تاریخ : 1401/06/10 11:52
شناسه : 401130

فاطمه مداح نظری - فرهنگ غرب با تکیه بر فرمالیسم و با شعار ترقی بشر، مرز واقعیت و غیر واقعیت را آنچنان در هم شکسته است که تشخیص واقعیت از دروغ حتی برای طالبان حقیقت و افراد رئالیست کاریست بس مشکل.

دوره جدید غرب توجه افراطی به دو کاربرد عقل است؛ یعنی عقلی که در برابر ایمان ایستاده و عقل ولتری که بدون نیاز به دین، همه ساحت آدمی را در سیطره خود دارد.
در بطن زندگی عامه مردم وقتی فرهنگ غربی بیشتر از تمدن اسلامی جلب توجه می‌کند نشان دهنده این موضوع است که مسئله تا چه حد جدی است و باید ریشه‌ای و عمقی به رفع کم و کاستی‌ها و معضلات در این زمینه پرداخته شود تا بتوانیم از این طریق بسترهای مناسبی برای ترویج فرهنگ و تمدن اسلامی کشورمان را فراهم کنیم و تهدیدات مسئله ترویج فرهنگ غربی را برای جوانان و نسل امروزی واضح و روشن کنیم.
سرمایه‌گذاری‌های کلان و بزرگ دشمنان برای پیاده‌سازی توطئه‌ها و نقشه‌ها کاملا مشهود و آشکار است و تاکنون برای افزایش جلب توجهات و زیبا نشان دادن فرهنگ غربی اقدامات و برنامه‌ریزی‌های زیادی انجام داده شده است که نیاز است برای حل این مسئله به عنوان یک واقعیت تلخ در جامعه فرهنگ‌سازی و اطلاع‌رسانی مناسبی داشته باشیم.
استفاده صحیح از فضاها و شبکه‌های مجازی باید به همگان و به ویژه نسل جوان جامعه آموزش داده شود چرا که در حال حاضر سرعت تاثیرگذاری فضاهای مجازی از واقعیت‌هایی که در جامعه وجود دارد بسیار بیشتر شده و اگر از هر لحظه زمان برای نشان دادن واقعیت‌ها استفاده نشود فرصت دشمنان دوچندان می‌شود.
بدون شک، غرب برای استاد شهید مطهری، یک مسأله جدی و بنیادی بوده است و امروزه کمتر عرصه ای را در جامعه می توان یافت که به گونه ای از انگاره های فکری، فلسفی و فرآورده های فرهنگ و تمدن غرب اثر نپذیرفته باشد.این تحقیق در صدد بررسی و شناخت معضلات و ناکامی های غرب و ارائه راهکار خروج جامعه غربی از بن بست از دیدگاه شهید مطهری است. روش شناسی استاد مطهری به نقد فرهنگ و تمدن غربی با نگاه واقع بینانه و دین مدارانه به شیوه توصیفی و تحلیلی است. یافته های پژوهشی در گفته ها و نوشته های استاد مطهری درباره فرهنگ غرب در چهار محور که شامل، بررسی کارنامه غرب متجدد، سیطره بحران معنوی بر غرب معاصر، پیامدهای حاکمیت فرهنگ و تمدن غرب و راهبردهای مواجهه جامعه اسلامی با غرب، تبیین می گردد. استاد مطهری در پایان، به این نتیجه می رسد که گرچه غرب در عرصه تکنولوژی پیشرفت های چشمگیری کرده ولی در ساحت انسانیت و ارزش های عالی انسانی پیشرفت نداشته است.
دکتر حجت الاسلام داود فاضل، دکترای فلسفه دین مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) می باشد و از مبلغین حوزه بین الملل و امریکای لاتین است که با اشاره به تسلط به چند زبان زنده دنیا آثار و کتاب های زیادی را در این زمینه به رشته تحریر درآورده است.
شاخه سبز گفتگویی با این فرهیخته دینی در خصوص فرهنگ و تمدن غربی انجام داده است که در ادامه مشروح آن آمده است.
