گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/17 10:02
شناسه : 412199
سیدکمال کیایی طالقانی
در نیمه دوم سده نوزدهم بارواج گرایش مکانیکی، و اوج گیری  دانش ‏نیوتنی،   تصور می شدقوانین مکانیکی بر بزرگترین ستارگان و ‏کوچکترین ذرات حکم فرماست. مغز اندیشه را ترشح می کند آن چنان ‏که کبد صفرا را
پیش از آن علم و نهادهای علمی تحت تاثیر و تسلط شیوه های تفکر ‏ارسطویی یاافلاطونی  بودند. بر این اساس عالم شکل هندسی خاصی ‏داشت و مواد تشکیل دهنده آن دارای روح بودند.  هستی غایت مند بود ‏و طبیعت واجد ارزش.‏
ویلیام گیلبرت پایه گذارمغناطیس قطب نمارا، انگشت خدا می پنداشت ‏و "وان هلمونت" شیمی دان آب راماده المواد، ودارای روح می دانست.‏
اما فرانسیس بیکن این سنت فکری را به چالش کشید و "رنه ‏دکارت"  با طرح مفهوم دوگانه انگاری، بذرها و دانه های فلسفه ‏مکانیکی راکاشت و به نوعی پایه گذار آن شد. دکارت استدلال کردکه ‏واقعیت، از دو جوهر یکی نفس(که عمل تفکر را، انجام می دهد) و ‏دیگری شی مادی(که امتداد ،حرکت و جهت دارد و عاری از هرگونه ‏خصوصیت  روحی است) تشکیل شده است. بدین ترتیب طبیعت ‏ازتقدس تهی گشت وبه منزله ابزارصرف، درخدمت تحقق امیال ‏وآرزوی آدمی به کار رفت.‏
درفلسفه مکانیکی ،گیتی دستگاه عظیم مکانیکی تصورمی شد که ‏براساس قوانین فیزیکی کارمی کند. از نظر فیلسوفان مکانیکی اگر چه ‏خدا عالم را خلق کرده ولی بعد از خلقت صحنه را ترک  و آنرا به دست ‏قوانین فیزیکی سپرده است. ‏
دکارت، مرسن ، گاسندی، هابز ورابرت بویل از فیلسوفان برجسته این ‏جریان فکری محسوب می شوند. این سنت فکری همه پدیده های ‏طبیعی را در دو اصل کاتولیکی ماده و حرکت خلاصه و دنبال می کند.‏
بدین ترتیب آدمی باذهن مکانیکی هم کشتی وهواپیما ساخت،  وهم ‏اندیشه.‏
محمدعابدالجابری درکتاب سنت و مدرنیته آورده است:‏
هم زمان که بورژووازی بر فئودالیسم پیروز شد، سلطه ایدئولوژی خود ‏را نه تنها بر همه جامعه ، بلکه برهمه تاریخ گستراند. تجربه گرایی را ‏علیه عقل گرایی به کار گرفت. عقل گرایی زمانی سلاح طبقات مخالف ‏سرمایه داری بود و ماتریالیسم مکانیکی را علیه ایده آلیسم و غیب ‏گرایی وهرآنچه فرا طبیعی است به کار گرفته بود.‏
در این دوره تاریخی، انگلس ماتریالیسم دیالکتیک را شکل بخشید. ‏آنچه انگلس به این داده ها افزود  انتقال حرکت اجتماعی موجود ‏درمبارزه طبقاتی به حوزه طبیعت بود. او در کنار حرکت مکانیکی (انتقال ‏در مکان)حرکت دیگری که درون خود ماده و برآمده از مبارزه اضداد ‏است، مطرح کرد.  این عنصر نوین که انگلس به داده های نامبرده وارد ‏کرد ساختار تصوری را که بر آنها بنا شده است تغییر داد و تصور، ‏مکانیکی- دیالکتیکی شد. این کار گام مهمی به سوی رهایی از تصور ‏ایدئولوژیک بورژوازی بود که بر ماتریالیسم مکانیکی ساده مبتنی بود. ‏البته این فهم نوین برآمده از مغز انگلس نبود و موضوع تنها در انتقال ‏مکانیکی از حوزه اجتماعی به حوزه طبیعی خلاصه نمی شد، بلکه رشد و ‏پیشرفت علوم طبیعی و اندیشه علمی الهام بخش چنین موضوعی بود، ‏نوعی از پیشی گرفتن وجود داشت که از گرایش رو به رشد پژوهش ‏علمی الهام می گرفت.‏
آغازسده بیستم بااصلاح وتجدیدنظر دربینش های مکانیکی وپیدایش ‏فیزیک کوانتومی همراه بود. تصور کلاسیک نسبت به ماده و حتمیت را ‏تغییر و ماده (در تراز ذره ای) دیگر شيء مجسم ملموس، به شمار نمی ‏آمد، بلکه فعالیت و انرژی بود. ‏
هنگاهی که جهان  تغییر اساسی در دانش نیوتونی (دانشی که انگلس ‏ماتریالیسم دیالکتیکی را بر آن بنا کرده بود) را تجربه می کرد، ‏بورژوازی ازفرصت استفاده و برای مقاومت در برابر طبقه کارگر بار ‏دیگر بنیادهای ایدئولوژیک خود را تغییر داد، ومتاثر ازرشد علمی ‏مذکور،  توجیهی برای کنار گذاشتن ماتریالیستی یافت که فلسفه خود ‏را بر آن بنا کرده بود. وجود مستقل ماده را انکار کرد. و پیرو فلسفه ای ‏شد که پیش از این با آن از در مخالفت برخاسته بود. فلسفه ایده آلیسم ‏این بار پیرو ایده آلیسم بارکلی شد، که هستی هر وجودی را به ادراک ‏مربوط می دانست؛هر موجودیادرک می کند یادرک می شود.‏
هدف ایدئولوژیک بارکلی مشخص بود: تشکیک دروجود ماده به ‏مثابه شيء  مستقل به معنای برچیدن بساط ماتریالیسم دیالکتیک  و به ‏دنبال آن ماتریالیسم تاریخی، یعنی ویران کردن پشتوانه ایدئولوژی ‏طبقه کارگر.  این امر تنها در حوزه نظری- فلسفی بود.‏
اما درواقع بورژوازی تراز  همچنان مادی عمل می کرد و به هیچ ارزشی ‏غیر از ارزش مادی معتقدنبود. همه چیز کالایی برای دادوستداست، ‏حتی افکار وارزشهای معنوی و ایده آل های اخلاقی. ‏
لنین برای دفاع ازطبقه کارگر وارد کارزار شد تا به جعلیات ایدئولوژیک ‏بورژوازی پاسخ دهد: ماده مقوله ای است فلسفی.  مارکسیست ها، ‏تصور مادی را به عنوان   وجود مستقل طبیعت و اشیا ازادراک آدمی می ‏پنداشتند. به عبارت دیگر وجود مادی، سابقِ برآگاهی بشری است.‏
کوتاه سخن آنکه جریان های علمی وفلسفی درسیرتاریخی ‏خودتاثیرات متقابلی برهم گذارده اند. ومنشا توسعه فناوری و ‏ظهورمکاتب مختلف اجتماعی شده اند.‏

پاسخی بگذارید