گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1403/04/12 12:37
شناسه : 408530

مرتضی نجفی قدسى

مباهله واقعه شگفت انگيزى است كه در اهميت كمتر از غدير نيست ‏زيرا مباهله زيربناى غدير است و پيش از غدير خداى سبحان در قرآن ‏وجود مبارك اميرالمؤمنين على (ع) رابه منزله نفس پيامبر ياد كرده ‏است ‏
مرتضی نجفی قدسى در یادداشتی ضمن تشریح موضوع مباهله و ابعاد ‏آن، این واقعه‌ را یکی از مهم‌ترین اسناد حقانیت اهل بیت (ع) برشمرد ‏و بر ضرورت بزرگداشت آن تأکید کرد.‏

بسم الله الرحمن الرحيم
‏(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا ‏وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ ‏عَلَى الْکَاذِبِینَ) (سوره آل‌عمران-آیه ۶۱)‏
طلیعه طلایینِ روز بیست و چهارم ذى‌الحجّه، همان صبحى است که ‏پیامبر عزیزمان (ص) رسولِ مِهر و لبخند، پا به میدانِ نبرد با بزرگان ‏مسیحیّت نهادند... آمدند تا با یک‏دیگر «مباهَلَه» کنند؛ یعنى هر دو ‏طرف دعا کنند و از خداى یکتا بخواهند تا هرکس حقّ است دعایش ‏اجابت شود و هر که ناراست و کژاندیش و دروغ پیشه است، رسوا ‏شود و عذابِ عظیمِ الهى بَر او فرو ریزد.‏
بى‏‌گمان یکى از حوادثِ برجسته تاریخ اسلام که هشتاد و چند آیه از ‏سوره آل‌عمران، پیرامون آن نازل شده است، ماجراى «مباهَلَه» است.‏
واقعه شگفت‏‌انگیزى که در اهمیت، اگر هم سطح با حماسه پرشُکوه ‏‏«غدیر» نباشد، از آن، کم اهمیت‏‌تر نیست. زیرا «مباهَلَه» زیربناىِ ‏‏«غـدیر» است و پیش از جریان غدیر، خداى سبحان در قرآن، به ‏روشنى، وجود مبارکِ امیرمؤمنان «على بن ابیطالب علیه‏السلام» را به ‏منزله «نَفْس و خودِ» پیامبر (ص) یاد کرده است، و این عطیّه الهى و ‏فضیلت عظمى را به آن حضرت اختصاص داده است. «پس هر که در ‏این باره [که عیسى پسر خدا نیست پس از علم و دانشى که به تو ‏رسیده [باز با تو محاجّه و ستیزه کند، بگو: بیایید؛ ما پسرانمان و شما ‏هم پسرانتان، و ما زنانمان و شما هم زنانتان، و ما جان‌هایمان و شما ‏هم جان‌هایتان را بیاورید، سپس مباهَلَه کنیم و لعنت خدا را بر ‏دروغگویان قرار دهیم». پیامبر اسلام (ص) پس از فتح مکّه، در ‏شوّالِ سال نُهم هجرت، به فرمان خداوند، دستور تنظیمِ نام‌ه‏اى براى ‏دعوتِ نجرانى‏‌ها به اسلام را صادر فرمودند. مخاطب پیامبر (ص) ‏عالمانِ بزرگى بودند که یک حکومت دینى مسیحى را اداره مى‏‌کردند.‏
اُسقف [= کشیش اعظم با مطالعه نامه، تصمیم به مشورت مى‏‌گیرد. ‏پس از تبادل نظر، مجلسِ بسیار بزرگى در کلیساى اعظم برپا شد.‏
ابتدا اُسقف اعظم، نامه پیامبر (ص) را براى مردم قرائت کرد تا نظرات ‏خود را اعلام کنند. یکى از علماى بزرگ مسیحى به نام «حارثه» ‏تحقیق درباره حقّانیّت پیامبر (ص) را مطرح نمود. اُسقف اعظم فرمان ‏داد تا فرازهایى از صحیفه آدم، صحیفه ابراهیم، صحیفه شیث ‏علیهم‏‌السلام، تورات و اِنجیل که در آن‏ها ذکر محمّد و آلِ محمّد ‏علیهم‏‌السلام به صراحت آمده بود، براى جمعیّتِ حاضر در کلیسا خوانده ‏شود.‏
