گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1402/11/7 12:28
شناسه : 405552
زهره مهرنوروزی- دیدن کودکی که دست در دست پدر از عرض ‏خیابان عبور می کند زیباترین تصویردنیاست. بابا در فرهنگ ما آمیخته ‏با نوعی احترام و بزرگواری است اما غرب اومانیستی درکی از مفهوم ‏پدر ویا بابا ندارد. برخورداری از یک خانواده منسجم و مهرورز، یکی ‏از عوامل مهم در سلامت و بهروزی کودکان است، امری که به دلیل ‏پیچیده تر شدن روابط انسانی و انسان با صنعت در افق کشورهای ‏پیشرفته تبدیل به آرزویی محال خواهد شد.‏
تحول خانواده در غرب متاثر از سکولاریسم، صنعتی‌شدن،‌ شهری‌شدن،‌ ‏فمینیسم و فردگرایی در متن مدرنیسم و پست مدرنیسم موجب کاهش ‏قدرت اجتماعی و از دست دادن کارکردهای خانواده شد، بالاخص آنکه ‏با روند کنونی نظام سرمایه‌داری، وجود کودکان، به عنوان مانعی در ‏راه کسب موفقیت های مادی والدین تلقی می شود. والدین به جای ‏صرف وقت بیهوده (از نظر خودشان) برای بزرگ کردن کودک، می ‏توانند خودشان را از نظر مادی ارتقا دهند.‏

خانواده‌ها با چند نوع شغل دست و پنجه نرم می کنند تا زندگی خود را ‏اداره کنند. به نظر می رسد امروزه در غرب کمتر خانواده‌ای است که ‏فرزند را به عنوان هدیه‌ای الهی تلقی کند.‏

