در گفتگو با پژوهشگر جنگ شناختی بررسی شد:
زهره مهرنوروزی-در عصری که میدان نبرد از خاکریزهای فیزیکی به فضای ذهن و باورهای جوامع منتقل شده است، جنگ شناختی به عنوان پیچیدهترین و مؤثرترین شکل نبرد مدرن ظهور کرده است. این جنگ نامرئی که با ترکیب ابزارهای روانی، سایبری و رسانهای به دنبال دگرگونی ساختارهای فکری جوامع است، مرزهای سنتی دوست و دشمن را درنوردیده و با دستکاری نظام ادراکی، به دنبال ایجاد تغییرات بنیادین در باورهای اساسی ملتهاست. در ادامه با «محمدحسین قربانی زواره»، پژوهشگر حوزه جنگهای ترکیبی و شناختی، به واکاوی ابعاد پنهان جنگ شناختی دشمنان علیه ایران پرداخته ایم.
وی با تشریح مؤلفههای جنگ هیبریدی، بیان کرد: بازیگران معاند با بهرهگیری از فناوریهای نوین و گروهکهای تروریستی به عنوان ابزارهای نیابتی، به دنبال ایجاد بیثباتی و تغییر در معادلات امنیتی این منطقه هستند.
این پژوهشگر ارشد حوزه جنگ شناختی با تحلیل تجربه جنگ دوازدهروزه به عنوان نمونهای عینی از این نبرد چندبعدی، و بررسی راهکارهای تقویت تابآوری ملی در برابر این تهدیدات، تصریح کرد: جنگ شناختی در حقیقت تلاشی هدفمند برای ایجاد جریانهای تحولآفرین در ساختارهای ذهنی و باورهای یک جامعه است. این نوع جنگ با بهرهگیری از ابزارهای سایبری و رسانهای، میکوشد تا نگرشها و باورهای عمومی را بهگونهای جهتدار دگرگون سازد. این دگرگونی میتواند در ابعاد مثبت یا منفی صورت گیرد، اما در هر دو حالت، پیامدهایی عمیق و گاه بنیادین در پی دارد؛ بهگونهای که ممکن است تغییر در باورها، منجر به تبدیل انگارههای فرهنگی به انگارههای امنیتی شود. در این زمینه، موضوع «حجاب» میتواند بهعنوان یکی از مصادیق مورد توجه قرار گیرد.
وی اظهارداشت: تفاوت اساسی آن با جنگ روانی سنتی در این است که جنگ شناختی بر مهارت تضعیف اقتدار حاکمیتها از طریق دستکاری اطلاعات، تولید دادههای نادرست و تحریفشده و در نهایت برهمزدن نظام ادراکی مخاطب تمرکز دارد. در مقابل، در چارچوب جنگ روانی کلاسیک یا عملیات روانی، تحلیل و تفکیک سه نوع مخاطب—سفید، سیاه و خاکستری—اهمیت مییابد و تمایز میان دوست، دشمن و جامعه خودی، مبنای اقدامات روانی قرار میگیرد.
این کارشناس ارشد جنگ هیبریدی گفت: در جنگ شناختی، اساساً با محیطی بهتمامی خاکستری مواجه هستیم که مرزهای سنتی میان دوست و دشمن را مخدوش میسازد و با تمرکز بر تغییر باورها، بهتدریج انگارههای ذهنی را دگرگون کرده و در ادامه، ساختارهای اجتماعی را متزلزل میسازد؛ فرایندی که در نهایت میتواند به فروپاشی نرم یا براندازی تدریجی منجر شود.
قربانی زواره تصریح کرد: حوزههای دهگانه جنگهای هیبریدی با رویکرد و کنش شناختی، دربرگیرندهی مجموعهای از عرصههای متنوع و درهمتنیده هستند که هر یک بهصورت غیرخطی و غیرقطعی، تأثیر خود را بر محیط هدف اعمال میکنند. هدف اصلی در جنگهای هیبریدی، ایجاد فضایی مبهم و چندلایه است که در آن، بازیگر بتواند از طریق بهرهگیری همزمان و هوشمندانه از این حوزهها، به اهداف نهایی خود دست یابد.
