سیدکمال کیایی طالقانی
محمد عابد جابری( ۲۷ دسامبر۱۹۳۶در مراکش - ۳ مه ۲۰۱۰)متفکربزرگ مراکشی درکناراندیشمندانی ازجهان عرب؛ مثل طه حسین، حسن حنفی، محمدآرکون و...قراردارد که، درپی بازسازی سنت ومعاصرساختن آن است. به قول سیدمحمدآل مهدی(مترجم کتاب سنت ومدرنیته جابری) جابری نمی خواهدسنت راسرکوب کند، یاازآن ابزاری برای سرکوب بسازد. همچنانکه نمی خواهدگذشته راجایگزین اکنون یااکنون راجایگزین گذشته کندبلکه می خواهدآگاهی خویش نسبت به گذشته واکنون را، بازسازی کند.
جابری معتقد است برای احیای سنت باید پیگیر عقلانیت در آن باشیم و ریشه های استبداد رادرآن آشکارکنیم . زیراپیشرفت و بالندگی در غرب مرهون عقلانیت و دموکراسی است. عقلانیت در غرب تمام حوزه های زندگی اجتماعی و فردی را در نوردیده و بر کلیه شئون آن سایه ا فکنده است
او معنایی که امروز ازواژه سنت فهم می شود را، با گذشته متفاوت دانسته و معتقد است در فهم امروز ما سنت یعنی میراث فکری و فرهنگی.
جابری سنت را گنجینه ای از اندیشه ها و دیدگاهها و تصورات می داند که باید به اندازه نیازمان از آن برداشت کنیم. بنابراین باید انتخاب کنیم و معیارهای این انتخاب، دغدغه های اکنون و آینده است.
ازدیدجابری،سنت تمدنی است که مدتها پیشرفت و نوآوری در آن متوقف شده و از واقعیتهای عصری که درآن بسر می بریم دور مانده است. عناصر پیشرفت وضد آن، هر دو در ساخت های سنت وجود دارد. شوربختانه درسنت ما، افکار و تصورراتی که استبداد، ستم و تسلیم رامی ستاید، وجوددارد.
جابری به یکی ازجنبه های سنت یعنی اصالت پرداخته، و آورده است اصالت (همانند معاصربودن) نه برذات و نه بر واقعیت دلالت دارد بلکه صفت یا اسم برای هر کاریدی یا فکری است که، به
شکلی جنبه ابداع در آن ابراز می شود. بنابراین تولید اصیل ممکن است قدیم یا معاصر باشد. جنبه های اصیل در هرفرهنگ، آنهایی هستند که علاوه بر برجستگی نوآوری درآن، برخی داده های گذشته در آن نمایان باشد.
فرهنگ اصیل همان است که در سخن از گذشته؛ اکنون در آن جایگاه داشته باشد، بدون اینکه به آفاق آینده پرده بیافکند، در بنیاد اکنون به سوی آینده و نه گذشته کمک رساند.
جابری از سویی اندیشه های جهانی معاصر را نسبت به مامعاصر نمی داند؛ زیرا معاصر بودن را، نه در زمان بلکه در ایجاد همدلی و ارائه دیدگاهی نو برای حل مشکلات اقلیم قلمدادمی کند.اما درعین حال، روش های سلفی گرایانه را نیز "خطابه ای" دانسته و می آورد: سلفی ها به اندازه ای که از اکنون می نالند، گذشته را می ستانید.
جابری دلمشغولی نسبت به سنت را کاملاً مشروع دانسته و معتقد است بخشی از دلمشغولی انسان به سنت ناشی از توجه او به ذات خویش است.
او معتقد است برای مطالعه سنت باید از شیوه های علمی کمک بگیریم و نباید اجازه دهیم عواطف و امیال ما بر واقعیت ها تاثیر بگذارند وآن رامخدوش کنند. او تعامل باسنت را در سایه عینی گرایی و معقولیت مجاز می داند.
جابری با برجسته کردن دو گانه ذات و عین می آورد، سنت به ذات بیشتر از عین نزدیک است و همواره این خطر وجود دارد که به وسیله آن احاطه شویم، زیرا، وبستگی به سنت حافظه فرهنگی، حافظه ناخوداگاه و خوداگاه مارا، نمایندگی می کند.
جابری عینی گرایی درمطالعات سنت را، معاصرساختن آن می داند.
به باوراومابایدخوانشی معاصرازسنت، به دست دهیم، وبانقدسنت؛ یعنی شناخت سلطه ای که گفتمان غالب برمخاطب اعمال می کندوتفکیک آن از پژوهش هایمان، آن را معاصرسازیم.
جابری در بخشی از کتاب خود به فلسفه و تاریخ پر داخته است. این کار برای تکمیل پروژه ای که او در سر می پروراند ضروری است.
اواز قول برخی صاحب نظران وباتاکیدبرضرورت به کارگیری تاریخ وفلسفه، نقل می کند: اگر فلسفه نبود تاریخ تنها کاوش رویدادها ونشخوارگذشته می شد، و اگر تاریخ نبودفلسفه تنها اپیستیمولوژی، یعنی کاخی بود، بربنیاد باد. به بیانی دیگرتاریخ نقدسلاح است وفلسفه سلاح نقد.
جابری از قول هگل تاریخ را، کلی متحرک می داند که دارای حرکتی تصاعدی و روبه رشد است، ونیروی محرک آن، اندیشه.