اغلب کارشناسان معتقدند که عناصر اساسی تربیت کارآمد کودک ‏عبارتند از: معاشرت مداوم به همراه تغذیه، حضور مداوم یک یا ‏حتی‌الامکان دو بزرگسالی که به کودک عشق ورزیده و او را درک ‏می‌کنند، به او انگیزه می دهند و او را راهنمایی و محافظت می کنند که ‏عنصر اساسی، دوام محبت و صمیمیت در خانه است.‏
خانواده های تک والدی در جوامعی که از جریان روشن فکری، ‏بیشترین تأثیر را پذیرفته اند، بسیار رایج است. فمینیست ها به خانواده ‏سنتی حمله کردند، بدون اینکه جایگزین مناسبی برای آن پیشنهاد کنند، ‏بدین طریق روابط خانوادگی تغییر کرد. به ویژه شعار مبارزه با ‏پدرسالاری موجب از بین رفتن اقتدار پدر و در موارد زیادی موجب ‏محروم ماندن خانواده از حضور پدر گردید. مشکلاتی که از عدم ‏حضور پدر در خانه ایجاد می شود فراوان است و در برخی مقالات ‏مربوط به آسیب های خانواده های غربی، بی پدری عامل عمده شمرده ‏شده است.‏
ضرورت تمایزگذاری میان پدرسالاری و مردسالاری
‏ ابوالفضل اقبالی پژوهشگر مطالعات جنسیت و خانواده در گفتگو با ‏شاخه سبز گفت:  نقدهای فمینیستی به سنت فرهنگی جوامع بشری ‏معطوف به نفی و انکار «جنسیت» و توابع اجتماعی آن به نحوی کاملا ‏گُتره‌ای و نادقیق است. البته از زنِ خسته‌ی ستم‌کشیده در مناسباتِ ‏جنسیتیِ ناعادلانه‌ی تاریخ چنین واکنش‌هایی طبیعی به نظر می‌رسد. اما ‏تکرار طوطی‌وارِ ایده‌های منقضی‌شده‌ی فمینیسمِ رادیکال توسط فعالان ‏حوزه زنان و خانواده در زمانه کنونی کمی نگران‌کننده است. به‌ویژه ‏وقتی «بچه مسلمون‌ها»ی آشنا با سنت فرهنگی و دینی جامعه ایران و ‏جایگاه محوری «پدر» در این سنت از این حرف‌ها می‌زنند.‏
‏ وی افزود:  فمینیست‌های موج دومی در مسیر مبارزات فرهنگی و ‏سیاسی خود غیریت‌هایی را تعیین کرده بودند که یکی از آنها ‏پدرسالاری/مردسالاری بود. آنها با پدرسالاری در مناسبات خانواده ‏مخالفت می‌کردند چون معتقد بودند این نظم جنسیتی در خانواده، امتدادِ ‏مردسالاریِ نهفته در تاریخ و فرهنگ است. البته که با چنین خوانشی ‏از پدرسالاری، ما نیز به آن مخالفیم. اما حقیقت این است که در جهان ‏اجتماعی ما که ریشه در سنت و فرهنگ اسلامی-ایرانی دارد، ‏پدرسالاری غیر از مردسالاری است.‏
‏ این پژوهشگر تصریح کرد: مردسالاری در سنت ایرانی و تمام تاریخ ‏بشر، دلالت بر نوعی برتری انسانی به‌واسطه جنسیت دارد که چنین ‏رویکردی به انسان فرسنگ‌ها دور از ساحت اسلامِ ناب است. آیه 13 ‏سوره مبارکه حجرات صراحتا این اتهامات به اسلام را نفی می‌کند. اما ‏پدرسالاری در نگاه اسلام اساسا هیچ دلالت ارزشی ندارد(یعنی ناظر به ‏برتر پنداشتن پدر نسبت به مادر یا فرزندان نیست) و صرفا نحوی از ‏تنظیمات مبتنی بر مصالح خانوادگی است.‏
‏ اقبالی بیان کرد:  پدرسالاری در اسلام معطوف به سازوکارهای ‏اعتباربخش به نقش و جایگاه پدر در ایفای ماموریت‌های ‏خانوادگی‌ست.‏
‏  پدر کیست و چه ماموریت‌هایی دارد؟ پاسخ این سوال دقت‌هایی را ‏می‌طلبد. پدری یک تعریف نفس‌الامری دارد و یک تعریف تاریخی و ‏مبتنی بر تجربه زیسته ایرانیان. پدری در معنای ذاتی آن، جلوه‌ی ‏صفاتِ تدبیر، رزق، رأفت، اقتدار، کفایت، رفق، حلم، غیرت و ولایت ‏خداوند است که ماموریت او قیام برای مصالح خانواده می‌باشد. پدری ‏لحظه بسط و بروز تامّ فضایل و ملکاتی‌ست که در سنت ایرانیان به ‏‏«مردانگی» از آنها یاد می‌گردد و این لحظه کاملا از جنس تحول ‏وجودی در مردان است. ‏
‏ وی اظهارداشت:  پدری در فاهمه جمعی ما ایرانیان اگرچه تحقق تامّ ‏این صفات نبوده، اما همه ما هم‌نشینی این صفات را با تصویر پدر در ‏ذهن‌مان به نحو وثیق و پرتکراری تجربه کرده و لذت‌ش را چشیده‌ایم ‏و برای فقدان آن حسرت خورده‌ایم. پیوند عاطفی قدرتمند «پدر-‏دختری» یا تجربه‌های ناب «پدر-پسری» که در فرهنگ واژگان و ‏اصطلاحات خانوادگی مردم ایران وجود دارد، دلالت آشکار بر ذهنیت ‏تاریخی مثبت ایرانیان از مفهوم پدر و جایگاه معتبر او در خانواده ‏دارد.‏
‏  وی بیان کرد: پدرسالاری به معنای سازوکارهای اعتباربخش به ‏جایگاه پدر در خانواده از جمله «احترام»، «همراهی» و «پذیرش» ‏کاملا مبتنی بر اصول و ارزش‌های اسلامی بوده و همواره در متن ‏فرهنگ جامعه ایرانی حضور داشته است. کسانی که از روی نادانی در ‏گفتارها و نوشتارهای خود نوک پیکان نقدشان را به جای ‏‏«مردسالاری» به‌سمت «پدرسالاری» نشانه رفته‌اند نمی‌فهمند که ‏مشغول تخریب میراثی هستند که ضامن حفظ و بقای خانواده در طول ‏تاریخ بوده است. پدرسالاری تدبیر حکیمانه تاریخ برای حفظ خانواده ‏بوده است.‏
‏ این پژوهشگر بیان کرد: اگرچه نباید منکر شد که این ارزش متعالی ‏گاه در امتزاج و اختلاط با عناصر منحط فرهنگ مردسالاری در جامعه ‏ایرانی زمینه بروز انحراف‌هایی در فرآیند «پدری‌کردن» مردان را ‏ایجاد کرده و به‌مثابه زمینه و امکانی برای «ظلمِ نهادینه‌شده» به ‏اعضای خانواده به‌ویژه زنان و دختران قرار گرفته است. اما باز هم در ‏بدترین حالت، برآیند رسانه‌ای و تصویری آن به سمت روایتِ پدری با ‏‏«داس» نبوده است و از این منظر فیلم‌هایی چون «خانه پدری» ‏کیانوش عیاری دروغ بزرگی درباره پدرِ ایرانی بود.‏

