گفتگو با همسر شهید مظفری نیا:
تاریخ : 1401/11/24 11:37
شناسه : 401397

دیماه سال 98 بود که خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی و همراهانش در فرودگاه بغداد، بمب خبری بزرگی ایجاد کرد.

شهید شهروز مظفری نیا از زمره شهدایی بود که در این حادثه تروریستی، در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به مقام رفیع شهادت نائل شد و مدال افتخار شهادت آن هم در کنار سردار دل‌ها را برای همیشه به گردن خود آویخت.

به مناسبت نزدیکی به سالروز شهادت این شهدای والامقام، شاخه سبز با گفتگوی اختصاصی با فاطمه زینلی همسر شهید مظفری نیا به سبک زندگی و ویژگی‌های اخلاقی این شهید به عنوان یکی از شهداهای شاخص استان قم ‌پرداخته است:

 

هرسالی که از شهادت فردی می‌گذرد، جریان زندگی برای همه به همان روال عادی قبل ادامه پیدا می‌کند، اما بیشترین دلتنگی و سختی سهم همسران شهداست؛ آن‌هایی که نظاره گر قدکشیدن فرزندان خود جلوی چشمانشان و بدون سایه پدر هستند.

خانم زینلی قریب به سه سال است که فرزندان خود را با قاب عکسی به نام پدر بزرگ می‌کند، دلتنگی تنها یار دائمی او در این مدت بوده است.

از ساعاتی می‌گوید که به دلیل فشار دلتنگی خود و فرزندانش برای فقدان تکیه‌گاه خانه، به آغوش هم پناه می‌برند تا گرمای وجودشان سرمای جانسوز نبود مرد خانواده را پر کند.

فقط خدا می‌داند اندوهی که سینه او را در فقدان همسرش می‌فشرد، چقدر بزرگ و بغضی که ماهرانه آن را فرو می‌خورد، چقدر سنگین است.

مدت‌هاست که سقف خانه نیست، کوه خانه نیست، مرد خانواده نیست، اما رنگ و بوی او با قاب عکس‌های رنگارنگ هنوز در خانه جریان دارد.

تلخ‌تر از همه اتفاقات اما بزرگ شدن علی رضاست، فرزندی که پدر ندیده، اما بارها بهانه پدر گرفته است.

پدرش را خوب می‌شناسد، اما با یاری قاب عکس‌های روی دیوار.

کسیکه سنش حتی کمتر از قدمت شهادت پدرش است و به همین دلیل هیچ‌وقت آغوش گرم او را تجربه نکرده و با تجربه چنین حس زیبایی تنها  3 ماه و  17روز فاصله داشته است.

تنها چیزی که برای او از پدر به یادگار مانده، نامی است که پدر برای او انتخاب کرده است.

 

عروس بی داماد/ ماموریت حتی در شب عروسی

 

همان شبی که تقدیر به گونه‌ای رقم خورد که آقا شهروز حتی در شب عروسی خود هم ناچار به رفتن به ماموریت شد، باید می‌دانستی دنیا برایت چه خوابی دیده است.

این اتفاق نوید این را می‌داد که در این زندگی آماده همه چیز باش و دلتنگی را از همان شب اول با خود برای تمام روز و شب‌های مهم زندگی که ممکن است کنارت نباشد، حتی برای تولد سومین فرزندتان تمرین کن.

همسر شهید مظفری‌نیا از شب عروسی خود که او به ماموریت رفت، روایت می‌کند و می‌گوید: تمام برنامه‌ریزی‌های لازم برای برپایی مراسم عروسی انجام شده بود، اما آقا شهروز باید ذیل دوره تکاوری خود دوره چتربازی می‌دیدند، به همین دلیل فقط برای یک نصفه روز مرخصی گرفتند و مراسم عروسی ما برگزار شد و دوباره به ماموریت برگشتند و عروس بدون داماد به خانه خود رفت.

 

به همین دلیل است که روز تولد علیرضا، فقدان همسر برای او اتفاق آشنایی بود و به آن عادت داشت، اگرچه این مسئله هرگز قدرت ندارد که اندکی از تلخی این دوری کم کند، اما برای فرزندی که از همان ثانیه اول تولدش باید نداشتن پدر را تمرین می‌کرد و مرد این خانواده می‌شد، شب غریبانه‌ و سخت‌تری بود.

 

چقدر حیفه که شما شهید نشی

 

وقتی درباره خصوصیات بارز شهید مظفری نیا از همسرش می‌پرسیم در پاسخ می‌گوید: آقا شهروز چندین خصوصیت داشت که کنارهم قرار گرفتن این خصوصیت‌ها وجودش را قشنگ می‌کرد.