وی افزود: این حوزههای دهگانه، معمولاً شامل اطلاعات، فضای سایبری، رسانه، دستکاری دادهها، مهاجرتهای نظاممند یا مهندسیشده، حوزه فرهنگی، دیپلماسی، و سایر زمینههای مکمل میشوند. نکته حائز اهمیت آن است که اولویتبندی این حوزهها بستگی مستقیم به هدف راهبردی بازیگر دارد؛ بهعبارت دیگر، هر حوزه بسته به موقعیت، معنا و کارکرد متفاوتی مییابد و ممکن است نقش کلیدی در تحقق مأموریت شناختی ایفا کند.
این نویسنده مطرح جنگ های شناختی گفت:جنگهای هیبریدی با ماهیت شناختی، به دلیل بهرهمندی از ویژگیهایی چون انعطافپذیری، غیرمستقیمبودن و تأثیرگذاری تدریجی، بیش از آنکه بهدنبال پیروزی در میدان نبرد فیزیکی باشند، معطوف به تغییر درک، ذهنیت و ادراک عمومی در یک جامعهاند. در نتیجه، عدم شفافیت در مؤلفههای این نوع جنگها، بهگونهای طراحی شده که همزمان بتواند ساختارهای هدف را دچار آسیب کند، بیآنکه امکان پاسخ روشن یا مقابله مستقیم از سوی قربانی فراهم باشد.
وی افزود: در جریان جنگ دوازدهروزه رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، میتوان الگویی غیرخطی و چندلایه را شناسایی کرد که ریشه در انتقال فناوریهای نوین از ایالات متحده به این رژیم دارد. در این نبرد، سه اصل کلیدی در چارچوب جنگهای هیبریدی شناختی توسط رژیم صهیونیستی بهکار گرفته شد: جزئیگرایی در عملیات (Granular Action)، فناوریمحوری، و بهرهگیری از سامانههای رباتیک.
قربانی زواره تصریح کرد: این رژیم در کنار اقدامات نظامی سختافزاری، بهصورت همزمان از ظرفیتهای حوزههای دهگانه جنگ هیبریدی—از جمله دیپلماسی تهاجمی، فضای سایبری، رسانهها و دستکاری نظاممند اطلاعات—بهره برد. چنین الگوی تلفیقی و چندبُعدی، برگرفته از راهبردها و پیشنهادهای مطرحشده در اتاقهای فکر آمریکایی نظیر رند و کارنگی است که بر تغییر ادراکات عمومی، گسترش هراس روانی، و ایجاد اختلال در انسجام شناختی جامعه هدف تأکید دارند.
وی اظهارداشت: هدف اصلی از اجرای این راهبرد، القای «غافلگیری مستمر» و سپس کاشت بذر «بیاعتمادی عمومی» در بطن جامعه ایرانی است؛ پدیدهای که در صورت تداوم، میتواند مسیر را برای اشکال مختلف «براندازی نرم» هموار سازد.نکته حائز اهمیت آن است که همانگونه که رژیم صهیونیستی در حوزه جنگ سخت از فناوریهای پیشرفته بهره گرفت، در عرصه جنگ هیبریدی شناختی نیز تلاش کرد تمرکز خود را بر تأثیرگذاری مستقیم بر افراد و ذهنیتهای عمومی معطوف سازد. بهویژه، توجه ویژهای به بهرهبرداری هدفمند از شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای ارتباطی دیجیتال نشان داده شد. تمام این روندها، قابل مشاهده، تحلیل و ارزیابی راهبردی هستند.
این نویسنده حوزه جنگ های شناختی گفت: در ارتباط با گروههای تروریستی، باید تأکید کرد که ظرفیت اصلی این بازیگران، ایجاد آشوب و بیثباتی در مناطق مختلف سرزمینی جمهوری اسلامی ایران است. با ظهور سلولهای تهدیدآفرین از سوی گروههای تروریستی و شورشی، این عناصر بهعنوان بازیگران جایگزین (Proxy Actors) در نظر گرفته میشوند که رژیم صهیونیستی تلاش کرده است آنها را در چارچوب دهگانهی جنگهای هیبریدی شناختی، بهصورت غیرخطی و هدفمند فعال سازد.
