گروه: سایر / نطنز
تاریخ : 1402/08/2 12:40
شناسه : 404452
حامد مرتضوی
رئیس اسماعیل(رس اسمال)‏

این قصه را رئیس اسماعیل(رس اسمال)از سادگی یکی از ‏بچه محله ها می گفت:‏
برای مش کاظم مهمانی از بستگان دورش از تهران آمده ‏بود،پس از استقرار آن ها در اتاق تمیزترخانه،مش کاظم به ‏عیالش گفته بود:‏
مرتضی(اسم پسر بزرگ مرتضی بود و رسم بود مردان نزد ‏نا محرم به جای اسم زن خود اسم پسر خود را صدا بزنند) ‏چندتی(چند تا)چائی بیار.مهمان گفته بود عمو کاظم چائی ‏نیاز نیست،مش کاظم اصرار کرد و بالاخره چائی ‏آمد.لحظاتی بعد میهمان با شرم و خجالت پرسید مش کاظم ‏توالت کجاست؟!‏
مش کاظم که معنی توالت را نمی دانست جواب داده ‏بود:شرمندم(شرمنده هستم) لب لُقدون (تاقچه اتاق)بوده این ‏مرتیضی جونم مرگ شده(این مرتضای جوان مرگ ‏شده)وردُشته(برداشته) و خورده،می فرستم ننه ‏مرتیض(مادر مرتضی)الان بره بقالی بخره و بیاره!میهمان ‏از شدت خنده مجبور به تعویض لباس خود شده بود.‏

پاسخی بگذارید