شاخه سبز: اساس تمدن فربی چیست و بر چه اصولی بنا شده است؟
حجت الاسلام فاضل: متاسفانه ما در حال حاضر در تمدنی زندگی می کنیم که به آن تمدن غربی گفته می شود و برای بررسی تمدن غربی در ابتدا باید به این سوالها پاسخ داد که تمدن غربی چیست ، از کجا بوجود آمده و زیرساخت های آن چیست؟
پیش از تمدن غرب نگاه انسان به سه مولفه خدا، جهان هستی و انسان با نگاه فعلی کاملا متفاوت بود و قبل از آن مردم معتقد به قدرت ماورای بشری و خداباور بودند و حتی مشرکین هم به قدرت ماورایی اعتقاد داشتند که برای نمونه می توان به تمدن مصر باستان و یونان باستان اشاره کرد که برای آنها نیز انواع الهه ها و رب النوع ها تعریف شده بود مانند خدای باران باد، آتش و زیبایی.
از دیدگاه مردم در پیش از شکل گیری تمدن غربی، یک قدرت برتر غیبی وجود داشت که اداره عالم به دست اوست و یک بهشتی برای افراد خوب و جهنمی برای افراد بد وجود دارد ولی حدود 500 سال پیش واقعه ای به نام رنسانس در غرب اتفاق افتاد که تعریف مردم از این سه مقوله محوری را تغییر داد.
پس از رنسانس فضای فکری مردم تغییر پیدا کرد و پیش از این رویداد، ادیانی به بشر وعده نسیه بهشت و دوزخ را می داده ولی در تمدن غربی وعده نقد بهشت را داده است که در دنیا بهشت زمینی ایجاد کند در حالی که خدا بهشت را برای عالم ماده خلق نکرده و انسان در زندگی خود رنج در زندگی انسان کم و زیاد می شود نکته قابل توجه این است که زمینه دیدگاه ماورایی به دنیا، اسلام نبود بلکه دین غالب مسیحیت بود.
مردم در جهان اسلام مشکلاتی که مسحیت با آن مواجه بود را نداشتند، آنها خدا را خدای ساعت ساز می گفتند. که دنیا را خلق کرده و کاری به آن ندارد و دنیا همینگونه ادامه خواهد داشت ولی فرهنگ غربی ان ربوبیت را ندارد و بر مدار انسان ایجاد شده و همه چیز را از انسان می داند که انسان خود باید همه چیز را بسازد.
شاخه سبز: خدا محوری و انسان محوری در کجای تمدن غربی قرار می گیرد؟
با اشاره به مبانی فکری تمدن غربی مبتنی بر اینکه می خواهیم جهانی از طریق تصرف در طبیعت بسازیم، باید به این نکته توجه داشت که وقتی حضور خدا در ابعاد مختلف زندگی کمرنگ شد انسان خودمحور است که از آن تعبیر به نگاه انسان محور یا اومانیسم می شود در حالی که در ادیان مختلف مانند مسیحیت و یهودیت، خدا در همه امور محوریت داشت.
انسان در عالم ایمان با انسان در عالم غرب متفاوت است، انسان در تمدن غربی به دنبال کسب سود و لذت بیشتر است ولی انسان در عالم ایمان به دنبال معنویت، تقرب و بازگشت به خداست تا روحی را که خدا در آن دمیده است را به صاحب اصلی آن بازگرداند بنابراین در این دنیا متوقف نمی شود و خود را به لذت و ثروت محدود و حقیر نمی نماید بلکه این دنیا فرصتی برای رشد معنوی و تعالی انسانی است.
تمدن غربی براساس تفکر مادی ساخته شده و این تفکر بتدریج توسعه پیدا کرد و تبدیل به تمدن همه گیر در جهان شد. غربی ها برای اینکه بتوانند تمدن خود را حاکم کنند و هیچ رقیبی نداشته باشند آمدند و دیگر رقبای خود را به لجن کشیدند که سیاهنمایی شدید مسیحیت نمونه ای از این سیاست بود.
بر این اساس اگر دوره هزارساله مسیحیت را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که مسیحیت در همه فیلم ها و کتاب ها در تاریکی، ارتجاع، بدبختی، فقر، بیماری و فضایی فاقد شاخصه های بهداشتی ترسیم شده درحالی که در واقعیت چنین نبوده است. تمدن غرب با سیاهنمایی مسیحیت به عنوان یک رقیب سعی در حذف آن داشته است.
