گزارشی از دیدار با خانواده شهید صداقت ؛
گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1403/01/25 12:49
شناسه : 407733
زهره مهرنوروزی-برای اولین بار بود که با خادمیاران رضوی به ‏دیدار خانواده شهدا می رفتم. نمی دانستم اصلا می توانم از این دیدار ‏گزارشی تهیه کنم یا نه‎.‎
‎ ‎وقتی به مادر و همسر شهید فکر می کردم غمگین می شدم  که با این ‏مادر و همسر داغدیده چگونه مواجه شوم. وقتی به نزدیک خانه شهید ‏رسیدیم. بنرهای بزرگ از عکس شهید محسن صداقت دیده می شد ‏جوانی رعنا که برای حفظ وطن و حفظ اسلام به سوریه رفته بود. تا ‏اینکه در 13فروردین 1403رژیم غاصب اسراییل به کنسولگری ایران ‏حمله کرده بود چند تن از نظامیان کشور ما از جمله شهید زاهدی و ‏شهید محسن صداقت را به شهادت رسانده بود. پرچم متبرک امام رضا ‏همراه بانوان خادمیار است. بانوانی از اساتید جامعه الزهرا بانوانی و ‏از سپاه علی ابن ابیطالب نیزهمراه ما هستند. همسرشهید پیش پای ما ‏برای انجام کاری با یکی از پسران شهید از ما عذر خواهی کرده و به ‏جایی می روند. خانم رستمی مسئول کانون ایثار و شهادت دسته گلی را ‏تهیه کرده است. تا لحظاتی دیگر مادر شهید به استقبالمان می آید به ‏تک تک ما خوش آمد می گوید. همه به دورش حلقه می زنیم جوان از ‏دست داده است تسلی می خواهد اما او را قوی تر از آنکه تصور می ‏کردم دیدم. به محض نشستن یکی از زن همسایه پرچم حضرت زینب ‏را می آورد که متبرک کنیم. خانم رستمی مسئول بانوان کانون ایثار و ‏شهادت به مادر شهید گفت: خانواده شهدا در بین ما بسیار با عزت و ‏کرامت هستند وامیدواریم شهدا در روز قیامت ما را هم شفاعت کنند‎.‎
او افزود: تاریخ اسلام روزهایی را به خاطر دارد که عزیزترین بندگان ‏خدا را در اوج شقاوت به شهادت رساندند و خانواده اش را با اسارت ‏بردند. اما به برکت جمهوری اسلامی تشییع شهید صداقت یکی از ‏باشکوهترین تشییع های بیاد ماندنی قم بود که در روز قدس در بین ‏هزاران شرکت کننده در نماز جمعه و راهپیمایی روز قدس پیکر پاکش ‏به خاک سپرده شد‎.‎
به این فکر می کردم که ما زنان بلدیم چطور در دلمان گریه کنیم و ‏بروز ندهیم. خیلی ها جلوی اشک خود را گرفته بودند و فاتحه می ‏خواندند خانم رستمی خواست تا مادر شهید درباره پسرش بگوید. ‏محسن یکی از سه فرزند پسر خانواده بود دو برادر دیگرش روحانی ‏بودند‎. ‎
‎  ‎صدیقه خانم که از سادات بود پسر خوبی تربیت کرده بود یکی از ‏همسایه ها گفت: خدا می داند در این محله خانواده ای به خوبی ‏خانواده شهید صداقت نیست. همه اهل محل به حال این خانواده غبطه ‏می خوردند که چه پسرانی تربیت کرده است این خانواده 48سال در ‏این محله سکونت دارند کسی از آنها بدی ندیده است‎. ‎


