نرگس سادات جوهری
روزهای هفته را یک به یک پلک می زنم تا عطر و بوی تو را از آدینه انتظار ، با جان ِ دل استشمام نمایم و با استغاثه به عطر یاس چادر مادر نیلوفری ، وضوی اخلاص بگیرم و در محراب محبوب پروردگار عالمیان سر به سجده صبر گذارم و لب به تسبیح صاحب دو گیتی به طواف در آورم. آنگاه در اقیانوس بیکران یاد تو شناور گردم و سر به هر سو بچرخانم فقط و فقط تو را ببینم و از تو بشنوم!
می خواهم در این معرکه بسان قطره ای باشم که راه گم کرده و در دریای لطف تو پناه آورده تا مگر رهنمایش باشی و آرامشی برای قلب پر از تلاطمش!
می خواهم مثل همیشه دستی به سَمتم دراز کنی و مرا تا اوج پاکی و صداقت به بالا ببری!
می خواهم سرگردان کوی تو باشم و تو چراغی سبز بر تاریکی های لحظات باشی و مرا به نور الهیت رهنمون سازی!
می خواهم با تو باشم، در تو باشم و غرق در موج نگاهت گردم!
می خواهم و می دانم تو از هر ظنّ و گمانی، والا و بالاتری!
تو کوه صبری و استقامت در برابر چشمانت چونان پَشمی زده است .
تو نوری و تمام انوار در برابر درخشش پاکت، کم سوء و بی فروغند!
تو آخرین مسافر چرخ گردون هستی و هیچ کس را یارای ، کذب این حقیقت مبین نیست.
هر که در کهکشان مسیر سبز علویت، قدم نهاد هیچ وقت به بیراهه نرفت و همیشه در صراط مستقیم ثابت قدم ماند و دنیا را به دنیا پرستان عاریه داد!