برگی از زندگی شهید کاظمی؛
تاریخ : 1402/08/17 12:29
شناسه : 404607

شهید عبدالمهدی کاظمی طبق روایت همسرش يك بار يك خوابي ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكي از علماي اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود براي تعبيرش بايد به قم بروي و با آيت الله بهجت ديدار كني.

به محضر آيت ‌الله بهجت شرفياب مي‌شود تا خوابش را به ايشان بگويد. آقا هم دست روي زانوي عبدالمهدي گذاشته و مي‌گويند جوان شغل شما چيست؟

او گفته بود طلبه هستم.

ايشان فرموده بودند:  بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي.

آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟

گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود)

ايشان فرموده بودند حتما اسمت را عوض كن اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد.

آيت‌الله بهجت فرموده بودندشما در تاجگذاري امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد.

وقتي عبدالمهدي از قم برگشت خيلي سريع اقدام به تعويض اسمش كرد.

با هم رفتيم گلستان شهدا و سر مزار شهيد جلال افشار گفت مي‌خواهم يك مسئله‌اي را با شما در ميان بگذارم كه تا زنده‌ام براي كسي بازگو نكنيد بين خودم، خودت و خدا بماند.

عبدالمهدي گفت شما در جواني من را از دست مي‌دهيد. من شهيد مي‌شوم. گفتم با چه سندي اين حرف را مي‌زنيدگفت كه من خواب ديدم و رفتم پيش آيت‌الله بهجت و باقي ماجرا را برايم تعريف كرد.

من خودم را اينگونه دلداري مي‌دادم كه ان‌شاء‌الله امام زمان (عج) ظهور مي‌كند. ايشان در ركاب امام زمان(عج) خواهند بود.

امروز كه جنگي نيست كه شهادتي باشد. اين حرف‌ها را با خود مرور مي‌كردم تا اينكه عبدالمهدي كاظمي با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.

همسرم قبل از اربعين به سوريه رفت. ماه محرم بود. به من مي‌گفت برو و در مراسم امام حسين(ع) شركت كن كه ايشان گره‌هاي كور را باز مي‌كند.
قبل از شهادتش خواب ديدم كه رفتم حرم حضرت زينب(س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمي آنجا بود كه روبند داشت. از آن خانم پرسيدم كه اينها عكس‌هاي چه كساني هستند؟ ايشان گفت: عكس شهداي كربلا. بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند.

در ميان عكس‌ها تصوير عبدالمهدي من هم بود. خيلي نگران شدم تا اينكه خبر شهادت را به من دادند. عبدالمهدي در شب تاجگذاري امام زمان(عج)‌ همان طور كه آيت‌الله بهجت فرموده بودند به شهادت رسيد.

وقتي خبر را شنيدم، بال بال مي‌زدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلي دلم برايش تنگ شده بود. گفتم عبدالمهدي به حاجتت رسيدي. بعد از شهادتش خواب ديدم كه پشت سر امام زمان(عج) مي‌رود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. مي‌گفت من زنده‌ام فكر نكنيد كه مرده‌ام و هر مشكلي داشتيد من برايتان حل مي‌كنم.

روحش شاد و یادش گرامی.

 

 

 

پاسخی بگذارید