فرایند تاریخی از اعمال انسان سرچشمه می گیرد و اراده انسان چیزی جزاندیشه نیست که به شکلی در اعمال او پدیدار می شود. رویدادهای تاریخی تصادفی نیستند زیرا ریشه در اندیشه آدمی دارند و به قول هگل آنچه واقعی است عقلانی وآنچه عقلانی واقعی.
اوبااشاره به جایگاه مارکس درتاریخ اندیشه می آورد:مارکس فلسفه متافیزیکی رابه فلسفه عملی تبدیل کردوبه آن عینیت بخشید.
جابری گرایش مکانیکی به عالم را،(که محصول اوج گیری علم نیوتنی بودوهرچیزمادی ومعنوی راازراه ماده وحرکت تفسیرمی کرد-مغزاندیشه راترشح می کندهمچنانکه کبدصفرارا-)عامل تفوق تجربه گرایی برعقل گرایی ودرنهایت پیروزی بورژووازی برفئودالیسم درقرن بیستم می داند.
جابری بخشی از کتاب خود رابه غزالی اختصاص داده است. از نظر او اندیشه اسلامی به دوبخش قبل، وبعداز غزالی تقسیم می شود. غزالی بودکه علم به فقه را، مشروط به شناخت منطق ارسطوکرد. وعنوان نمود: هرکس به منطق احاطه ندارد به علوم دیگر او، اعتمادی نیست. از نظرغزالی علم یا تصور است که راه معرفت آن حد می باشد، یاتصدیق، که راه شناخت آن برهان.
غزالی، ازمنطق به عنوان ابزاری برای دفاع از آرایی، و ابطال آرایی دیگر، استفاده می کند.
از نظر جابری اگر غزالی نبود، در فرهنگ اسلامی تصوف جایگاه مهمی پیدا نمی کرد.
غزالی تصوف را به دو بخش تقسیم کرد
ا-علم معامله ۲-علم مکاشفه
علم معامله که کتاب احیاء علوم الدین ویژه آن است، علمی است هم تراز فقه. فقه کیفیت ادای فریضه های عملی چون طهارت، نماز، روزه، زکات وحج است، اما علم معامله علمی است که کیفیت ادای روحی و معنوی همان فریضه هاست. به بیان دیگر فقه معامله جسمانی (ادای عملی) و فقه معامله قلبی وروحی
علم مکاشفه که پیامبران در سلوکشان با خلق به کار گرفته اند و سخنان خود را با رمز و تمثیل بیان کرده اند.
بنابراین غزالی فقه دیگری ساخت که باطن شریعت نام گرفت
تصوف نزدغزالی معامله ای جهت مکاشفه است.
جابری در ادامه پروژه فکری خود، به سراغ فیلسوفان بزرگ غرب جهان اسلام رفته وآراء آنها را درکانون توجه خودقرارداده است.
ابن حزم ( ۹۹۴_۱۰۶۴م)، ابن رشد(۱۱۲۶- ۱۱۹۸ م) وابن خلدون(۱۳۳۲-۱۴۰۶م)
ازجمله متفکرانی هستند که جابری در خصوص آنان بحثی در خور، ارائه داده است. از نظراو، ابن حزم دوگانه ظاهر و باطن را، که ریشه در اندیشه عرفانی شیعه دارد به چالش کشید، وآن را، ردنموده است.
جابری با اشاره به نقد ابن رشد به شیخ الرئیس، می گوید: ابن سینا در ارائه آراء فلاسفه به روش برهانی التزام نداشته و شیوه متکلمین را، (استدلال غائب براساس شاهد)به کار گرفته است.
جابری می گوید: ازنظرابن رشد آشنایی غزالی با فلسفه، صرفا ازطریق گفته های ابن سینا است.
جابری با تاکید بر اهمیت برهان در نظام فکری-فلسفی ابن رشد، از قول او آورده است:ما قاطعانه می گوییم هر آنچه با برهان ثابت شود و ظاهر شرع مخالت آن باشد، آن ظاهر بر اساس قانون تاویل عربی، باید تاویل شود.
معقولیت در فلسفه ازدیدابن رشد، بر نظام و ترتیب مشاهده شده در جهان هستی و در نتیجه برمبدا سببیت بنا شده است؛ اما معقولیت در دین بر مبنای قصد شارع است، که هدف نهایی آن
سوق دادن مردم به سوی فضیلت است.
ابن خلدون متفکر بزرگ قرن ۱۵(م)نیز، از نظر جابری دور نمانده است. ابن خلدون در خصوص حکومت و نظامهای سیاسی نظریه ای در خور، ارائه داده است.
او حیات نظام های سیاسی را، شامل پنج مرحله می داند
۱ - دوران پیروزی.
۲- دوران خود کامگی و برگزیدن رجال وموالی.
۳- دوران آرامش و کسب ثروت و به یادگار گذاردن آثار جاوید.
۴-دوران مسالمت جویی.
۵-دوران اسراف وتبذیر
جابری در خصوص عدم پرداختن به مفاهیم سیاسی و مدنی برآمده از اندیشه یونانی، توسط ابن خلدون؛ مسئله زبان را به میان می آورد، ومی گوید:نبود این مفاهم در جهان زبانی خلدون( زبان عربی) از عوامل اصلی نپرداختن ابن خلدون به اندیشه سیاسی یونانی بوده است.
باری، محمدعابدالجابری معتقدبود بازگشت به سنت بایدبانگاه وروش های نووتوام بانقد، همراه باشد.
روحش شاد.



