در گفتگو با پژوهشگر جنگ شناختی بررسی شد:‏
گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1404/08/17 10:49
شناسه : 412037
زهره مهرنوروزی-در عصری که میدان نبرد از خاکریزهای فیزیکی به ‏فضای ذهن و باورهای جوامع منتقل شده است، جنگ شناختی به ‏عنوان پیچیده‌ترین و مؤثرترین شکل نبرد مدرن ظهور کرده است. این ‏جنگ نامرئی که با ترکیب ابزارهای روانی، سایبری و رسانه‌ای به ‏دنبال دگرگونی ساختارهای فکری جوامع است، مرزهای سنتی دوست ‏و دشمن را درنوردیده و با دستکاری نظام ادراکی، به دنبال ایجاد ‏تغییرات بنیادین در باورهای اساسی ملت‌هاست. در ادامه با ‏‏«محمدحسین قربانی زواره»، پژوهشگر حوزه جنگ‌های ترکیبی و ‏شناختی، به واکاوی ابعاد پنهان جنگ شناختی دشمنان علیه ایران  ‏پرداخته ایم.‏
‏ وی با تشریح مؤلفه‌های جنگ هیبریدی، بیان کرد: بازیگران معاند با ‏بهره‌گیری از فناوری‌های نوین و گروهک‌های تروریستی به عنوان ‏ابزارهای نیابتی، به دنبال ایجاد بی‌ثباتی و تغییر در معادلات امنیتی این ‏منطقه هستند.‏
این پژوهشگر ارشد حوزه جنگ شناختی  با تحلیل تجربه جنگ ‏دوازده‌روزه به عنوان نمونه‌ای عینی از این نبرد چندبعدی، و بررسی ‏راهکارهای تقویت تاب‌آوری ملی در برابر این تهدیدات، تصریح کرد: ‏جنگ شناختی در حقیقت تلاشی هدفمند برای ایجاد جریان‌های ‏تحول‌آفرین در ساختارهای ذهنی و باورهای یک جامعه است. این نوع ‏جنگ با بهره‌گیری از ابزارهای سایبری و رسانه‌ای، می‌کوشد تا ‏نگرش‌ها و باورهای عمومی را به‌گونه‌ای جهت‌دار دگرگون سازد. این ‏دگرگونی می‌تواند در ابعاد مثبت یا منفی صورت گیرد، اما در هر دو ‏حالت، پیامدهایی عمیق و گاه بنیادین در پی دارد؛ به‌گونه‌ای که ممکن ‏است تغییر در باورها، منجر به تبدیل انگاره‌های فرهنگی به انگاره‌های ‏امنیتی شود. در این زمینه، موضوع «حجاب» می‌تواند به‌عنوان یکی ‏از مصادیق مورد توجه قرار گیرد.‏
وی اظهارداشت: تفاوت اساسی آن با جنگ روانی سنتی در این است ‏که جنگ شناختی بر مهارت تضعیف اقتدار حاکمیت‌ها از طریق ‏دستکاری اطلاعات، تولید داده‌های نادرست و تحریف‌شده و در نهایت ‏برهم‌زدن نظام ادراکی مخاطب تمرکز دارد. در مقابل، در چارچوب ‏جنگ روانی کلاسیک یا عملیات روانی، تحلیل و تفکیک سه نوع ‏مخاطب—سفید، سیاه و خاکستری—اهمیت می‌یابد و تمایز میان ‏دوست، دشمن و جامعه خودی، مبنای اقدامات روانی قرار می‌گیرد.‏
این کارشناس ارشد جنگ هیبریدی گفت: در جنگ شناختی، اساساً با ‏محیطی به‌تمامی خاکستری مواجه هستیم که مرزهای سنتی میان دوست ‏و دشمن را مخدوش می‌سازد و با تمرکز بر تغییر باورها، به‌تدریج ‏انگاره‌های ذهنی را دگرگون کرده و در ادامه، ساختارهای اجتماعی را ‏متزلزل می‌سازد؛ فرایندی که در نهایت می‌تواند به فروپاشی نرم یا ‏براندازی تدریجی منجر شود.‏
قربانی زواره تصریح کرد: حوزه‌های ده‌گانه جنگ‌های هیبریدی با ‏رویکرد و کنش شناختی، دربرگیرنده‌ی مجموعه‌ای از عرصه‌های ‏متنوع و درهم‌تنیده هستند که هر یک به‌صورت غیرخطی و غیرقطعی، ‏تأثیر خود را بر محیط هدف اعمال می‌کنند. هدف اصلی در جنگ‌های ‏هیبریدی، ایجاد فضایی مبهم و چندلایه است که در آن، بازیگر بتواند ‏از طریق بهره‌گیری هم‌زمان و هوشمندانه از این حوزه‌ها، به اهداف ‏نهایی خود دست یابد.‏
