

مسئله دیگر این است که چون «برجام»، یک توافق «آمریکا محور» است؛ یعنی٬ طرف ایرانی همواره در طول دوازده سال مذاکره اتمی به این فکر می کرده که اگر با آمریکا به توافق قطعی و البته موردی برسد - تصوری که امروز غلط بودنش مشخص شده است - می تواند بدون مشکل با دیگر کشورها ارتباط داشته باشد. برای همین، در طول مذاکرات دو ساله برجام هم فقط به تعهدات آمریکا دل بست و تعهدات طرفهای دیگر توافق را جدی ندانست. برای همین، امروزه مشخص می شود که سایر اعضای برجام تقریباً هیچ اقدامی در طول این دو سال پس از توافق انجام نمی داده اند و این تنها آمریکا بوده است که با «گفتار درمانی» و نه اقدام عملی مؤثر در تعلیق تحریمها نقش داشته است.

به همین جهت، امروزه شاهد هستیم که دولت روحانی مدام به سایر کشورهای طرف توافق رجوع می کند و از ایشان ایفای تعهداتشان را مطالبه می کند. امری که معقول به نظر نمی رسد و موجبات بازگشت تعادل و رونق به اقتصاد کشور را فراهم نخواهد ساخت. جالبتر اینکه، طرف های ایرانی در این مذاکرات بر مبنای یک تصور غلط، از پیروزی دموکرات‌ها به رهبری هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ مطمئن بودند و فکر می کردند در چهار سال آینده دولت روحانی با کلینتون بعنوان رئیس جمهور و فردی مثل جیک سولیوان بعنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید مواجه خواهند شد و این اشخاص حتی در صورت انتقاد از برجام هرگز از آن خارج نخواهند شد.

باقی سالها نیز احتمالا برایشان چندان مهم نبوده است. یعنی، اینکه پس از انتخابات ۲۰۲۰ چه کسی بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا تکیه بزند و با برجام چه رفتاری داشته باشد، برای طرف ایرانی اهمیتی نداشته است. اینجاست که نظریه معروف همایون کاتوزیان «جامعه کوتاه مدت» به ذهن متبادر می شود که متأسفانه ایرانی ها استراتژیک و بلند مدت نمی اندیشند و همواره منافع کوتاه مدت را مد نظر قرار می دهند. 

سوال دوم اینست که، ظاهراً امریکا منطقه را از محور اسرائیل هراسی بیرون آورد و به جای آن ایران هراسی را پیاده و ملکه ذهن کشورها و مردم منطقه کرد. شما دلیل موفقیت امریکا در این زمینه را چگونه می بینید؟ چرا ایران نتواست مانع از اجماع منطقه ای علیه خود شود؟ 
 
اگر اجازه بفرمایید باید عرض کنم که این آمریکا نبود که «ایران هراسی» را در منطقه خاورمیانه گسترش داد؛ بلکه این رقابت مخرب خود کشورهای منطقه و تفکر مبتنی بر «بازی با حاصل جمع صفر» بود که توسط عربستان و ایران برای کسب تمام امتیازات در منطقه، بدون در نظر گرفتن رقیب براه انداخته شد. اگر خاطرتان باشد، محمد جواد ظریف، چند ماه پیش در سفرش به آمریکا و در گفتگویی با ریچارد ناثان هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، به این مهم اعتراف کرد.

خصوصا، رقابت ویرانگر عربستان سعودی و ایران باعث شد تا اسرائیل و آمریکا هم از این موقعیت بهره‌برداری لازم را انجام دهند. چون ایران خود یکی از طرفهای ماجرا بود؛ لذا نتوانست سایر کشورهای منطقه را اقناع کند که همه تقصیرها گردن عربستان سعودی است. از طرف دیگر هم، عدم توجه به افکار عمومی در داخل کشور، سبب شد تا در صحنه منطقه ای حمایت مؤثری از داخل کشور بعمل نیاید.
 
از جمله دلایلی که کشورهایی چون ژاپن و هند را وا داشته تا خریدهای نفتی شان را از ایران کنسل کنند؛ موافقت کشورهای چون روسیه و عربستان و امارات برای افزایش تولید نفت بود. حال،  سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چه عواملی سبب شد که سکان تصمیم گیری و مدیریت اوپک به دست کشورهای مداخله گری چون امریکا و روسیه بیفتد؟ آیا اوپک اعتبار گذشته خود را توانست بین اعضای خود حفظ کند؟ چون فعلا سه عضو از اعضای این سازمان یعنی ایران، لیبی، ونزوئلا به دلایل وابستگی تجاریشان به نفت در وضعیت خوبی قرار ندارند، ولی این سازمان هیج سیاستی برای برون رفت این چند عضو از اعضای خود اتخاد نکرد. 

