فاطمه مداح نظری - ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد خود، در قلب نقشههای بینالمللی قرار دارد. این کشور با واقعشدن در جنوب غرب آسیا و دسترسی به دریای کاسپین، خلیج فارس و دریای عمان، به عنوان یک پل مهم برای تعاملات تجاری و انرژیای بین شرق و غرب عمل میکند. این موقعیت، که همچنین به آن موقعیت استراتژیک ژئوپلیتیکی میگویند، ایران را به یکی از بازیگران کلیدی در منطقه و جهان تبدیل کرده است.
موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی ایران، نقش بسزایی در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی و نظامی آن ایفا میکند. این کشور، با داشتن چهارمین ذخایر نفتی و دومین ذخایر گاز طبیعی جهان، به یکی از مرکزهای انرژی جهانی تبدیل شده است. از این رو بررسی دقیق موقعیت استراتژیک ایران، اهمیت مناطق حساس مانند تنگه هرمز و دریای کاسپین، و نقش این کشور در مدیریت منابع انرژی بینالمللی اهمیت وافری در قدرت ایران دارد.
مرزهای استراتژیک ایران نیز اهمیت بسزایی دارند. این کشور با کشورهای مهمی مانند عراق، ترکیه، افغانستان و پاکستان همسایه است. این همسایگی، موقعیت استراتژیک ایران را در منطقه تقویت میکند و آن را به یکی از بازیگران کلیدی در تعاملات سیاسی و اقتصادی منطقه تبدیل کرده است. همچنین، این مرزها نقش مهمی در امنیت منطقه و مدیریت جریانهای تجاری و انسانی دارند.
دریای کاسپین و خلیج فارس از لحاظ تجاری و انرژی، اهمیت بسیاری دارند. دریای کاسپین، بهعنوان یکی از مناطق غنی در زمینه منابع نفتی و گازی، نقش مهمی در اقتصاد منطقه ایفا میکند. ایران بهعنوان یکی از کشورهای کنترلکننده این منطقه، در تصمیمگیریهای مرتبط با استخراج و صادرات انرژی نقش برجستهای دارد.
موقعیت استراتژیک ایران در تقاطع خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز و خلیج فارس، آن را به پلی میان شرق و غرب تبدیل کرده است. این موقعیت، ایران را به یکی از کشورهای کلیدی در مدیریت مسیرهای تجاری و انرژی جهانی تبدیل کرده است. تنگه هرمز، که بخشی از خلیج فارس است، بهعنوان یکی از مهمترین مسیرهای صادرات نفت جهانی شناخته میشود، و ایران نقش بسیار مهمی در کنترل این مسیر دارد.
از سوی دیگر منابع طبیعی ایران، بهویژه ذخایر نفتی و گازی، آن را به یکی از بازیگران کلیدی در بازار انرژی جهانی تبدیل کرده است. ایران با داشتن چهارمین ذخایر نفتی و دومین ذخایر گاز طبیعی جهان، تأثیر عمیقی در تعیین قیمتها و استراتژیهای انرژی جهانی دارد. این منابع، علاوه بر اهمیت اقتصادی، نقش برجستهای در امنیت انرژی جهانی ایفا میکنند.
نقش ایران در مدیریت منابع انرژی و مسیرهای تجاری، آن را به یکی از کشورهای مؤثر در تعیین سیاستهای بینالمللی تبدیل کرده است. این کشور، با استفاده از موقعیت استراتژیک خود، توانسته است در تعاملات بینالمللی نقش برجستهای ایفا کند و در تصمیمگیریهای مرتبط با مناطق حساس مثل خلیج فارس و دریای کاسپین، حضور قوی داشته باشد.
آسیای جنوب غربی ، بخش مرکزی جهان اسلام است و از نقطه نظر تاریخی و مسائل سیاسی و سوق الجیشی اهمیت ویژه ای دارد . این ناحیه به لحاظ آب و هوایی از تابستانهای بسیار گرم و خشک و زمستانهای نسبتا کوتاه ، برخوردار است . نواحی شمالی این منطقه را رشته کوههایی فرا گرفته که بخش های زیادی از ترکیه ، ایران و افغانستان را در بر می گیرد . در بخش شرقی این برجستگی ها ، زمین های همواری دیده می شود که با رسوبات دجله و فرات پدید آمده و خاک حاصلخیزی دارند . در جنوب رودهای دجله و فراب که به خلیج فارس می ریزند ، غیر از زمینهای پست بین النهرین ، شبه جزیره عربستان قرار دارد که از نظر وسعت ،
بزرگترین شبه جزیره جهان است و با وجود هم مرز بودن با دریا از سه طرف ، سرزمین خشک و صحرایی است . در اطراف دریای خزر ، دریای سیاه ، دریای مدیترانه ، دریای سرخ و خلیج فارس زمین های حاصلخیزی قابل مشاهده است.
وجود مکه قبله گاه مسلمین ، فلسطین ( الهام بخش سه دین بزرگ ) به این منطقه اهمیت ویژه ای توام با هاله ای از قداست بخشیده است . با وقوع انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357ش ، آسیای جنوب غربی دچار تحولی عظیم گشت که شرق و غرب را در نگرانی شدید و بهت و حیرت فرو برد . پیروزی این انقلاب شکوهمند الهی به رهبری حضرت امام خمینی ( ره ) و با ایثار و فداکاری امت مسلمان ایران اهمیت تجاری و سوق الجیشی این ناحیه را تحت الشعاع قرار داده و استکبار را از گسترش این نهضت به وحشت انداخته است .