با قرائت صُحُف و کُتبِ انبیاى پیشین، بر همه روشن شد که به تصریحِ ‏آن متون، پیامبر (ص) از نسل ابراهیم و اسماعیل علیهم‌السلام است، و ‏نسلِ وى، از دخترِ اوست و آن که خاتَم پیامبران است نامش «محمّد» ‏و نام دیگر او «احمد» است. دین او جهانى است و اختصاصى به ‏فرزندانِ اسماعیل ندارد؛ و آن‏که منجى بشریّت است، و جهان را پُر از ‏‏«عدالت» مى‏‌کند، آخرین فرزند و دوازدهمین جانشین از نسلِ اوست.‏
پس از قرائتِ این متون، شُبه‏‌افکنان و مُنکِران مغلوب شدند ولى باز ‏هم تسلیم نشدند. آن‏گاه به سرپرستى اُسقف اعظم به مدینه آمدند تا از ‏نزدیکْ پیامبرِ خاتم (ص) را ببینند و رفتار و گفتار او را با اوصافى که ‏در کتاب‏‌هایشان یافته بودند، بسنجند. امّا تا سه روز، نَه رسول خدا ‏‏(ص) درباره موضوع اصلى با آنان سخن فرمود و نَه آنان با رسول ‏خدا (ص) گفت‏‌وگویى کردند.‏
در روز سوّم، رسول خدا (ص) ایشان را به اسلام دعوت کرد. امّا ‏آن‏ها ضمن اعتراف به تطبیق خصوصیّاتِ آن حضرت با ویژگى‏‌هاىِ ‏مذکور در اِنجیل، به بهانه «انکارِ الوهیّت عیسى» از پذیرش دینِ ‏اسلام خوددارى کردند.‏
پیامبر (ص) در این باره با آنان مناظره فرمود. امّا منکِران باز هم ‏بَراهینِ روشنِ آن حضرت را نپذیرفتند و پیشنهاد مباهَلَه را مطرح ‏ساختند. در این هنگامه، خداى متعال، «آیه مباهَلَه» را بر پیامبر (ص) ‏فرو فرستاد. رسول خدا نیز آنچه را که بر او نازل شده بود، بر آنان ‏قرائت کرد و فرمود: «خداوند به من فرمان داده است که اگر بر سخن ‏خود پاى فشردید، درخواست‏تان را اجابت کنم و با شما مباهَلَه نمایم».‏
دو تَن از مسیحیان نجران که بیش از همه به حقیقت واقف بودند و از ‏مباهَلَه وحشت داشتند، به همراهانِ خود گفتند: «اگر با اصحاب و قوم ‏خود به مباهَلَه با ما آمد، با او مباهَلَه مى‏‌کنیم، زیرا این دلیل است که او ‏پیامبر نیست.‏

امّا اگر فقط با اهل‌بیتش به مباهَلَه بیاید با او مباهَلَه نمى‏‌کنیم؛ چرا که او ‏اهل‌بیتش را در معرضِ خطر قرار نمى‏‌دهد مگر آنکه از راستگو بودنِ ‏خود مطمئن باشد». این سخن، مورد تأیید اُسقف اعظم قرار گرفت.‏
خداى متعال، آرایشِ سپاه اسلام را در برابر صف‏‌آرایى مِهتران ‏مسیحیان نَجران، خود به عهده گرفت. لذا آیه مباهَلَه، دستورالعمل ‏پیامبر (ص) قرار مى‏‌گیرد و باید «پسران» و «زنان» و «نفْـسِ» خود ‏را به دلالتِ آیه « أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ ‏أَنْفُسَکُمْ » به آوردگاهِ سِترگِ مباهَلَه، همراه خود بیاورد.‏
با طلوعِ آفتابِ روزِ سه شنبه ۲۴ ذى‏‌الحجّة سال نُهم هجرى، مطابق با ‏سال ۶۳۱ میلادى، پیامبر (ص) به سوى محلّ مباهَلَه، در حالى‏‌که ‏امیرمؤمنان علیه‏السلام به منزله «نفْـسِ پیامبر» دوشادوش و دست در ‏دست راستِ پیامبر (ص) و امام حسن علیه‏السلام در سَمت چپ پیامبر ‏‏(ص) و امام حسین علیه‏السلام در آغوش پیامبر، و همه گِرداگِرد شمعِ ‏بى‏‌مانند جمعِ آفرینش؛ ریحانه ملکوت، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ‏حرکت کردند تا به هم‏‌آوردى با بزرگان نصارا، آمین‏‌گوىِ دعاىِ محمّد ‏مصطفى (ص) باشند.‏
