حامد مرتضوی
رئیس اسماعیل(رس اسمال)
این قصه را رئیس اسماعیل(رس اسمال)از سادگی یکی از بچه محله ها می گفت:
برای مش کاظم مهمانی از بستگان دورش از تهران آمده بود،پس از استقرار آن ها در اتاق تمیزترخانه،مش کاظم به عیالش گفته بود:
مرتضی(اسم پسر بزرگ مرتضی بود و رسم بود مردان نزد نا محرم به جای اسم زن خود اسم پسر خود را صدا بزنند) چندتی(چند تا)چائی بیار.مهمان گفته بود عمو کاظم چائی نیاز نیست،مش کاظم اصرار کرد و بالاخره چائی آمد.لحظاتی بعد میهمان با شرم و خجالت پرسید مش کاظم توالت کجاست؟!
مش کاظم که معنی توالت را نمی دانست جواب داده بود:شرمندم(شرمنده هستم) لب لُقدون (تاقچه اتاق)بوده این مرتیضی جونم مرگ شده(این مرتضای جوان مرگ شده)وردُشته(برداشته) و خورده،می فرستم ننه مرتیض(مادر مرتضی)الان بره بقالی بخره و بیاره!میهمان از شدت خنده مجبور به تعویض لباس خود شده بود.