گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1403/04/17 12:00
شناسه : 408563
سیدکمال کیایی طالقانی

با آغاز رنسانس در اروپا (قرن۱۵) و به چالش کشیده شدن حاکمیت ‏دینی کلیسا بتدریج مفاهیم و افکار اومانیستی،انسانگرایانه وسکولار ‏جایگزین اندیشه های الهیاتی کلیسا شد ‏
یکی ارعرصه هایی که به شدت از این تحولات متاثر شد عرصه ‏حکمرانی بود ‏
حاکمیت روح آسمانی خود را از دست داد و جنبه زمینی به خود گرفت
حکمرانی مدرن محصول روشنگری است روشنگری علیرغم  نحله ‏های فلسفی متضادی مثل هابز،ولتر،میل، کانت، هگل، مارکس و ‏‏.....دارای کانونی مشترک است و دربستری مشترک  از مفروضات و ‏پیش فرضها رشد کرده است این نقطه کانونی مشترک اخلاق عقلانی ‏وانتقادی سکولار است. این عقلانیت که قبلاً توسط وحی محدودشده ‏بوداز قید آن رها می شود و بر پایه معیاری به عنوان آزادی قرار می ‏گیرد ماهیت این عقلانیت  دقیقا اراده به آزادی است این آزادی صرفا ‏آزادی شخصی نیست بلکہ آزادی بر طبیعت و هر آنچه در آن است
آزادی از تعهدات زندگی تحت مطالبات اخلاقی است هابز استدلال کرده ‏بود اخلاق باید به قوانین کشف شده کشف شده توسط عقل  بشری ‏استوارباشد نتیجه این  اخلاق عقلانی و سکولار در زمینه حکمرانی ‏این نکته است که تنها ملت صاحب اراده وسرنوشت خود است  دولت ‏را ایجاد می کند و دولت تجلی حاکمیت مردم است ‏
دولت مدرن برآمده ازفلسفه روشنگری  شامل سه بخش مجزا و اصلی ‏است که ستون فقرات آنراتشکیل می دهد: ۱- حوزه  قانون گذاری ۲- ‏حوزه قضایی ۳- حوزه اجرایی
که شالوده حکومت های  دموکراتیک بر آن استوار است. البته  این ‏نوع حکمرانی ‏
نمی تواند پدیده هایی مانندرایش سوم ،اسرائیل وآپارتاید آفریقای جنوبی ‏را تبیین کند و تنها استدلال آن این است که از بین روش های ممکن ‏حکمرانی، این روش بهترین آن است ‏
معیار اخلاقی دولت مدرن خود انسان است قواعد اخلاقی توسط عقل ‏انسان کشف و با ملاحظاتی نظیر رفاه جامعه، اهمیت حفظ زندگی و ‏مهار خشونت تنظیم  می گردد ‏
در حالی که درحاکمیت مدرن مردم محور هستند، در حکمرانی اسلامی ‏حاکم و صاحب  اصلی خداست واوست که  فرمانروای مطلق جهان ‏است در حاکمیت اسلامی شریعت چارچوب و ضوابط زمامداری را ‏معین می کند واین ضوابط  ابزاری هستند برای تحقق اخلاقیات، زیرا ‏در پارادایم حکومت اسلامی امر اخلاقی حوزه اصلی و مرکزی آن است
وائل حلاق در کتاب دولت ممتنع استدلال می کند دولت مدرن اسلامی به ‏دلیل تناقض های  موجود بین مفهوم مدرن و اسلام قابل تحقق نیست به ‏گفته حلاق  این دو دولت دارای متافیزیکی متضاد و متفاوتند در دولت ‏مدرن حقیقت، اراده آن برای" قدرت "است وسایر حقایق از جمله ‏مفاهیم اخلاقی فرعی وحاشیه ای هستند
درصورتیکه در دولت اسلامی استقلال امر اخلاقی عالی ترین خواسته ‏است لذامتافیزیک قدرت ومتا فیزیک
اخلاقی قابل جمع نیستند ‏
درحکمرانی اسلامی حاکمیت باید با اراده خداهماهنگ و در ذیل آن ‏باشد اخلاق باید مستقل و هدایت گر عمل انسان باشد و مبتنی  باشد بر ‏اصول فراگیروپایدار حقیقت و عدالت.‏
هیچ دیدگاهی از جمله علم و عقل نمی تواند اصول اخلاقی را
در حکمرانی اسلامی خدشه دار کند دردولت مدرن اتباعی پرورانده می ‏شوند ‏
که با اتباع حکومت اسلامی در زمینه های سیاسی، معرفتی، اجتماعی ‏،اخلاقی و روانشناختی به شدت متفاوت است. تبعه یا شهروند ‏درحکمرانی اسلامی زندگی در دنیا را زندگی در ملکوت خدا فرض  می ‏گیرد دراین نوع زندگی تلاش برای خوب بودن و شکرگذاری اصالت ‏دارد تبعه مسلمان درمقابل عظمت خلقت  تسلیم است و این دنیا را ‏سرای گذر و عبور و سنجش و آزمون می پندارد شهروند مسلمان ‏متاعی جزنیکی و اعمال بد به سرای باقی باخود نمی برد
اما تبعه دولت  مدرن متاثر از نظام آموزشی که درآن رشد یافته است ‏یک شهروند کارآمد ومولدوتابع نظم وقانون است
شهروند مدرن یک شهروند بیرونی شده است که ارزش های وی نه ‏دراموراخلاقی بلکه  در ارزشها و مفاهیم مادی گرایانه خلاصه شده ‏است. دولت مدرن تبعه اقتصادی می پروراند که هدف آن سود اقتصادی ‏است این تبعه به سوی دنیایی مملو از رقابت های اقتصادی و قله آن ‏یعنی کسب سود در حرکت است .‏
بنابر این وبرمبنای  استدلال وائل حلاق باید از تجربه دولت مدرن ‏اسلامی چشم پوشید و به جای آن بر شریعتی که در طول ۱۲ قرن قبل ‏از دوره استعماری جریان داشت توجه کرد .‏
‏  دولت مدرن به دلایل مجموعه ای از علل جغرافیایی،ساختاری، ‏معرفتی نمی تواند در نفس خود اسلامی باشد .‏

پاسخی بگذارید