هدی سادات چاوشی: در آستانۀ ماهِ مهر چند سالیست که مدام میترسم... از همان شروع تابستان میترسم... میترسم یک روز حلقۀ آهنینی از جنس خورشید که خانواده باشد یکباره انرژیش تمام شود و قیامت شود.
میترسم از آن روزی که گام دوم انقلاب آنطور که باید و شاید اتفاق نیوفتد و بعد هم بعضیها بیایند و بگویند: اتفاقی نیافتاده است که... چرا اینقدر شلوغش میکنید؟!
میترسم یک روز در شرف ماه مهر، سیاست ایدئولوژیزه از برخی، شبیه خودسانسوریهای برخی دیگر شود و آنطور که نباید، صورت پذیرد.
نگرانم... همچون همۀ مادرهای نگران... نگران بودنی از جنس جوهرهای قلمِ طلایه به دوشان از اهل رسانه؛ که هرچند برچسبی از کارشناس بودن را در نوشتنهای خود نمیتوانند لحاظ کنند و بنویسند "این کارشناس گفت" اما آنقدر از نانهای گندم وعطر آن در جامعه دیده و شنیدهاند که حتی اگر کارشناسی با مدارک دیگر، جرات نکند و یا تمایل نداشته باشد که بعنوان زبان گویای جامعه، به نقد و مصاحبه از برخی سیاست ها بپردازد..
الزاما قلم را به کام دلنوشتههای خود رهنمود کنم که شاید همین مقدار کم میسر واقع شود.
اضطراب دارم. نه از سیاستهایی که گاهی با خودسانسوری حتی مجوز چاپ یک کتاب علمی ـ اموزشی را به یک سال تعویق بیاندازم و اسمش را بگذارم در دست اقدام است تا دانشجویانِ جویای علم نیز کامشان دیرتر شیرین شود. بلکه از جنس آنهایی که به آنها دانش داری!... گاهی زیاد بوده!... و از لحظه به لحظۀ آن اطلاع داری!...
ولی به ندرت اطلاع رسانی میشود؛ هر چند برخی بگویند و معتقد باشند که هر فرد از والدین نیز بعنوان محرکی در آن، نقشی از یک پلان و یا پلانهایی را نمایشگری کرده باشد و شاید و شاید نه...
دلسپردهام... و شاید به حمایتی که نگاه به پرورش خالی از پرورش نباشد.
اما امید دارم. به آن روزی که چهارراههای غیراستاندارد و آمار مرگ و میر ناشی از آن، الگویی تجربی و مانعی برای ایجادِ روحیۀ جسمانی ـ معنوی برای دستیابی به معنا و ورود به احساسی ژرف از ارزنده بودن و تحققِ آسوده زیستن، نباشد.
بلکه با برنامهای منسجم و منظم، عزمی راسخ و پرهدف، 12 سال تحصیل از هر دانشآموز، همراه با علمی مفید و خصیصه دوراندیشی و درایت در فهم از اندیشههای اخلاقی ـ مهارتی همراه باشد.
شاید باورش کمی سخت باشد اما دلواپسم... از آن روزی که چهارچوبهای طراحی شده و بر تاریخ ثبت شده با خلاء همراه باشد و من بعنوان یک مادر، مانند مادر کودک اصفهانی و مظلوم، چشم براهِ آموزشهای مفید اعم از علمی و هویتی باشم تا بلکه کودکم در ثانویههایی که می توان مهد اولیه نیز نامیدشان؛ روحیۀ تفکر و نگرش و بصیرتی روحانی مسلک را بر آگاهی و گسترش حاکمیت خود ضروری و لازم بداند. تا هر بیگانه با روحیۀ دیاثت، نتواند بر بدنها و ذهنها یورش ببرد، و حتی و شاید در پسِ پنهانیِ خویش، ما را نیز بر آموزشهایی، از همان بیست هایی باشد که قرار بود بیست نباشد، قرار دهند که تنها بتوانم درون خود را بنا به عرف، به آتش بکشانم.
منتظرم... ولی میدانم که گاهی صبر جایز نیست.
با وجود متخصصان و متبحران، نیازی نیست تا علوم و یا علوم توحیدی و ضروری صبر کنند تا بعد از ورود به سنین بحران و یا اقدام به خودکشی؛ و یا هر نوجوان بعد از تفکیک عقیده، قدرت تشخیص و حل مسئله را بداند. بلکه آموزش در سنین پایه برای تثبیت عقاید و تفکر معمم سیرت بودن، چیزی نیست که در جامعۀ "عاشقانِ حضرت اباعبدالله(ع)" اتفاق عجیبی باشد.
بلکه ممکن است هر فرد در هر لحظه برایش اتفاق بیافتد اگر فتوایی واجب در این امر، برای ما مقلدان صورت پذیرد.
انتهای پیام /