تاریخ : 1398/03/10 18:50
شناسه : 207081


به گزارش معصومه محمدی خبرنگار شاخه سبز پاکدشت، شراره های غصه چون آبشار اشک از کنار چشمش فوران کرد و نای حرف زدن را از او گرفت؛ نگاه غم بارش حرف های بسیاری برای بیان داشت، حرف هایی از جنس صبر در کالبدسکوت، سکوتی که بلندترین فریاد را رقم زد، فریادی که هفت آسمان را به لرزه درآورد و فرشته ها همراه با اوشروع به گریستن کردند.

گریست و سکوت را چون گلی زیبا همراهش کرد تا تمام دلها را همراه لحظات شمیم ناب گل نرگس نماید؛ نگاهش را از نگاه ها پنهان کرد تا کسی جولان دلتنگی را در چشمان دلش نبیند اما نفس های عاشقانه اش که شاهد گفتگوهای شبانه او با پدر شهیدش بود او را لو داد.

دلم می خواست از رازی مطلع شوم که در دل نیمه شب ها خبر از دلتنگی های بسیار داشت، همان هایی که هیچ کس جز خدا اجازه شنیدنش را نداشت، شمیم عشق چون گل نرگس دلها را رنگین کمانی کرد، رنگین کمانی که ردپایی از مرواریدهای بی نشان دلتنگی را با لاله های سرخ خون درآمیخته بود و نجوای شبانه اش را با آیات اشک هم رنگ کرد.

در جاده تنهایی اش پرواز قاصدک خیال را می توانستی ببینی آن لحظه که سکوت را با اشک همراه کرد تا چشمانش، عطش دلتنگی اش را فریاد بزنند و از چشمان بی تاب حکایت کنند که هنوز چشم به راه بازگشت پدر است؛ پدری آسمانی که دوست نخل های بی سر شد و فرزندش را به کرانه های زیبای دلدادگی سپرد تا از آسمان، شاهد قد کشیدنش باشد.

پدری رشید که با قامتی ایستاده، شکست....، اما ایستاد تا ایران بماند، هرچند کوچ غریبانه اش همراه لحظات کودکی فرزندش باشد و او پرواز را در چشمان کودکانه اش با دستان خالی از دستان پدر معنا کند؛ پدری از جنس مهربانی که عطوفتش را چون بال پروانه رنگین و حریری به نگاه کودکش هدیه نمود تا سبزه های خیالش را از جنس خاک و بوی خون و لطافت تنهایی نباشد.

رقص خاطرات را در ناله های عارفانه شبانه اش می توانستی ببینی آن زمان که دلش از حرف هایی شکست که شاید نباید بیان می شد؛ ردپای پدر را در سکوت اتاق خالی از نگاه های مهربان پدری جستجو کرد اما از آنجا تا سنگی سرد بر گلستان شهدا رسید.

گلها را پرپر کرد تا هرکدام از گلبرگ ها به سان پروانه ای زیبا در دلش رخ نمایی کنند یا نه شاید چون مرهمی بر زخم های لحظات نبودن پدر باشد؛ گریست و شکست بر مزار سرد و سنگی، بی آنکه کسی بداند، اما ایستاد تا پدر به پاس ایستادنش افتخار کند هر چند که دستانش خالی از دستان گرم پدر بود.

انتهای پیام/

پاسخی بگذارید