وی  افزود: این حوزه‌های ده‌گانه، معمولاً شامل اطلاعات، فضای ‏سایبری، رسانه، دستکاری داده‌ها، مهاجرت‌های نظام‌مند یا ‏مهندسی‌شده، حوزه فرهنگی، دیپلماسی، و سایر زمینه‌های مکمل ‏می‌شوند. نکته حائز اهمیت آن است که اولویت‌بندی این حوزه‌ها ‏بستگی مستقیم به هدف راهبردی بازیگر دارد؛ به‌عبارت دیگر، هر ‏حوزه بسته به موقعیت، معنا و کارکرد متفاوتی می‌یابد و ممکن است ‏نقش کلیدی در تحقق مأموریت شناختی ایفا کند.‏
این نویسنده مطرح جنگ های شناختی گفت:جنگ‌های هیبریدی با ‏ماهیت شناختی، به دلیل بهره‌مندی از ویژگی‌هایی چون انعطاف‌پذیری، ‏غیرمستقیم‌بودن و تأثیرگذاری تدریجی، بیش از آنکه به‌دنبال پیروزی ‏در میدان نبرد فیزیکی باشند، معطوف به تغییر درک، ذهنیت و ادراک ‏عمومی در یک جامعه‌اند. در نتیجه، عدم شفافیت در مؤلفه‌های این ‏نوع جنگ‌ها، به‌گونه‌ای طراحی شده که هم‌زمان بتواند ساختارهای ‏هدف را دچار آسیب کند، بی‌آنکه امکان پاسخ روشن یا مقابله مستقیم ‏از سوی قربانی فراهم باشد.‏
وی افزود: در جریان جنگ دوازده‌روزه رژیم صهیونیستی علیه ‏جمهوری اسلامی ایران، می‌توان الگویی غیرخطی و چندلایه را ‏شناسایی کرد که ریشه در انتقال فناوری‌های نوین از ایالات متحده به ‏این رژیم دارد. در این نبرد، سه اصل کلیدی در چارچوب جنگ‌های ‏هیبریدی شناختی توسط رژیم صهیونیستی به‌کار گرفته شد: جزئی‌گرایی ‏در عملیات  (‏Granular Action‏)، فناوری‌محوری، و بهره‌گیری از ‏سامانه‌های رباتیک.‏
قربانی زواره تصریح کرد: این رژیم در کنار اقدامات نظامی ‏سخت‌افزاری، به‌صورت هم‌زمان از ظرفیت‌های حوزه‌های ده‌گانه جنگ ‏هیبریدی—از جمله دیپلماسی تهاجمی، فضای سایبری، رسانه‌ها و ‏دستکاری نظام‌مند اطلاعات—بهره برد. چنین الگوی تلفیقی و ‏چندبُعدی، برگرفته از راهبردها و پیشنهادهای مطرح‌شده در اتاق‌های ‏فکر آمریکایی نظیر رند و کارنگی است که بر تغییر ادراکات عمومی، ‏گسترش هراس روانی، و ایجاد اختلال در انسجام شناختی جامعه هدف ‏تأکید دارند.‏
وی اظهارداشت: هدف اصلی از اجرای این راهبرد، القای «غافلگیری ‏مستمر» و سپس کاشت بذر «بی‌اعتمادی عمومی» در بطن جامعه ‏ایرانی است؛ پدیده‌ای که در صورت تداوم، می‌تواند مسیر را برای ‏اشکال مختلف «براندازی نرم» هموار سازد.نکته حائز اهمیت آن است ‏که همان‌گونه که رژیم صهیونیستی در حوزه جنگ سخت از ‏فناوری‌های پیشرفته بهره گرفت، در عرصه جنگ هیبریدی شناختی نیز ‏تلاش کرد تمرکز خود را بر تأثیرگذاری مستقیم بر افراد و ذهنیت‌های ‏عمومی معطوف سازد. به‌ویژه، توجه ویژه‌ای به بهره‌برداری هدفمند از ‏شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های ارتباطی دیجیتال نشان داده شد. تمام ‏این روندها، قابل مشاهده، تحلیل و ارزیابی راهبردی هستند.‏
این نویسنده حوزه جنگ های شناختی گفت: در ارتباط با گروه‌های ‏تروریستی، باید تأکید کرد که ظرفیت اصلی این بازیگران، ایجاد آشوب ‏و بی‌ثباتی در مناطق مختلف سرزمینی جمهوری اسلامی ایران است. با ‏ظهور سلول‌های تهدیدآفرین از سوی گروه‌های تروریستی و شورشی، ‏این عناصر به‌عنوان بازیگران جایگزین (‏Proxy Actors‏) در نظر ‏گرفته می‌شوند که رژیم صهیونیستی تلاش کرده است آن‌ها را در ‏چارچوب ده‌گانه‌ی جنگ‌های هیبریدی شناختی، به‌صورت غیرخطی و ‏هدفمند فعال سازد.‏