سامان عباس پور مشاوره خانواده بیان کرد: کودکانی که از حضور پدر ‏محروم هستند، باوجود یک مادر خوب، در کارکردهای روانشناختی ‏شان تحت فشار هستند. روابط پدرـ فرزندی ظاهراً با عزت‌ نفس بالا و ‏عدم افسردگی کودکان در هر دو جنس و در همه سنین، در ارتباط ‏است.‏

وی افزود: متأسفانه در عصر مدرن پدر و مادرها به طور فزاینده ای ‏در سال های رشد کودکانشان غایب اند. سوئد از کشورهایی است که تا ‏حد زیادی معنای والدینی در آن جا کم-رنگ شده است. به چه دلیل ‏روابط ویژه میان والدین و فرزندان در سوئد در دهه های گذشته از ‏بین رفته است؟ چرا والدینی دوام ندارد؟ چرا عشق والدین به ‏کودکانشان این قدر کم‌رنگ شده است و آنها کودکانشان را درک ‏نمی‌کنند؟ پاسخ به این سوال دشوار است، ولی قدر مسلم این است که ‏والدین به‌طور داوطلبانه و به راحتی از هم جدا می-شوند و کودکان ‏اکثر دوران کودکی را در کنار یکی از والدین خود سپری می کنند و از ‏حلقه گرم و صمیمی خانواده سالم محروم می مانند. در نتیجه محیط ‏اجتماعی تربیت کودکان در سوئد رو به اضمحلال است.‏

‏ عباس پور بیان کرد: چیزی که اعضای خانواده را در کنار هم حفظ ‏می‌کند و علقه آنها را به هم نزدیکتر می‌نماید، عشق، محبت و ‏صمیمیت به ویژه از طرف والدین است؛ اما امروزه خانواده ها کمتر به ‏فعالیت های خانوادگی می پردازند. به عبارت دیگر کودکان سوئدی ‏ساعات زیادی از حضور والدین محرومند و از طرف دیگر دایره ‏آشنایی شان با افراد دیگر کم است. این امر به خصوص در محیط های ‏شهری درست است. فعالیت های مذهبی والدین با کودکانشان نیز کاهش ‏یافته است.‏

‏ این مشاوره خانواده گفت: مطالعات مختلف در اروپا و آمریکا نشان ‏می دهد افسردگی کودکان یا تمایل به خودکشی و بزه کاری که در حال ‏حاضر بسیار رایج است، از ضعف محیطی خانواده نشات می گیرد.‏

هربرت هندین، روانکاو آمریکایی، نرخ بالای خودکشی در سوئد را با ‏بی‌تفاوتی مادران سوئدی در قبال فرزندانشان مرتبط می داند. مادران ‏سوئدی دوست دارند به جای مراقبت از فرزندانشان به سرکارشان ‏برگردند. آنها در ابراز عاطفه به کودکانشان کوتاهی می کنند، ‏انتظاراتشان از فرزندشان بسیار بالاست، لذا آنها را به استقلال زودرس ‏سوق می دهند.‏
‏  وی بیان کرد: مطالعات نشان می‌دهد کودکانی که در خانواده های ‏سالم با دو والدین زیستی بزرگ شده اند، در مقایسه با کودکان خانواده ‏های درگیر طلاق، جدایی و غیره، حال و روز خوشی ندارند، احتمال ‏داشتن مشکلات روان شناختی شان کمتر است و کمتر به مشکلات ‏رفتاری دچار می شوند.‏
‏ این مشاوره خانوده تصریح کرد: کارشناسان معتقدند در واقع حضور ‏والدین زیستی، حضوری سالم و کارآمد در خانواده است که از بسیاری ‏مشکلات جلوگیری می‌کند. برخورداری از یک خانواده منسجم و ‏مهرورز، یکی از عوامل مهم در سلامت و بهروزی کودکان است. ‏امری که به دلیل پیچیده تر شدن روابط انسانی و انسان با صنعت در ‏افق کشورهای پیشرفته تبدیل به آرزویی محال خواهد شد.‏


یکی از کارکردهای مهم خانواده که از سوی بسیاری از جامعه ‏شناسان ‏و روان ‏شناسان مورد تأکید قرار گرفته، کارکرد تنظیم رفتار جنسی ‏است اما درحال حاضر غرب به دلیل از بین بردن خانواده به بحران ‏بزرگی گرفتار شده است

یکی از مهمترین محورهایی که می توان بر اساس آن به نقد رویکرد ‏فمینیسم درمورد خانواده و ازدواج پرداخت، اشاره به پیامدها و آثار ‏مخرب زوال خانواده در غرب است که بحران هویت و معنا، وضعیت ‏نابهنجار کودکان و فرزندان طلاق، افزایش بی بندوباری و فحشای بی ‏رویه افزایش جرم و جنایت و خودکشی از این قبیل هستند.‏

پاسخی بگذارید