کرامت ائمه(ع)‏
پنج تَن اطهار علیهم‏السلام در هاله‏‌اى از نور، آرام آرام پیش مى‏‌آمدند. ‏هستى، چنان غَرقِ تماشایِشان بود که انگار خداوند، بهشت را به ‏معرضِ تماشا گذاشته است. پنج تن اصحاب کِسا علیهم‏السلام به محل ‏تعیین شده رسیدند و زیر عبا ایستادند. پیامبر، دستِ راست خود را به ‏سوى آسمان گرفت. سپس انگشتان را از هم باز کرد و در همان حال ‏فرمود: «خدایا، اینان اهل‌بیت من و خاصّانِ من هستند. هرگونه بدى را ‏از ایشان دور کن و آنان را پاک گردان.‏
خدایا، این على منظور از «نفسى» است؛ و او نزد من همتاىِ نفْسِ من ‏است. خدایا، این فاطمه منظور از «نسائى» است و او افضلِ زنانِ ‏جهان است. خدایا، این حَسن و حُسین دو فرزند و نوه من هستند. من ‏با هرکس که با اینان جنگ کند، روى جنگ دارم و با هر کس که با ‏اینان دوست باشد، دوستم».‏
هنوز مباهَلَه انجام نشده است، امّا آثارِ غضبِ الهى ظاهر گشته و عذاب ‏درحال نازل شدن مى‏‌باشد. دو نفر از سران مسیحیان نزد پیامبر (ص) ‏آمدند و پرسیدند: اى ابوالقاسم، به وسیله چه کسانى با ما مباهَلَه ‏مى‏‌کنى؟ حضرت فرمودند: «به وسیله بهترین مردم روى زمین و ‏عزیزترین آن‏ها نزد خداوند عزّوجلّ».‏
سپس پیامبر (ص) به على و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏‌السلام ‏اشاره کرده و فرمود: «به وسیله اینان». دگربار فرمودند: «آیا لحظاتى ‏پیش این مطلب را به شما خبر ندادم؟ بلى، قسم به آن‏که مرا به حقّ ‏مبعوث کرده، دستور داده شده‏‌ام به وسیله اینان با شما مباهَلَه کنم. ‏اینان هستند پسران و زنان و نفسِ ما». از این‏‌رو، به دستورِ اُسقف ‏اعظم، تصمیمِ قطعى نجرانیان بر تَرکِ مباهَلَه و قبولِ مالیات (= جزیه) ‏بین خودشان تصویب شد...‏
هنگامى‏‌که پیامبر (ص) و اهل‌بیت علیهم‏‌السلام با همراهى مردم از ‏جایگاه مباهَلَه به مسجد رسیدند، جناب جبرئیل نازل شد و این پیام ‏آسمانى را عرضه داشت: «یا محمّد، پروردگار عزّوجلّ به تو سلام ‏مى‏‌رساند و مى‏‌گوید:... اى احمد، به عزّت و جلالم سوگند، اگر تو با ‏کسانى از اهل‌بیتت که در زیر کِساء بودند با همه اهلِ آسمان و زمین و ‏مخلوقات، مباهَلَه مى‏‌کردى، آسمان تکّه‏‌تکّه مى‏‌شد و کوه‏ها قطعه‏‌قطعه ‏مى‏‌گشت و زمین از هم گسیخته مى‏‌شد و هرگز آرام نمى‏‌گرفت مگر ‏آنکه من اراده مى‏‌کردم».‏
پیامبر (ص) با شنیدن این پیامِ الهى، به سجده درآمد و چهره بر خاک ‏سایید. سپس دستانش را بلند کرد و در آن حال، سه بار فرمودند: ‏‏«شُکر خدایى را که نعمت مى‏‌دهد». سپس فرمود: «لعنت ابدى خدا تا ‏روز قیامت بر کسانى که بر شما اهل‌بیت ظلم کنند، و در اجرى که ‏خداوند بر آنان واجب کرده نسبت به من کوتاهى کنند».‏