به صراحت باید عرض کنم که سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک)٬ سالهاست که اهمیت استراتژیک خود را از دست داده است. چرا که این سازمان پس از بنیانگذاری اولیه اش در سال ۱۹۶۰ میلادی که با پنج کشور کار خود را آغاز کرد؛ اینک فقط دوازده عضو دارد. در حالیکه هم در آن عصر و هم بعدها کشورهای تولیدکننده نفت بودند که به این  سازمان نپیوستند. تصور کنید سازمان ملل که در ابتدا با پنجاه و یک کشور رسمیت پیدا کرد و بنیان نهاده شد؛ امروزه هم به همان میزان عضو داشت. آیا تصمیمات این سازمان مؤثر می توانست باشد. امروزه سازمان ملل یکصد و  نود و سه عضو دارد و این نشان دهنده پویایی این سازمان است.  

اوپک، با این شرایط تنها با همکاری و مشارکت با دیگر کشورهای دنیاست که می تواند سرپا بماند در غیر اینصورت، در شرایط بحرانی چون امروز که میان اعضای این سازمان به شدت اختلاف نظر وجود دارد، قدرت اثرگذاری این نهاد بسیار پایین تر از حد معمول نیز خواهد آمد. بطور مثال، روسیه کشوری است که فروشنده نفت است و در اوپک نیز عضو نیست؛ مشخص است که در چنین شرایطی٬ رقبای ایران به سمت روسیه متمایل خواهند شد و برای فروش بیشتر و کم کردن از سهم ایران تلاش خواهند کرد. اینکه، ترامپ دو روز پیش در یک توئیت به اعضای اوپک به صراحت و آمرانه دستور می دهد که «قیمت نفت را همین حالا پایین بیاورید»؛ خود گویای جایگاه متزلزل و پایین این سازمان است.

من وضعیت اوپک را با وضعیت کشورهای «جنبش عدم تعهد» مقایسه می کنم. اوپک نیز چون این پیمان محصول یک دوره تاریخی خاصی است. یعنی همانطوری که جنبش عدم تعهد محصول جهان دوقطبی در جنگ سرد بود و پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی دیگر با جهان تک قطبی مواجه شدیم و عدم تعهد به این دو ابرقدرت دیگر از حیز انتفاع خارج شد؛ اوپک هم محصول دوره ای است که اکثر کشورهای صادر کننده نفت در این سازمان عضو بودند و خارج از این سازمان، نفت چندانی در معرض فروش نبود. اما امروزه ما با کشورهایی چون روسیه، ایالات متحده، کانادا، مکزیک، کلمبیا، برزیل، نروژ و چندین کشور دیگر صادر کننده نفت مواجهیم که عضو سازمان کشورهای صادر کننده نفت نیستند. 

اروپا بالاخره بسته پیشنهادی خود را به طرفهای ایرانی داد به نظر می رسد در بسته پیشنهادی اروپا برخی خواسته های امریکا هم درج شده باشد. نظر شما در خصوص این بسته پیشنهادی چیست به نظر شما در قبال راهکارهایی که به طرف ایرانی میدهند چه چیزهای را مطالبه خواهند کرد؟ 

قطعا خواستار توقف فعالیتهای موشکی و حضور منطقه ای جمهوری اسلامی ایران خواهند شد. مضافاً اینکه، همچنان راهکاری برای تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران ارائه نخواهند داد. یادمان باشد که آمریکا نقش «برادر بزرگ» در برجام را داشت با حداقل حضور در بازارهای ایران -که این مسئله خود فی نفسه بحران ساز بود - اما این اروپا بود که با امضای توافق، وارد بازار ایران شد و از آن سود برد.

حالا هم، این اروپاست که با خروج سونامی وار شرکتهایش از ایران، توافقنامه را با بن بست مواجه ساخته است.با این توصیفات، احتمالاً اروپا تلاش خواهد کرد تا ایران را زیر سلطه خود قرار دهد و از کارت ایران برای مذاکره و چانه زنی با ایالات متحده در خصوص رفع تعرفه های تجاری کالاهای صادره خود استفاده کند. برای اینکه این بسته پیشنهادی از جامعیت حداقلی برخوردار باشد؛ لازم است که روسیه، چین، هند و سایر کشورها هم در این زمینه تعهداتی را پذیرا شوند.