قربانی زواره تاکید کرد: ظهور این گروهک‌های تروریستی، ابزاری ‏موقت برای ایجاد ناامنی و انحراف تمرکز نهادهای امنیتی از تهدیدات ‏کلان است. با این حال، آنچه در جنگ دوازده‌روزه مشاهده شد، حاکی ‏از آن است که به‌واسطه‌ی سطح بالای همبستگی اجتماعی، اعتماد ‏عمومی به نیروهای مسلح، اقتدار حاکمیت، و هدایت‌گری رهبر معظم ‏انقلاب، ظرفیت عملیاتی این گروه‌ها در نطفه خنثی شد و فعالیت آن‌ها، ‏فاقد نمود عینی قابل اندازه‌گیری بود.با این‌حال، آنچه مورد توجه ‏اتاق‌های فکر صهیونیستی–غربی قرار دارد، بهره‌گیری مقطعی، ‏موضعی و جایگزین از این ابزارهای بی‌ثبات‌ساز در شرایط ایجاد ‏‏«فضای آشوب‌ناک» است؛ فضایی که در آن، اقدامات کوچک و پراکنده ‏می‌تواند آثار روانی و اجتماعی قابل‌توجهی به‌جا بگذارد.‏
این پژوهشگر با تاکید برنقش همبستگی  اجتماعی بین جامعه ایرانی ‏اظهارداشت: افزایش انسجام و همبستگی اجتماعی، نقش مؤثری در ‏تقویت تاب‌آوری ملی دارد. به‌ویژه، مشارکت فعال مردم در ‏گزارش‌دهی، رصد، و شناسایی تحرکات گروهک‌های تروریستی، ‏می‌تواند در خنثی‌سازی تهدیدات در مرحله‌ی اولیه، نقشی راهبردی ایفا ‏کند. از سوی دیگر، باید توجه داشت که اقدامات این گروه‌ها در سایه‌ی ‏نفرت عمیق عمومی نسبت به رژیم صهیونیستی، با شکست مواجه ‏شده‌اند؛ چراکه افکار عمومی این گروه‌ها را نمایندگان مستقیم رژیم ‏صهیونیستی می‌دانند و با آن‌ها برخورد قاطع و بازدارنده‌ای داشته‌اند؛ ‏تا جایی که امکان هرگونه کنش‌گری را از آنان سلب کرده‌اند.‏
قربانی زواره با اشاره به ورود ابزار جدید در این جنگ شناختی  ‏تصریح کرد: در چنین فضایی، مرز میان واقعیت و بازنمایی دیجیتال ‏روزبه‌روز کمرنگ‌تر می‌شود. مخاطب، در مواجهه با سیلی از ‏اطلاعات، دیگر نمی‌داند کدام تصویر واقعی است و کدام روایت ‏ساختگی. براندازی شناختی دیگر صرفاً به انتشار اطلاعات نادرست ‏محدود نیست؛ بلکه به مداخله‌ای عمیق در ساختارهای روان‌شناختی و ‏اجتماعی بدل شده‌؛ تهدیدی که انسجام فکری جوامع را نشانه ‏گرفته‌است.‏
وی بیان داشت: این نبرد خاموش، نهادها را تضعیف می‌کند، حاکمیت‌ها ‏را به چالش می‌کشد و ماهیت جنگ را دگرگون می‌سازد. همگرایی ‏علوم مغز، داده‌کاوی و فناوری‌های محاسباتی، محیط استراتژیک ‏جهانی را به‌گونه‌ای بنیادین متحول کرده‌است. دشمنان بالقوه، با شناخت ‏دقیق از سازوکارهای ذهنی، می‌توانند از طریق دست‌کاری شناختی، ‏افکار عمومی را منحرف کرده و تصمیم‌گیری‌های راهبردی را تحت ‏تأثیر قرار دهند.‏
پژوهشگر ارشد حوزه جنگ شناختی در ادامه افزود: اکنون زمان آن ‏رسیده‌است که بیدار شویم. برای محافظت از ذهن انسان؛ آخرین سنگر ‏آزادی باید راهبردی نوین، چندلایه و هوشمند طراحی شود. باید سواد ‏شناختی و تفکر انتقادی را تقویت کنیم، مقررات‌گذاری بر فضای ‏دیجیتال را جدی بگیریم و چارچوبی ملی برای مواجهه موثر با جنگ ‏شناختی تدوین کنیم. زیرا در جهانی که حقیقت قابل برنامه‌ریزی ‏شده‌است، "سکوت"، خطرناک‌ترین پاسخ ممکن می‌باشد.‏

پاسخی بگذارید