بزرگترین دانشگاه های کنونی که امروزه در اروپاست مانند سوربن و آکسفورد همان حوزه های علمیه مسیحیت در قبل از تمدن غربی و دوره رواج مسیحیت است. این تمدن غربی به صورت ناجوانمردانه و غیرمنصفانه درباره دوره مسیحیت و رواج دین آن سخن می گویند که این امر کاملا دروغ است و سیستمی پشت این تفکر برای سیاهنمایی مسیحیت قرار داشته و خودبخودی اتفاق نیافتاده است.
همواره باید بر این نکته تاکید کرد که اسلام مخالف آبادانی و شهرسازی نیست، بلکه همه چیز را در مسیر فرایند خودشناسی و خداشناسی در اختیار مردم قرار داده است. بلکه اسلام چون مسیحیت با اصالت و تمرکز بیش از حد بر لذت گرایی و ثروت اندوزی مخالف است که این امور جزیی مهمترین رکن زندگی بشر شود.
شاخه سبز: در ادامه به عوامل اصلی و فرعی در شکل گیری تمدن غربی در دوره رنسانس و انقلاب صنعتی بپردازید.
یکی از عوامل شکل گیری این تمدن مکتب پروتستانیسم بوده است که نگاهش به ثروت و سود با مسیحیت متفاوت بود و این نگاهی است که پروتستانیسم دچار آن شده است و متفکرین غربی نیز آن را تایید کرده اند. این نظریه ها فارغ از در نظر گرفتن مسایل سیاسی بوده که کدام کانون ها بودند که این تفکر را برجسته سازی کرده و آن را در اروپا نشر دادند در حالی که اسناد این بخش نیز موجود و قابل استناد است.
سومین عنصر فلسفه سازی و ایدوئولوژی سازی است که پیش از ایجاد یک تفکر و نگاه را در جامعه باید ایدئولوژی آن را ایجاد کرد و گسترش داد؛ این موضوع این یک بحث عام است و ربطی به اسلام و غیر اسلام ندارد. مانند امام خمینی (ره) که پیش از قیام فکر و ایدئولوژی خود را از طریق تربیت شاگردان و رسانه و کتاب هایشان گسترش دادند و سپس این انقلاب شکل گرفت.
در تمدن سازی غربی نیز فلاسفه آنها نیز مانند کانت، دکارت و ماکس و بیکن در این مساله وارد شده شدند و اقدام به ایدئولوژی پردازی و تئوریزه کردن فلسفه خود شدند و نگاه انسان محوری خود را از طریق آثارشان به سراسر اروپا گسترش دادند.
با بیان اینکه این فلاسفه نگاه فکری خود را با اصول مبتنی بر ثروت و لذت و با شعار ایجاد بهشت زمینی به جهان گسترش دادند، این فرهنگ به تدریج در فضای کشورهای غربی ایجاد شده و شکل گیری این فضا 300 سال زمان برده است و تئوریزه کردن این تفکر از زمان رنسانس در قرن 14 و 15 تا انقلاب صنعتی در قرن 18 طول کشیده است.
حوزه های علمیه در کشورهای غربی به تدریج تبدیل به دانشگاه های امروزی شد و این اقدام طی سه مرحله رنسانس، انقلاب صنعتی و تمدن سازی شکل گرفت.
از 150 سال گذشته تاکنون که قصد داشتند به این بهشت زمینی خود جنبه علمی و عملی بدهند بتدریج آن را پایه گذاری کرده و گسترش دادند و در این  زمینه موفق عمل کردند .
ما هم باید برای تمدن اسلامی از آنها درس گرفته و تلاش کنیم؛ همانگونه که خداوند در قرآن می فرمایند «هر گروهی که تلاش کنند ما به آنها کمک می کنیم» خواه این افراد از مومنان باشند چه کافران. البته اگر مومنین تلاش کنند خدا به کار و تلاش آنها برکت می دهد.

پاسخی بگذارید