گاهی کارهایی می‌کرد که در مقابلش می‌گفتم "چقدر شما حیفی اگر شهید نشی".

در این حد خصوصیات مثبت داشت که من گاهی بی اختیار این کلام را به زبان می‌آوردم و به او می‌گفتم.

همسر شهید مظفری‌نیا اما در میان همه ویژگی‌های مثبت این شهید به احترام بی حد و حصر او به پدر و مادرش اشاره می‌کند و می‌گوید: او فوق العاده به پدر و مادر خود احترام می‌گذاشت، از آنجاییکه ازدواج ما فامیلی بود در طول زندگی شاهد این احترام بودم و در تمام 17 سالی هم که با او زندگی کردم، هیچ‌وقت ندیدم که از پدر و مادر خود ناراحت یا دلخور باشد و تاجایی به آن‌ها احترام می‌گذاشت که کلام خدا در خصوص حفظ حرمت والدین زیر پا گذاشته نشود.

اصولا مرسوم است که بچه‌ها به پدر و مادر خود تکیه می‌کنند، اما مادر آقا شهروز بارها بعد از شهادت ایشان گفتند "شهروز برایم مثل کوهی بود که به او تکیه می‌کردم" و واقعا او تا این حد وزنه‌اش قوی بود که هم احترام خانواده را حفظ می‌کرد و هم مثل یک یار همیشه هوای آن‌ها را داشت.

 

اهل غیبت کردن نبود

 

آقا شهروز اصلا اهل غیبت کردن نبودند و اگر گاهی پیش می‌آمد که من از کسی ناراحت بودم به محض اینکه می‌خواستم با او مطرح کنم می‌گفت "خانم غیبت نکن" و اجازه نمی‌داد به غیبت کردنم ادامه دهم، در واقع نه غیبت می‌کرد و نه شنونده غیبت کسی بود.

در انجام عباداتش نیز نماز اول وقتش اصلا و ابدا ترک نمی‌شد و اگر گاهی پیش می‌آمد که بیرون از خانه بودیم به محض اذان، نمازخانه یا مسجدی پیدا می‌کرد و اول نماز خود را به جا می‌آورد و تاحدی به این مسئله اعتقاد داشت و پای بند بود که اگر کمی از زمان نماز اول وقت او می‌گذشت، با اطمینان می‌گفت من می‌دانم که اگر نمازم را دیر بخوانم کارهایم به سرانجام نمی‌رسند.

در عبادات فردی بسیار قوی بود و به شدت آدم بی‌ریایی بود، من فکر می‌کنم قشنگترین بعد اخلاقی او بی ریا بودنش بوده است.

آقا شهروز کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می‌داد و هیچ‌وقت به دنبال تشکر و تقدیر کسی چه در زندگی شخصی و چه در زندگی کاری نبود و فقط تلاش می‌کرد که کارهایش را برای خدا خالص کند.

اینکه گفته می‌شود "وقتی کارهایت را برای خدا خالص کنی، خدا بهترین جواب را به تو می‌دهد" واقعا فکر می‌کنم این ویژگی مهمترین دلیل دستیابی او به مقام شهادت بوده است.

 

همسرم یک فرد کاملا معمولی بود

 

آقا شهروز یک فرد کاملا معمولی بود و اصلا آدم گوشه‌گیر و یا فرد سرد و بی روحی نبود و بلعکس اتفاقا به شدت شوخ طبع بود.

اهل انجام واجبات و ترک محرمات بود، اما به شدت هم معمولی بود؛ با افراد صحبت می‌کرد، شوخی می‌کرد، سربه سر آنان می‌گذاشت، با بچه‌ها در بازی‌ها همراه می‌شد و شیطنت می‌کرد و در کل اهل نشاط بود ضمن اینکه ایشان به شدت ساده زیست بودند.

 

شهید دغدغه‌مند اما گمنام

 

او ‌کسی بود که به شدت اهل انفاق بود و گاهی بدون اینکه من متوجه شوم به دیگران کمک می‌کرد.

شهروز واقعا مصداق آیه" لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ" بود.

گاهی پیش می‌آمد که خودش مشکل مالی داشت، ولی اگر متوجه می‌شد کسی نیاز به کمک مالی دارد، مشکلات خود را کنار می‌گذاشت و به دیگران کمک می‌کرد، آقاشهروز به شدت فرد دغدغه‌مند اما گمنامی بود.

من هم هیچ‌وقت با کارهای او مخالفتی نمی‌کردم، چون با جنس کارهایی که انجام می‌داد واقعا موافق بودم.

 

دلتنگی یار وفادار من

 

پاسخی بگذارید