تاریخ : 1398/07/8 12:34
شناسه : 209463

گاهی برای پرواز کردن ؛پر لازم نیست برای رفتن حتما پا لازم نیست و برای سفر کردن جسم شرط لازم و کافی نیست اما زمانی هم جسمت در سفر است و روحت سرگردان آنجا که باید دل بدهی دل می بری و هر جا که باید دلداده باشی دل کنده ای و جان را بها داده ای و این شاید خصلت انسانی است که تکلیفش با خودش و مهم تر از آن با دلش مشخص نیست


درست مثل سفر زیارت که می شود از روی تخت بیمارستان و پاهای کم توان . جسم ناتوان هم زایر شد تنها دل را باید بچرخانی تا فرکانس های موازی را دریابی و عرض ارادت کنی ...
شاید اگر جسمت سر حال بود و در حرم بودی اما محرم نبودی ؛این حال خوب را نداشتی اما اکنون که جسمت در حرم به معنای ظاهر نیست تلاش کن تا در  حریم حرم مهمانت کنند و در حرم دل طواف کنی....عشق را در درون دلت فریاد بزن و نجوا های شبانه و زمزمه های روزانه عاشقی ات را بر شال سبزارادتت گره بزن تا گشایشی باطنی برایت حاصل شود ...
نفست را بمیران تا ببینی...یمت یرنی ....دلدادگی آت را از همان بستر بیماری ابراز کن اگر پاهایت تاب رفتن ندارند دستانت که توان دستگیری دارند ...کره گشایی کن آن هم با گشاده رویی و در کنجی دنج گره های آشنا و نا آشنا را باز کن دست ها را بگیر تا در نگاه مهربان و عاشقت اتفاقی بیفتد از جنس نور ...تا خورشید ولایت هم بر تو نوری بتاباند و آرامش را به قلب و دلت باز گرداند
احساس خوب بودن را با دیگران به اشتراک بگذار و در حسرت نداشته هایت از زمانی  سخن بگو که آن ها را داشته ای با زبان شکر و رضایت عبادتی عاشقانه کن تا بر نگاه خالصانه ات مهربانی و رحمانیت و رحیمیت الله را حس کنی و مهمان همیشه حاضر حرم ها باشی؛ حریم حرم را نگاهبانی کردن رزقت می شود و حرمت ها را نگاه می داری و مهربانانه با خدای خود سخن می گویی و شاکرانه و خاشعانه خوبی ها را از او طلب می کنی و این همان رزق خوبی است که بسیاری با همه دارایی هایشان فقیرند و حسرت دار این حال و هوا و به معنای واقعی در ماتم نداشته هایشان حیران و سر به گریبان......
مهدی توکلیانگاهی برای پرواز کردن ؛پر لازم نیست برای رفتن حتما پا لازم نیست و برای سفر کردن جسم شرط لازم و کافی نیست اما زمانی هم جسمت در سفر است و روحت سرگردان آنجا که باید دل بدهی دل می بری و هر جا که باید دلداده باشی دل کنده ای و جان را بها داده ای و این شاید خصلت انسانی است که تکلیفش با خودش و مهم تر از آن  با دلش مشخص نیست
درست مثل سفر زیارت که می شود از روی تخت بیمارستان و پاهای کم توان . جسم ناتوان هم زایر شد تنها دل را باید بچرخانی تا فرکانس های موازی را دریابی و عرض ارادت کنی ...
شاید اگر جسمت سر حال بود و در حرم بودی اما محرم نبودی ؛این حال خوب را نداشتی اما اکنون که جسمت در حرم به معنای ظاهر نیست تلاش کن تا در  حریم حرم مهمانت کنند و در حرم دل طواف کنی....عشق را در درون دلت فریاد بزن و نجوا های شبانه و زمزمه های روزانه عاشقی ات را بر شال سبزارادتت گره بزن تا گشایشی باطنی برایت حاصل شود ...
نفست را بمیران تا ببینی...یمت یرنی ....دلدادگی آت را از همان بستر بیماری ابراز کن اگر پاهایت تاب رفتن ندارند دستانت که توان دستگیری دارند ...کره گشایی کن آن هم با گشاده رویی و در کنجی دنج گره های آشنا و نا آشنا را باز کن دست ها را بگیر تا در نگاه مهربان و عاشقت اتفاقی بیفتد از جنس نور ...تا خورشید ولایت هم بر تو نوری بتاباند و آرامش را به قلب و دلت باز گرداند
احساس خوب بودن را با دیگران به اشتراک بگذار و در حسرت نداشته هایت از زمانی  سخن بگو که آن ها را داشته ای با زبان شکر و رضایت عبادتی عاشقانه کن تا بر نگاه خالصانه ات مهربانی و رحمانیت و رحیمیت الله را حس کنی و مهمان همیشه حاضر حرم ها باشی؛ حریم حرم را نگاهبانی کردن رزقت می شود و حرمت ها را نگاه می داری و مهربانانه با خدای خود سخن می گویی و شاکرانه و خاشعانه خوبی ها را از او طلب می کنی و این همان رزق خوبی است که بسیاری با همه دارایی هایشان فقیرند و حسرت دار این حال و هوا و به معنای واقعی در ماتم نداشته هایشان حیران و سر به گریبان......
مهدی توکلیان

پاسخی بگذارید