‎ ‎
مادر شهید بی آنکه بغض کند و یا اشک بریزد درباره سیره زندگی این ‏شهید والا مقام گفت: محسن از پسرهای نمونه من بود که به پدر و ‏مادر احترام  زیادی قائل بود. بسیار مسئولیت پذیر بود به طوری که دو ‏سالی که در چابهار خدمت می کرد همه  وقتش را صرف کارش می ‏کرد تا کاری روی  زمین نماند همه از دست او راضی بودند‎.‎
‎  ‎مادر شهید گفت: این ماه آخر بچه های شهید تند و تند آسیب می ‏دیدند الان پسر بزرگش به دستش آتل بسته است به محسن گفتم مادر ‏به خاطربچه ها این یک ماه در قم پیش بچه هایت بمان با لحن عجیبی ‏گفت، مامان بچه های من خدا دارند خدا مواظب آنها هست من باید به ‏وظیفه ام عمل کنم‎. ‎
مادر از مهر و محبت شهید می گفت که بسیار به پدر و مادر احترام ‏قائل بود‎. ‎
محسن به همراه همسرش یک سالی را در سوریه زندگی کرده بود و ‏دوسال هم در چابهار خدمت کرده بود که یک سال خانواده در کنارش ‏بود‎. ‎
شهید لطفی نیاسر فرمانده محسن بود مادرش می گفت: محال بود ‏محسن قم بیاید و سر خاک فرمانده اش نرود دوستانش می گفتند هر ‏بارکه بر سر مزار فرمانده اش می رفت چیزهایی با او می گفت که من ‏گمان می کنم به فرمانده اش می گفت چرا مرا با خودت نمی بری. ‏حرف مادر که به اینجا رسید پسرکی با لباس مشکی آستین کوتاه  از ‏در وارد و نگاهی به جمعیت انداخت و مستقیم به آغوش مادر بزرگش ‏پناه برد. او علی اکبر بود پسر کوچک شهید صداقت. چه باید بکشند ‏مادرو همسر شهید تا این پسر به درک شهادت پدر برسد. چه بر آنها ‏می گذرد وقتی علی اکبر دلتنگ پدرش می شود. وقتی می بیند پدرش ‏دیگر از این سفر باز نمی گردد!! محمد امین و محمد طاها دو پسران ‏دیگرشهید بودند که یکی از آنها کلاس هشتم و یکی کلاس چهارم و ‏علی اکبر  هم پیش دبستانی بود‎.‎
همسر شهید می گوید: دلم می سوزد که قدر او را ندانستم. او حتی با ‏داشتن فرزند سه ماه و دوماه پیشامده بود که در ماموریت باشد فرزند ‏اولم که به دنیا آمد وقتی برای دیدنش آمد که باید واکسن دوماهگی او ‏را می زدیم‎. ‎
شهید صداقت روز شهادت ساعت 14 با مادر و همسرش صحبت کرده ‏بود و یقین داده بود که در آنجا مشکلی نیست و امن  و امان است‎. ‎
مادر افزود: پسرم محسن در راه خوبی شهید شد چرا که شهادت در ‏راه خدا بهترین نوع رفتن از این دنیا است. همه ریز و ریز برای حال ‏مادر و بچه ها اشک می ریختیم. یکی از خانم ها گفت برای شادی ‏روح شهید روضه حضرت فاطمه را می خوانم‎.‎
همین روضه در و دیوار کافی بود تا صدای شیون حاضران بلند شود ‏دیگر غم خود را پنهان نکنند. روضه که تمام شد پرچم متبرک امام ‏رضا در بین جمع چرخید. همسر شهید به جمع ما پیوست‎. ‎

‎ ‎فاطمه سادات سجادی همسر شهید که به جمع ما پیوست. عده ای به ‏دورش حلقه زدیم. او به زودی قرار بود فرزندی به دنیا بیاورد.  شهید ‏صداقت دوست داشت بچه چهارم آنها دختر باشد منتظر بود فاطمه ‏سادات به او خبر دهد که بچه چهارم آنها چیست، اما بی آنکه بداند ‏هدیه چهارم خدا به آنها یک دختر است دنیا را ترک گفته بود‎. ‎
همسر شهید افزود: شب 21رمضان بعد از پایان احیا محسن به من ‏زنگ زد و گفت احیا را در مرقد حضرت رقیه انجام دادیم. او گفت: ‏وقتی من بعد از نماز صبح خوابیدم در خواب دیدم دخترمان به دنیا آمده ‏محسن هست و همه فامیل ها هستند بچه دست به دست می چرخد و ‏محسن خیلی خوشحال است از خواب که بلند شدم تعجب کردم. سه ‏ساعت قبل شهادت هم زنگ زد با من و مادرش حرف زد، ولی ما شب ‏متوجه شدیم که محسن شهید شده است. غم در چهره فاطمه سادات ‏دیده می شد که کاملا طبیعی بود همسر جوان و همراه زندگیش را از ‏دست داده بود‎. ‎
او می گفت: این بار هر حرفی که می زدم محسن می گفت باشد اگر ‏باز گشتم بطوری که برایم سوال شده بود این قید «اگر» در حرف های ‏محسن چه معنی می داد تا اینکه بعد شهادتش دانستم گویی به او الهام ‏شده بود که باید برای سفری بزرگ خودش را آماده کند‎.‎
‎ ‎فاطمه سادات این زن صبور و غیور گفت: همسرم شهادت را دوست ‏داشت و عاشق شهادت بود و همیشه هم به من می گفت دعا کن شهید ‏شوم. با این همه خوشحالم که به آرزویش رسید و در راه اعتلای ‏اسلام شهید شد‎.‎
‎ ‎از سوی سپاه  لوح تقدیری تقدیم مادر شهید شد. برایم جالب بود که ‏این دو شیر زن در تمام این دیدار بی هیچ عجز و ناله ای حرف می ‏زدند آنقدر که به ما هم آرامش می دادند. هر طور نگاه می کردم در ‏چهره این دو شیر زن تکرارماجرای تاریخ عاشورا را می دیدم ام وهب ‏و همسر وهب که مانع رفتن وهب به میدان نشدند و چطور در غم ‏شهادت وهب صبوری کردند. نه مادر شهید از ام وهب می ماند و نه ‏همسر شهید از همسر وهب .‏‎  .‎
آری این زنان در مکتب عاشورای حسین بزرگ شده بودند که اینگونه ‏با آرامش و صبوری این روزهای سخت و جانکاه را برای خود هموار ‏کرده بودند. امیدوارم شفاعت خاص این شهیدان قسمت ما هم بشود.  ‏در مکتب حسین بسربچه ها زود مرد می شوند. درمکتب حسین زنان ‏زینب وار قهرمان صبر می شوند. مکتب حسین عاقبت بخیربودن ‏اینگونه است یا شهید شوی یا در غم شهادت صبوری کنی‎!‎
شهید محسن صداقت 13 فرودین ماه 1403با حمله ناجوانمردانه و  ‏پهبادی اسراییل در کنار دیگر همرزمان خود به شهادت رسید. روحش ‏شاد و راهش پر رهرو‎. ‎

پاسخی بگذارید