محمدحسن فیروزعلیزاده
نوجوان بودم و عاشق فوتبال ، خدا وکیلی فوتبالیست خوبی هم بودم و در مدرسه یکی از سه بازیکن برتر بودم. خدا حفظش کند دبیر ورزشمان هم یکی از دوستان مجید جلالی سرمربی وقت پاس خدابیامرز تهران بود و در تیم آنالیز او نیز حضور داشت.چند باری هم به من و یکی دیگر از هم کلاسی ها گفت با خانواده صحبت کنید و اجازه بگیرید تا شما را به جلالی معرفی کنم که تست بدهید و در پایه های پاس مشغول بشوید ، اما اجازه صادر نشد که نشد.گفتند فوتبال آخر و عاقبت ندارد و به جز چند فوتبالیست شاخص آن زمان مثل علی دایی و کریم باقری و مهدوی کیا و ... بقیه در بدبختی و فلاکت به سر می برند ، وضعیت محمد پارسا را مثال می زدند که با یک مصدومیت تا آخر عمر ویلچر نشین شده یا عباس کارگر مدافع راست دهه 60 پرسپولیس که مشغول کا روی وانت بود ، می گفتند شما بهتر است درس بخوانید تا در آینده یک چیزی بشوید! حقیقتا خودم هم همینطور فکر می کردم و زیاد پافشاری نکردم اما کاش رفته بودم.
الان حدود 20 سال از آن روزگار گذشته ، میگویند چیزی حدود یک میلیون فارغالتحصیل بیکار در کشور داریم. یعنی سالها درس خواندهاند، عذاب کشیدهاند، خرج کردهاند و الان شغلی برای کسب درآمد ندارند. این تازه غیر از انبوه آنانی است که در مشاغل غیرمرتبط مشغولاند. خب اصلا چه کاری است درس خواندن؟ بهتر نیست بچهها کیف و کتاب و قلم و دفتر را کنار بگذارند و به هر ضرب و زوری شده فوتبالیست شوند؟ باور کنید کیف همه دنیا در همین یک قلم است.
خیلی از فوتبالیستها نانشان در روغن است و چند صد برابر میانگین دستمزد جامعه پول در میآورند. شهرت هم دارند و حالش را میبرند، اما فقط همین نیست؛ گویا اشتغال به این حرفه در ایران، به خیلی از آدمها حجم غریبی از پر رویی عطا میکند که راحت میتوانند از آن لذت ببرند و خوش باشند. مثلا همین محمد دانشگر را ببینید؛ دو سال پیش با وسوسه یک قرارداد فوق نجومی عشق دوران کودکی را رها کرده و به سپاهان رفته، به عنوان یک عنصر خط دفاعی، بخشی از پاشنه آشیل تیم متمول اصفهانی بوده، در بازی رفت با الهلال با خطایی ناشیانه و بیمورد اخراج شده و کمر تیمش را شکسته، اما نهتنها ابراز پشیمانی و عذرخواهی نمی کند و لااقل یک مدت در لاک خودش فرو نمیرود، بلکه بعد از بازی برگشت پشت همزادش در میآید و در صفحه شخصی خطاب به سیاوش یزدانی که کار او را در بازی برگشت تکرار کرده و اخراج شده مینویسد: «حال کردم با بازیت»! این یعنی کل دنیا به هیچ کجای من نیست و هر دهانکجی که عشقم بکشد به دیگران انجام میدهم.
کاش فقط امثال دانشگر و یزدانی بودند. کاش شرایط طوری بود که میشد دستکم یک فهرست کوتاه از اینها تهیه کرد، اما فاجعه فراتر از این حرفهاست. اینجا فوتبالیست بودن خیلی کیف دارد، مثل علیرضا بیرانوند که به خودش اجازه میدهد وسط بازی داور را هم بازخواست کند، مثل جمعی از بازیکنان استقلال که هواداران معترض به باخت در فینال حذفی مقابل تراکتور را به باد کتک گرفتند، مثل کنعانیزادگان که مهاجمان حریف را ول میکند و به هواداران یورش میبرد، مثل شجاع خلیلزاده که راهروی ورزشگاه را با چالهمیدان اشتباه گرفته و گستاخانه میگوید: «ضعف دفاعی تیم ملی به شما مربوط نیست»، مثل امید حامدیفرد که مثلا صد میلیون قرارداد بسته، اما تا امروز یکونیم میلیارد گرفته و حالا هم غم گرسنگیاش را با مردم به اشتراک میگذارد، مثل مهدی طارمی که بعد از باز شدن دروازه بیرانوند از چهل متری یک «فدای سرت» خرجش میکند، مثل علیرضا جهانبخش که عین خیالش نیست زیرآب سرمربی سابق تیم ملی را زده و در همه فجایع بعد از آن شریک است…
خلاصه اگر پیشنهادی برای تست دادن در یک تیم لیگ برتری یا حتی لیگ یکی داشتید و البته اندک استعدادی هم در خود دیدید اشتباه من را تکرار نکنید و تمام تلاشتان را برای فوتبالیست شدن انجام دهید ، هم فال است و هم تماشا ،کلی هم پول و ثروت و شهرت و ... به دست می آورید. تازه دوران بازیتان که تمام شد بدون کمترین سواد و تخصصی مربی یا حتی سرمربی می شوید یا خیلی که بی هنر باشد از این برنامه تلویزیونی به آن برنامه برای تحلیل و کارشناسی دعوت می شوید.
پشیمانی در آینده هیچ سودی ندارد ، از من گفتن بود.