روزِ فرخنده «مباهَلَه»، قبل از هر چیز، با احیاى نبوّت و ولایت، پُر ‏شُکوه‏ترین و شگفت‏‌انگیزترین جلوه از حقیقتِ جاودانى و جهانىِ ‏اسلام، یعنى «نبوّت و خاتمیّتِ نبوى» و «ولایت و امامتِ عَلَوى» ‏است.‏
در روز مباهَلَه، از یک‏سو، حقّانیّتِ اسلام بر دیگرِ ادیان و عقایدِ تاریخ ‏ثابت شد، و از دیگر سو؛ کادرِ رهبرىِ این عقیدتِ انسانى تا پایان ‏روزگار تعیین گردید.‏
آیه مباهَلَه، عالى‏‌ترین مدرک براى حقّانیّتِ امامت و خلافتِ بلافصل على ‏علیه‏‌السلام بعد از شهادت جانسوز رسول اکرم (ص) مى‏‌باشد، و نیز ‏واضح‏ترین دلیل بر فضیلت امیرمؤمنان «على بن ابى طالب ‏علیه‏‌السلام» است. زیرا خداوند به پیامبر دستور مى‏‌دهد که نفْسِ خود ‏را براى مباهَلَه دعوت کن. بدیهى است که مراد از نفْسِ پیامبر (ص)، ‏شخصى غیر از خود آن حضرت است، و او على علیه‏السلام در همه ‏فضایل و کمالات، غیر از نبوّت هم‏رتبه پیامبر و مساوى با ایشان است.‏

امام هشتم، حضرت رضا علیه‏‌السلام آیه مباهَلَه را از جهتِ دلالت بر ‏امامتِ امیرمؤمنان علیه‏‌السلام بهترین و روشن‏ترین آیه در قرآن ‏دانسته‏‌اند و با استناد به این آیه و عملِ رسول خدا (ص) پس از نزول ‏آن، ثابت مى‏‌کنند که امیرمؤمنان علیه‏السلام؛ «نفْـسِ پیامبر» و با ‏‏«فضیلت‏‌ترین خلقِ خدا» پس از پیامبر (ص) مى‏‌باشند.‏
مباهله؛ گواهی بر افضلیت علی(ع)‏
امیرمؤمنان على علیه‏‌السلام، در شوراى شش نفره‏اى که خلیفه دوم ‏براى انتخاب خلیفه پس از خود ترتیب داده بود، براى یادآورى حقّ و ‏حقّانیّتِ خود به حاضران، به ماجراىِ نزولِ آیه شریفه مباهَلَه اشاره ‏کردند و خطاب به اعضاى شورا فرمودند: «آیا احدى هست که در این ‏فضیلت با من شریک باشد؟» همه اعضاى شورا اعتراف کردند که این ‏آیه در شأن حضرتش نازل شده است.‏
ماجراى شکوهمند مباهَلَه از چند جهت، بر افضلیّتِ اهل‌بیت ‏علیهم‌‏السلام دلالت دارد.‏
نخست آنکه: به فرمان الهى، دعوتِ پیامبر (ص) از امیرِ مؤمنان، ‏حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و حضرت سیّدالشّهداء امام ‏حسین درود خدا بر آنان باد  بیانگر این حقیقت است که آن بزرگواران، ‏محبوب‏ترینِ افراد نزد رسول خدا (ص) بودند و روشن است که ‏محبوب‏‌ترین فرد نزد پیامبر (ص) با فضیلت‏‌ترین افرادِ امّت پیامبر (ص) ‏نیز خواهد بود.‏
دوّم: دعوت رسول خدا (ص) از اهل‌بیت علیهم‏‌السلام براى مباهَلَه با ‏دشمنانِ دین، نشان از رفعت و عظمتِ جایگاه و جلالت ایشان نزد خدا ‏دارد. زیرا پیامبر (ص) از میان بانوان و خویشاوندان خود، تنها امیرِ ‏مؤمنان علیه‏‌السلام، حضرت فاطمه علیه‌السلام، امام حسن مجتبى ‏علیه‏‌السلام، و امام حسین علیه‏‌السلام را برگزیده و اَحدى از بنى هاشم ‏و خویشاوندان و همسرانِ خود را در این امر با آن بزرگواران شریک ‏نساخته، تا چه رسد به اصحاب و سایر مسلمانان!‏
سوّم: یکى دیگر از وجوهِ دلالتِ واقعه مباهَلَه بر افضلیّتِ اهل‌بیت ‏علیهم‏‌السلام یارىِ دین خدا به دست ایشان است.‏
