تاریخ : 1398/02/8 23:08
شناسه : 206574

رئیس بنیاد شهید پاکدشت گفت: وصیت نامه شهدا فصل جدیدی از درس جوانمردی است.



معصومه محمدی -  همه جا پر از خاک بود درون جعبه ها و قفسه های زیرزمین دنبال چیزی می گشت. از صدای تکه کاغذها می توانستی چشم بسته بفهمی در کدام قسمت زیرزمین در حال جستجو است.
گاه گاهی همه جا را سکوت فرا می گرفت، آن زمان تعدادی عکس پیدا می کرد و به آنها زول می زد، گاهی لبخند می زند گویا چهره آشنا یافته است، بعد دوباره عکس ها را درون بسته اشان می گذاشت و دوباره شروع به گشتن می کرد.
روی پله ها ایستاده بودم داشتم نگاه می کردم، تا حالا به یاد نداشتم در این 3 ماه آغاز به کار، خاکی دیده باشم، همیشه با لباس های اتو کشیده، سلام های رئیس وار و....
اصلا برایم جور نبود دیدن رئیس جدید بنیاد شهید پاکدشت با لباس های اتو کشیده خاکی، حواسش به من نبود، یک آلبوم پیدا کرده بود و داشت عکس های شهدا را نگاه می کرد، یک دفعه عکس گرفتم، باز هم نفهمید.
آلبوم را گذاشت کنار، با صدای بلند گفتم، آقای مدنی دنبال چی هستید؟، گفت یک چیزی مثل وصیت نامه یا هر چیزی که ارزش کار فرهنگی کردن را داشته باشه
همینجوری سرش پایین بود، داشت می گشت، این جعبه، اون جعبه، این پلاستیک، اون پلاستیک، یک دفعه پوشه قرمز رنگ را از زیر آلبوم ها برداشت، پر خاک، دیگه حواسش به خاک بازی ش نبود، اصلا چیزی به غیر از آن ورقه ها نه می دید و نه می شنید....
یک دفعه گفت دیدید من مطمئن بودم اینجا میشه وصیت نامه شهدا را پیدا میکنم، حتما بیشترهم هست، زیر لب می گفت، کجایید، کمکم کنید؛ یاد فیلم های مستند تیم تفحص پیکر شهدا افتادم، بچه ها نذر می کردند روزها زیر گرمای بیش از 40 درجه جنوب به دنبال پیکر شهدا زیر خاک می گشتند همون نواحی که می دانستند عملیاتی بوده شاید شهیدی اینجا به آسمان پر کشیده باشه.
چه دنیای عجیبی این آدم ها دارند تمام دنیاشون می زارن برای پیدا کردن پیکر آدم هایی که نمی شناسند اما چنان با هاشون یکرنگ شدن که انگار جز خانواده اشان است.
بله جوینده یابنده است، یک دسته کاغذ را شروع کرد به خواندن، آره داشت بلند می خواند، وصیت نامه شهید.... بعد شروع کرد از اول تا....
به قول فیلم" دلشکسته"، آره همون قسمت که "پدر نفس" از پشت پنجره به بیرون نگاه می کرد و گفت" بوی شهادت می ده" ، اینها هم رنگ و بوی ایثار و شهادت می دهند.
برای زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا تلاش می کنند، زمان بیشتر از وقت اداری می زارند تا برسند به همان نقطه پرواز، به همان نقطه آغاز عروج.

انتهای متن/

پاسخی بگذارید