گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/4 11:34
شناسه : 412151
محمد حسین قربانی زواره
جنگ همواره آزمون نهایی سازمان‌های نظامی و مأموریت اصلی امنیت ‏ملی بوده است؛ مأموریتی که هدف آن حفاظت از کشور و تضمین بقا ‏در برابر تهدیدات است. در گذشته، پیروزی در جنگ معنایی روشن ‏داشت: فتح سرزمین دشمن و تعیین مرز آشکار میان فاتح و مغلوب. ‏اما در هشتاد سال اخیر، این معنا به‌تدریج دگرگون شده است. ‏جنگ‌هایی رخ داده‌اند که با پیروزی قاطع پایان یافته‌اند، و جنگ‌هایی ‏نیز بوده‌اند که بدون شکست مشخصی خاتمه یافته‌اند. از همین رو، ‏جدال بر سر اینکه چه کسی واقعاً پیروز میدان است، تا امروز ادامه ‏دارد.‏
از پایان جنگ سرد تاکنون، بیشتر درگیری‌ها ماهیتی نامتقارن یافته‌اند. ‏دسترسی گسترده به دانش فنی و ظهور عصر دیجیتال، این نامتقارنی ‏را تشدید کرده است. امروز هر فرد در تلفن هوشمند خود به داده‌هایی ‏دسترسی دارد که روزگاری تنها در اختیار قدرت‌های بزرگ بود. ‏رسانه‌های اجتماعی واقعیتی نوین ساخته‌اند؛ واقعیتی که در آن هر فرد ‏می‌تواند روایت خود را از جنگ منتشر کند. همین بستر دیجیتال، ‏پدیده‌ی «گرگ تنها» را به یکی از چالش‌های بزرگ امنیت ملی بدل ‏کرده است؛ حملاتی که با الهام از یک تصویر یا متن در شبکه‌های ‏اجتماعی شکل می‌گیرند و با انتشار مستقیم توسط عامل حمله، قدرتی ‏مضاعف می‌یابند.‏
نمونه‌های تاریخی نشان می‌دهند که معنای پیروزی نیز در حال تغییر ‏است. رژیم صهیونیستی در جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ و لشکرکشی سینا ‏در ۱۹۵۶ پیروزی‌های آشکار به دست آورد؛ اما در جنگ یوم کیپور ‏‏۱۹۷۳ هر دو طرف خود را پیروز دانستند. در دو دهه‌ی اخیر، ‏عملیات‌های اسرائیل اغلب با احساسی از «فرصت از دست‌رفته» پایان ‏یافته‌اند؛ همان‌گونه که کمیسیون وینوگراد در سال ۲۰۰۶ درباره جنگ ‏دوم لبنان استدلال کرد که ارتش صهیونی فرصت شکست حزب‌الله را ‏از دست داده است. عملیات‌های غزه نیز طی پانزده سال گذشته بدون ‏نتیجه‌ی قطعی خاتمه یافته‌اند. این نمونه‌ها نشان می‌دهند که پیروزی ‏دیگر صرفاً به فتح سرزمین محدود نیست، بلکه به تسلط بر معنا و ‏روایت جنگ وابسته شده است.‏
در سطح جهانی، سیاست بین‌المللی بر پایه تکامل مداوم سلاح‌هایی بنا ‏شده که پتانسیل فاجعه‌ای جهانی دارند. فرد کاپلان در کتاب بمب ‏‏(۲۰۲۰) هشدار می‌دهد که قرن بیست‌ویکم مملو از احتمالات خطرناک ‏در زمینه سلاح‌های کشتارجمعی است و ممکن است نسل جدیدی از ‏رهبران به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به‌عنوان ابزاری قابل‌قبول ‏برای اجبار ژئوپلیتیکی بنگرند. این چشم‌انداز، همراه با خطرات ‏زیست‌محیطی و اقتصادی، نشان می‌دهد که جنگ‌های آینده بیش از هر ‏زمان دیگر با تهدید خودتخریبی تمدنی گره خورده‌اند.‏
احتمالاً دهه‌های آینده شاهد درگیری‌هایی خواهیم بود که نه در قالب ‏جنگ‌های بین‌دولتی کلاسیک، بلکه در شکل درگیری‌های کوچک و ‏پراکنده رخ می‌دهند؛ درگیری‌هایی که با فناوری‌های نوظهور و ‏تاکتیک‌های متنوع تشدید می‌شوند و در حاشیه‌ی نظم جهانی جریان ‏می‌یابند. در چنین دورانی، مداخله‌ی نظامی دولت‌های غربی صرفاً ناشی ‏از ضرورت‌های امنیتی نیست، بلکه ریشه‌دار در میراث تاریخی ‏استعمار و منطق مداخله‌گرایانه است. ‏
می توان گفت،جنگ دیگر استثنا نیست، بلکه بخشی نهادینه‌شده از ‏سیاست خارجی است؛ حتی زمانی که با شعار صلح و خروج همراه ‏باشد.‏
به این ترتیب، مفهوم پیروزی در جنگ‌های مدرن از فتح سرزمین به ‏تسلط بر معنا تغییر یافته است. در جهانی که روایت‌ها و ادراک‌ها به ‏اندازه‌ی توپخانه و تانک قدرت دارند، پیروزی نه در میدان نبرد، بلکه ‏در میدان معنا و تفسیر رقم می‌خورد. آینده‌ی جنگ، بیش از هر زمان ‏دیگر، به توانایی بازیگران در شکل‌دهی به روایت‌ها و مدیریت ‏ادراک‌ها وابسته خواهد بود؛ و این همان نقطه‌ای است که سیاست، ‏فناوری و فرهنگ در هم می‌آمیزند تا چهره‌ی تازه‌ای از جنگ را در ‏عصری به نام "مدرنیته‌ی سیال" ترسیم کنند.‏

پاسخی بگذارید