هر چند، نشست دوجانبه آتی ترامپ-پوتین که قرار است شانزدهم جولای در هلسینکی فنلاند برگزار شود؛ می تواند مانع بزرگی بر سر توافق اروپا با روسیه در ارتباط با بسته پیشنهادی ارائه شده به ایران بوجود آورد. با این حال در بهترین حالت ممکن، این کشورها اقدام به مبادله تهاتری با ایران خواهند کرد. اما مشخص نیست تا چه میزان توانایی خرید نفت از ایران را داشته باشند. باید طرف ایرانی، ابتدا تکلیف فروش نفت را با طرفین مذاکره مشخص کند. چون معلوم نیست آنها هنگام مواجهه با دور جدید تحریمها چگونه این توافق را تفسیر خواهند کرد. 

امریکا هنوز مرحله اول و دوم تحریم های ثانویه خود را عملی نساخته است. جناب ترابی به نظر شما ایران و اتحادیه اروپا تا چه مقدار می توانند در مقابل این تحریم ها ایستادگی کنند؟ 

ایران، ظاهراً چاره دیگری ندارد. چون خروج از برجام گزینه ای است که همین مقدار حمایت سیاسی و لفظی اروپا، چین و روسیه را هم پایان خواهد داد. به همین منظور، ایران خود را برای یک شرایط فوق حاد باید آماده کند. اقتصاد، مقوله ای است که با اقدامات آنی و ضربتی میانه ای ندارد و راه حل های بلند مدت می طلبد. از سخنان روحانی در سوئیس و اتریش نیز چنین بر می آید که دولت معتقد است که باید به هر نحو که شده این دو سال و نیم باقی مانده از ریاست جمهوری ترامپ را بگونه ای تحمل کند تا شاید فرجی حاصل شود. روحانی در این سفر به اروپا یادآوری کرد که ریاست جمهوری ترامپ تمام شدنی است اما رابطه ایران و اروپا یک رابطه چند صد ساله است.
 
بدون شک مشکلات اقتصاد، بیکاری، آلودگی ها، فساد و اختلاس ها، کم آبی و غیره در داخل و لابی گری یهودی و سعودی در منطقه محرک و بهانه هایی برای خروج امریکا از برجام بودند. اگر کشور ما مثل ترکیه کارتهایی برای امتیاز گیری از امریکا داشت، این کشور به آسانی نمی توانست از مسولیتهای خود در برابر برجام فرار کند. آقای ترابی سوالی که برای جمع بندی از شما می پرسم این که شما چه راهکاری برای برون رفت از بن بست ها و بحرانهای داخلی و منطقه ای پیشنهاد می کنید و آینده برجام را چگونه می بینید؟ 

ریچارد ناثان هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، کتابی دارد تحت عنوان

"Foreign Policy Begins At Home: The Case for Putting America's House in Order"
یعنی بنیان سیاست خارجی بر سیاست داخلی استوار است. وی در این کتاب اشاره می کند که بزرگترین تهدید برای ایالات متحده نه از خارج از مرزهای این کشور که در درون کشور نهفته است. وی معتقد است که تا زمانی که آمریکا سیاست متوازن و متعارفی در داخل داشته باشد و در کنار آن به بازسازی بنیانهای قدرت اقتصادی کشور بپردازد؛ نباید از تهدیدات خارجی ترسید.

این سخن کسی است که مسئول شورای روابط خارجی است و پس از سالها تحقیق و تفحص در اصول و بنیانهای سیاست خارجه به این نتیجه گیری رسیده است که سیاست خارجی موفق، بنیانش بر سیاست داخلی درست گذاشته می شود. بنابراین، به نظر می رسد، ما نیز باید به این درک برسیم که سیاست خارجی جدای از سیاست داخلی نیست و برای برون رفت از بن بست موجود، حاکمیت و نه دولت، باید با مردم رو راست باشد و اشتباه‌های خود در سیاست داخلی را تصحیح کند و در جلب اعتماد افکار عمومی مجدانه تلاش کند. حاکمیت باید به این جمع بندی برسد که طرف اصلی گفتگو باید ملت ایران باشد و بدون یک گفتگو و توافق جامع در داخل، هیچ گفتگو و توافقی در صحنه بین المللی به موفقیت مورد نظر دست نخواهد یافت. 

گفتگو از فاطمه موسوی زاهد 
خبرنگار مسائل بین الملل 
 

پاسخی بگذارید