گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1398/03/22 16:14
شناسه : 207338

هدی سادات چاوشی: هر روز هست اما هر روز نمیتوانی بگویی!.. هرچند اگر هم بگویی اشکالی ندارد، چرا که به نوعی ثبتی از سبک زندگی مردم و مردم نگاری خواهد بود. که شاید مردم اگر ببینند و بدانند که خطر در کمین است بهتر_رانندگی_کنند. اما حقیقت اینست که شاید برخی تمایل داشته باشند به تماشای برخی تصاویر هرچند ناگوار بنشینند و تراژدی لحظات پایان عمر برخی را شاهد و یا عامل باشند و یا نامگذاری کنند اما افرادی که مجبورند بشنوند و یا ببینند و بخوانند و حتی در مسیر حادثه بچه بهمراه دارند هرگز این ملموسات تلخ برایشان جذاب نیست.

راستش را بخواهید من به شخصه نمیپسندم که شرح حال‌ها را هرآنچه هست شرح دهم. اما یک نفر برایم تعریف کرد که عکسی پخش شده آنهم از موهای به گاردریل چسبیدۀ زنی جوان و متوفی... اما ما مجبور نیستیم با مایه گذاشتن از یک فرد و آنهم یک زن مردم را وادار کنیم تا درست رانندگی کنند. حقیقت اینست که درست نبود!... اما برایم تعریف کردند وعکس که پخش شود، آنهم در فضای مجازی.. دیگر تهراان و شیراز و نمیشناسد که تا کشورهای غربی و اروپایی هم لانچ خواهد شد.

  البته غیر طبیعی هم نیست وقتی گاردریل‌هایی را میبینی که شکسته است... حتی بیشتر از طول یک خودرو!... و خودرویی را میبینی که از تمامش آه و پاره‌آهنی مانده و پلاکی که شاید و شاید نه...// و یا حتی شاخهای چموش عمران را که مطلع هستی شهردار محترم استان قم برای برطرف کردن بحث ترافیک و معضلات عدیدۀ شهروندان ساکن قم و پردیسان؛ اقدام به ایجاد این بلوار کرده که مردم خیلی زود در افتتاحش عجله کردند و بی‌تردید از زیباترین بلوارهای قم است که من آنرا بلوارپتانسیل می‌دانم و می‌نامم. چرا که از میان یکسری تپه رد شده که عمدتا سنگی است و صخره‌های خیلی زیبایی دارد که کنارش درختکاری نیز شده که محیطی بسیار عالی برای رفاه و گسترش گردشگری استان قم میتواند باشد. شاید مجبور شوی قبول کنی که تعارضات هر روز هست اما نمیتوان گفت.

اما تصور کن... آدم‌هایی را میبینی که شبانه علاوه بر آنها که اکنون در برانکارد و پارچه سفید و کاوری پیچیده شده اند که دیگر نیستند و به 15 نفر فوتی طی سال گذشته پیوسته‌اند... که همچنان تا ساعت‌ها بعد از ساعت 2 بامداد ایستاده‌اند تا شاهد مانور امدادرسانیِ انسان دوستانه و خیرخواهانۀ نیروهای پلیس راهنمایی رانندگی، اورژانس و آتش‌نشانی باشند و یا خودروهای بهشت معصوم.

حادثه‌ای که غم‌انگیزترین قسمت آن؛ قسمت مرگ و نابودی است که عدم توانایی در کنترل وسیله نقلیه ناشی از سرعت غیر مجاز مهم‌ترین علت حادثه عنوان شده است که علت تامه این حادثه در دست بررسی است.

مرگی از 2 نفر که نه 2 نفر بلکه 12 یا حتی 20 نفر قربانی این پروژۀ ناتمام و تازه تاسیس از شهر هستند. که باید قبول کنی این قبیل تصادفات هیچوقت و تاکنون و حداقل در این شهر و این قسمت از فضای عمرانیِ کم‌مهندسی شده کم نبوده.. و کم ندیده‌ای و کم خواهد شد! و قطعا_ تنها کافیست کمی صبر، همت و دقت کنیم.

اما تصور کن.. تصویر همچنان در مانیتور روبروی توست که مات و مبهوت درون آن چهارچوب محو شده‌ای که اگر یک خانم از دو متوفی و یا یکی از نیروهای آتش‌نشانی،اورژانس و پلیس راهنمایی و رانندگی و...و یا حتی یکی از مشاهده‌کنندگانی از شهروندانِ حاضر در این حادثه باشی خواهی دید که گاهی به اجبار حتی از ابزاری به نام "..." برای ریختن خاکها بر خاک و بلکه برای مواردی دیگر و حتی برای جابجاییِ پیکرها باید استفاده شود.

انسان‌هایی که امروز با توجه به داشتن گوشیهای همراه و عدم گرفتن تصاویر..  نشان میدهند از #جهش_فرهنگی برخوردار شده‌اند که این امر جای شکرگزاری دارد اما در همین امروز، هنوز اقدامی را برای نصب دوربین‌های ثبت تخلف در این محور مشاهده نمیکنی .... و امسال سال 2019 است که جای تاسف و تاثر دارد و ظاهرا ماجرای فروش و درخواست واگذاری زمین‌های اطراف این فضا بر تراژدی این قبیل مرگ‌ها که با تصادف، آهن و انسان مانوس است می‌چربد... و شاید و شاید هم نه!...

صحنۀ دلخراشی است... تصور کن وضعیت اقتصادی را.. تصور کن جیب‌ها و کیفهای مردم رهگذر را... تصور کن پولهایی را که اسکناس‌وار روی هوا غوطه‌ور میشوند تا همچون پر کاهی، ملحفه‌ای‌ برای پوشاندن خون‎‌های به زمین ریخته شده در این فضای مناسب‎‌سازی شده با سیستم روشناییِ کاملا جدی و کاربری طبیعی زیست محیطی باشد...

تصور کن... پیکرها، اندام‌ها و گیسوانی که هرچند زیبا و تنومند و حتی جوان و حتی زن و یا مرد... اما در برابر تصادفات با منشا عمدتا انسانی، عدم دقت و عدم اصلاحات هندسی موجود در سازه‌های نارکارمدِ عمرانی؛ امروز دیگر نیستند! هرچند علت آن عدم توجه و پیگیری به تذکرات کتبی و شفاهی پلیس راهنمایی و رانندگی باشدتصور کن... سرعت مجاز برای رانندگی 70 تا 90 کیلومتر است اما هر روز نمیتوان گفت!...

تصور کن... جیبهای بودجه را که خالی نیست... اما هر روز نمیتوان گفت!...  راستش درست نبود. و به عنوان یک زن نمی پسندم که عکس موی به گاردریل گیر کرده را انتشار یافته ببینم. چون موی زنانه است و من به شخصه نمیپسندم که شرح حال‌ها را هرآنچه هست شرح دهم.

اما یک نفر برایم تعریف کرد که عکسی پخش شده آنهم از موهای به گاردریل چسبیدۀ زنی جوان و متوفی... اما ما مجبور نیستیم با مایه گذاشتن از یک فرد و آنهم یک زن مردم را وادار کنیم تا درست رانندگی کنند. اما چند شب است که گریه میکنم! و با خود میگویم شاید مردم اگر ببینند و بدانند که خطر در کمین است بهتر رانندگی کنند. تصور کن...

انتهای پیام /




پاسخی بگذارید