زمانى که رسولِ خدا (ص) با اهل‌بیت خویش براى مباهَلَه خارج شدند، ‏به ایشان فرمودند: «هرگاه من نفرین کردم، شما آمین بگویید». این ‏جریان به خوبى نقشِ اهل‌بیت علیهم‏‌السلام را هم در ثبوتِ نبوّت و ‏راستىِ گفتارِ رسول خدا (ص) روشن مى‏‌کند، و هم بیانگر آن است که ‏اگر دشمنانِ دین خدا، با ایشان وارد مباهَلَه مى‏‌شدند، خداوند به واسطه ‏اهل‌بیت علیهم‏‌السلام دشمنانِ شریعت و دینِ خود را خوار و نابود ‏مى‏‌کرد.‏
بدیهى است کسى که چنین جایگاهى در مباهله انبیا علیهم‏‌السلام داشته ‏باشد، به یقین؛ برتر و با فضیلت‏‌تر از کسانى است که از این جایگاه ‏برخوردار نیستند.‏
از این‏‌رو، آیه مباهَلَه بر افضلیّت امیرِمؤمنان در میان امّت دلالت دارد ‏و بنا بر اتّفاقِ همه مسلمانان، کسى سزاوار و شایسته امامت است که ‏با فضیلت‏‌تر باشد و این حقیقتى است که حتّى اشخاص متعصّبى چون ‏ابن تیمیه بدان اقرار و اذعان دارند.‏
بى تردید هیچ‏‌کس به اندازه پیامبر گرامىِ اسلام علیهم‏‌السلام نگران ‏آینده مسلمانان نبوده است. آن حضرت کسى است که رنج مسلمانان ‏برایش بسى سخت و در هدایتِ آنان بسیار حریص و نسبت به مؤمنان ‏دل‏سوز و مهربان است.‏
از همین‏‌رو، همه مسلمانان باور دارند که رسول خدا (ص) در پایان ‏عمر، دو یادگارِ ماندگار و رهایى‏‌بخشِ امّتِ اسلام از گمراهى را که ‏هرگز از یک‏دیگر جدا نمى‏‌شوند به جاى نهاد.‏
همه مى‏‌دانند که آن حضرت رمزِ ماندگارى اسلام و رشد و بالندگى ‏مسلمانان، و رهایى از گمراهى و پراکندگى و نابسامانىِ آنان را تنها در ‏دو چیز مى‏‌داند:‏
‏1 ـ چنگ زدن به ریسمانى استوار، برکشیده از آسمان تا زمین، یعنى ‏‏«قرآن».‏
‏2 ـ پناه بردن به کَهف حَصین و دِژ استوارِ دین، یعنى «اهل‌بیت ‏علیهم‏‌السلام».‏
این‏‌گونه است که بزرگداشت و نکوداشتِ مباهَلَه، نماد و نِمود روشنى ‏است از تعظیمِ قرآن و تکریمِ اهل‌بیت علیهم‏‌السلام.‏
اینک وظیفه هر مسلمانِ آگاهى است که با گرامیداشت و بزرگداشتِ این ‏روز عزیز و مهمّ، هر چند قدمى کوچک، در راه اعتلاى عزّت و ‏عظمت و حقّانیّت اسلام و اهل‌بیت علیهم‏‌السلام بردارد.‏
باشد که جاودانگى این پیروزى بزرگ را با ظهور و برپایى حکومتِ ‏شکوهمندِ عُصاره خلقت، موعودِ موجود، حضرت بقیّةاللّه‏ الاعظم، امام ‏زمان عَجّلَ‌الله تَعالى فَرَجَهُ الشّریف، شاهد و ناظر باشیم.‏
ماجراى مباهَلَه در کتاب‏‌هاىِ پُرشمارى از منابع شیعه و اهل‌سنت رقم ‏خورده است. برخى از آن‏ها عبارتند از:‏
بحارالانوار؛ ج ۲۱، صص ۲۸۰ ـ ۳۵۴. اقبال الاعمال؛ صص ۳۱۰ ـ ‏‏۳۴۸. الارشاد فى معرفة حجج‌الله على العباد؛ شیخ مفید، ج۱، ‏ص۱۶۹، دارالمفید.‏
الکشّاف؛ زمخشرى، ج ۱، ص ۲۸۳. تفسیر الرازى؛ فخررازى، ج۴، ‏ص۲۴۰.‏
صحیح مسلم؛ مسلم النیشابورى، ج۱۲، ص۱۲۹، ح۴۴۲۰.‏
فتح البارى؛ (شرح صحیح البخارى)، ابن حجر عسقلانى، ج۷، ص۷۴.‏
الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۱۹۴.‏
الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی، ص۱۵۶.‏
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۳۲.‏

پاسخی بگذارید