قربانی زواره تاکید کرد: ظهور این گروهکهای تروریستی، ابزاری موقت برای ایجاد ناامنی و انحراف تمرکز نهادهای امنیتی از تهدیدات کلان است. با این حال، آنچه در جنگ دوازدهروزه مشاهده شد، حاکی از آن است که بهواسطهی سطح بالای همبستگی اجتماعی، اعتماد عمومی به نیروهای مسلح، اقتدار حاکمیت، و هدایتگری رهبر معظم انقلاب، ظرفیت عملیاتی این گروهها در نطفه خنثی شد و فعالیت آنها، فاقد نمود عینی قابل اندازهگیری بود.با اینحال، آنچه مورد توجه اتاقهای فکر صهیونیستی–غربی قرار دارد، بهرهگیری مقطعی، موضعی و جایگزین از این ابزارهای بیثباتساز در شرایط ایجاد «فضای آشوبناک» است؛ فضایی که در آن، اقدامات کوچک و پراکنده میتواند آثار روانی و اجتماعی قابلتوجهی بهجا بگذارد.
این پژوهشگر با تاکید برنقش همبستگی اجتماعی بین جامعه ایرانی اظهارداشت: افزایش انسجام و همبستگی اجتماعی، نقش مؤثری در تقویت تابآوری ملی دارد. بهویژه، مشارکت فعال مردم در گزارشدهی، رصد، و شناسایی تحرکات گروهکهای تروریستی، میتواند در خنثیسازی تهدیدات در مرحلهی اولیه، نقشی راهبردی ایفا کند. از سوی دیگر، باید توجه داشت که اقدامات این گروهها در سایهی نفرت عمیق عمومی نسبت به رژیم صهیونیستی، با شکست مواجه شدهاند؛ چراکه افکار عمومی این گروهها را نمایندگان مستقیم رژیم صهیونیستی میدانند و با آنها برخورد قاطع و بازدارندهای داشتهاند؛ تا جایی که امکان هرگونه کنشگری را از آنان سلب کردهاند.
قربانی زواره با اشاره به ورود ابزار جدید در این جنگ شناختی تصریح کرد: در چنین فضایی، مرز میان واقعیت و بازنمایی دیجیتال روزبهروز کمرنگتر میشود. مخاطب، در مواجهه با سیلی از اطلاعات، دیگر نمیداند کدام تصویر واقعی است و کدام روایت ساختگی. براندازی شناختی دیگر صرفاً به انتشار اطلاعات نادرست محدود نیست؛ بلکه به مداخلهای عمیق در ساختارهای روانشناختی و اجتماعی بدل شده؛ تهدیدی که انسجام فکری جوامع را نشانه گرفتهاست.
وی بیان داشت: این نبرد خاموش، نهادها را تضعیف میکند، حاکمیتها را به چالش میکشد و ماهیت جنگ را دگرگون میسازد. همگرایی علوم مغز، دادهکاوی و فناوریهای محاسباتی، محیط استراتژیک جهانی را بهگونهای بنیادین متحول کردهاست. دشمنان بالقوه، با شناخت دقیق از سازوکارهای ذهنی، میتوانند از طریق دستکاری شناختی، افکار عمومی را منحرف کرده و تصمیمگیریهای راهبردی را تحت تأثیر قرار دهند.
پژوهشگر ارشد حوزه جنگ شناختی در ادامه افزود: اکنون زمان آن رسیدهاست که بیدار شویم. برای محافظت از ذهن انسان؛ آخرین سنگر آزادی باید راهبردی نوین، چندلایه و هوشمند طراحی شود. باید سواد شناختی و تفکر انتقادی را تقویت کنیم، مقرراتگذاری بر فضای دیجیتال را جدی بگیریم و چارچوبی ملی برای مواجهه موثر با جنگ شناختی تدوین کنیم. زیرا در جهانی که حقیقت قابل برنامهریزی شدهاست، "سکوت"، خطرناکترین پاسخ ممکن میباشد.



