گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1402/06/21 17:46
شناسه : 404057


فرشته محقق-تمام مدینه اورا می شناخت  رسولی  که خداوند او را رحمه للعالمین خوانده بودش و او را اسوه حسنه معرفی کرده بود او به مهربانی زبانزد بود از اینکه عبایش را  به دخترکی بخشیده بود از اینکه در حق همگان مهربان بود اینکه در راه رسالتش سخت ترین نامهربانی ها را تحمل کرده بود.

اسوه حسنه

مولی الموحدین امام المتقین علی علیه السلام در توصیف منش پیامبر صلی الله علیه و آله و درباره برخورد ایشان با امور دنیایی چنین می فرمایند: «پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او اسوه ای است برای الگوطلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از جان خود ریشه کن کرد همواره دوست داشت که جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود قرار ندهد. از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند: به دنیا با گوشه چشم نگریست، او با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد. کاخ های مجلل نساخت تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت. برماست که از او پیروی کنیم و راه را تداوم بخشیم».

 

نگرانی پیامبر

سال هاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله آزار مخالفان و دشمنان را به جان خریده است تا نهال با برکت اسلام را بپروراند و ریشه هایش را دوامی جاودانه دهد و اینک گاه وداع نزدیک می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله چون مادری مهربان و رئوف که کودک خود را ترک گوید نگران امت اسلامی است. او بارها و بارها در خطبه های بسیار و به بهانه های مختلف یاران خود را از فتنه های بعد از خود حذر می دهد و پیوسته اصحاب را سفارش می کند که سخنانش را از یاد نبرند و سنّت او را رها نکنند و از اهل بیت او و از قرآن کریم دست برندارند و سرپیچی نکنند. رسول خدا به سوی معبود می شتابد. هرچند غم از دست دادن پیامبری چنین مهربان، و رسولی چنین آسمانی هرگز از میان امت اسلامی رخت برنمی بندد.

 

آینه صبوری

ای نور الهی فرو تابیده در عالم خاک،ای زلال لطف خدا در بوستان خلقت،ای عمیق ترین آینه نکویی ها و خوبی ها، رفتنت چنان غم فزا بود که عالم را تا همیشه ای جاودانه در حسرت خود خواهد گداخت. در غم رفتن تو، خدا خلقت را به صبوری فراخواند و گرنه بر عالم هستی در وداع باتو چه می گذشت؟ زمین به مرهم قدم هایی که تو بر او نهاده بودی بر جا ماند و ماه به لذّت آن لحظه که تو به سویش اشاره نمودی و به دو نیمه اش کردی برپا ایستاد. صبوری را عالم هستی از تو به ارمغان گرفته بود، ای صبورترین آینه ایستادگی، عالم همه فدای نام پاک تو باد.

 

واسطه فیض الهی

فیض خدا از دریچه وجود تو فرو می بارد. لطف خدا از چشمه وجود تو بیرون می جوشد و در دشت خلقت جاری می شود. تو پیوند میان خدا و انسانی و انسان با ریسمان تو با خدا می پیوندد.ای واسطه فیض الهی، در رحلت جانسوزت و در عروج الهی ات هرگز غایب نشدی که تو عین حضوری و غیبت در غیر تو معنا می شود و ما که از دیدن تو و شنیدن طنین خوش آهنگ صدایت و بوییدن شمیم حضورت محروم مانده ایم بر حرمان خود می گرییم ای یار مهربان، ای رسول رحمت، ما را دریاب که سخت دلتنگیم.

 

روح حیات در عالم خاک

اینک روشن ترین بهانه هستی، آشکارترین حجت خدا، مخاطب «لُولاکَ لَما خَلَقْتُ الاْفْلاکَ» در خاک می شود و عالم خلقت که به بهانه وجود او مجال حضور یافته بود در تحیّر رحلت او فرو می ماند. فرشته مقرب الهی، ملکِ مرگ هنوز مبهوت آن جلال و شکوه است که گاه رحلت، روح بلند او را دربرگرفته بود. بهشت در پسِ قرن ها انتظار به میزبانیِ او زیور بسته و عالم خاک در حسرت کوچ او به غم نشسته است، و انسان در این میان، در انسانیت خود و در شرافت و سعادت خود تا ابد مرهون و مدیون اوست که او باران لطف خدا بود بر جامعه بشری و روح حیات و هشیاری انسان در کالبد بی روح عالم خاک. سلام و درود جاودانه خدا بر او باد.

 

در لحظات وداع

گاهِ وداعِ پیامبر صلی الله علیه و آله فرا رسیده است. علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن و حسین ـ که سلام خدا بر آنان باد ـ پژمرده و اندوهبار چون پروانگانی بر دور شمع، بر گردش حلقه زده اند. سر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله بر روی سینه برادرش علی مرتضی است. آسمان از پرواز فرشتگان لبریز است. گروهی می آیند و گروهی می روند. روح بلند و ملکوتی پیامبر از میان دست های مهربان علی علیه السلام به آسمان پرگشود. علی دست ها را که هنوز پر از بوی خوش پیامبر بود بر چهره کشید. ملایک الهی به یاری آمدند و رسول گرامی اسلام ـ که درود خدا بر او باد ـ به دست یار و یاور تنهایی ها و همدم سختی هایش علی علیه السلام غسل داده و کفن شد. در و دیوار گویی که فریاد و ناله می کرد و اشک، تنها مرهمی بود که بی صدا دل یاران را تسلا می داد.

 

در هوای حبیب

در مدینه که پا می گذاری آسمان دلت می گیرد. دلت در قفس سینه پرپر می زند. انگار این شهر را با هاله غم پوشانده اند. در صحن حرم که وارد می شوی چشمت که بر آن گنبد سبز می افتد مرغ دلت پر می کشد. جانت در مرز میان ماندن و پر زدن سرگردان می ماند. پاهایت بی حرکت می شود. اشک مجالت نمی دهد. دلت هوای حبیب رامی کند. هوای رسول مهر، پیامبر محبت، هوای آغوش رحیمانه ای را که در مهربانیش حرمان سال های سال غربت را از دوش وانهی. هوای نگاه زلال و روشنی را که یکسره انوار ایمان و معرفت در درونت ببارد و سِحر نگاهش تو را از گواراترین یقین های ناب لبریز کند. بی اختیار از ته دل زمزمه می کنی: «السلام علیک یا رسول اللّه ؛ سلام برتو ای بنده پاک خدا».

 

 

 

 

 

 

 

 


پاسخی بگذارید