بعد از جنگ دوم جهانی و جبهه بندی دنیا به دو ابرقدرت امریکا و شوروی جهت غارت مردم و جلوگیری از نهضت های رهایی بخش ، پیمان مرکزی که به پیمان سنتو معروف است و در اغاز پیمان بغداد نام داشت در 24 فوریه 1955 م ( اسفند 1334 ش ) با نظارت انگلیس بین ترکیه و عراق منعقد شد که پاکستان و سپس ایران بدان پیوست .در یکی از مفاد آئین نامه این پیمان به لزوم تشکیل کمیته خرابکاری برای مبارزه با جنبش های آزادی بخش تاکید شده است .در سال 1959 م ( 1338 ش ) یکسال پس از سرنگونی حکومت نوری السعید و بقدرت رسیدن عبدالکریم قاسم ، دولت عراق از آن خارج شد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در 20 اسفند ماه 1357 ش با خروج ایران از آن ، این پیمان منحل گردید . امید انکه با الهام از انقلاب اسلامی ایران و شکوفایی جنبش های اسلامی و بیداری مسلمین این نواحی ، کشورهای مسلمان این منطقه حساس و سرنوشت ساز بتوانند به عظمت و غزت گذشته باز گردند و با تمسک به حقایق
اسلامی و خنثی نمودن توطئه ها و اتحاد با یکدیگر ، به چپاولگری های قدرتهای استکباری پایان بخشیده و قدس عزیز را از چنگال صهیونیست غاصب نجات داده و به سوی استقلال واقعی و اعتلای خود گام بردارند .
سنای آمریکا در سال ۲۰۰۷ طرحی را به تصویب رساند که در آن کشور عراق به ۳ منطقه سنی، شیعه و کردنشین تقسیم میشد و به این مناطق نیز خودمختاری اعطا میگردید. این طرح که توسط «جوزف بایدن» ارائه شد و یک طرح پیشنهادی برای برونرفت از بحرانهای ناشی از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ است، نشان میدهد که تجزیهطلبی در منطقه حتی در نهادهای غیرامنیتی ایالات متحده نیز مورد پذیرش قرار گرفته است. تصویب این طرح در سنا، نشانگر اهمیت یافتن تجزیه کشورهای منطقه در نگاه مقامهای آمریکایی طی سالهای آغازین قرن جاری است و باعث میشود تا مجموعه اسناد موجود در این رابطه از حساسیتی دو چندان برخودار شوند. از جمله این اسناد طرح «برنارد لوئیس» برای تجزیه منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست که در دهه ۱۹۸۰تنظیم شده است.
پس از آن، در زمان دولت جرج دبلیو بوش نیز طرحی برای تجزیه منطقه ارائه شد. در این طرح یکی از کشورهایی که بر تجزیه آن تاکید شده بود عراق بود. این طرح «نگرشی تازه: استراتژی جدید برای حفظ قلمرو» نام داشت.۶ طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید که در دولت جورج بوش و توسط وزیر امورخارجه وی، کاندولیزا رایس در سال ۲۰۰۵ مطرح و وارد فرهنگ سیاسی جهانی گردید را نیز باید یکی از طرحهای نواستعماری دانست که به دنبال ایجاد جنگهای جدید در شرق و حضور نظامی استعمارگران غربی در این منطقه بود. جدایی بخشهایی از ایران، ترکیه، عراق و سوریه برای تشکیل کشور کردستان را پیامد بارز این طرح بود. تقسیم کشور عراق به سه بخش قومی، تقسیم عربستان به سه بخش، تقسیم ایران به سه بخش و ... از جمله اهداف طرح خاورمیانه جدید است.
البته اینها گوشهای از اسناد ایالات متحده برای درباره طرح تجزیه منطقه غرب آسیا است و اسناد به مراتب بیشتری در این زمینه وجود دارد. آنچنانکه الکساندر کنیازف، پژوهشگر ارشد انستیتوی شرق شناسی آکادمی علوم روسیه معتقد است که تجزیه کشورهای بزرگ با دامن زدن به اختلافهای قومیتی و ایجاد جنگهای داخلی در طول ۶۰ سال گذشته همواره در استراتژی کلان ایالات متحده مطرح بوده و در شرایط کنونی جایگاه ویژهای یافته است. وی بر این باور است که بدون استثنا همه، هدف تجزیه هستند. از تونس گرفته تا مصر و لیبی و سوریه؛ کشورهای دیگری هم مدنظر هستند. آمریکاییها با این شعار که بحرانهای منطقهای از راه اعطای خودمختاری به گروههای قومی حل میشود دست به حمایت گسترده از گروههای تجزیهطلب زدهاند.
تنشهایی که همواره غربآسیا را در بر گرفته میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد؛ یکی مربوط به شرایط داخلی و بحث هویتی است و دیگری شرایط بینالمللی و دخالت قدرتهای خارجی در این منطقه؛
- عدم شکلگیری هویت دستهجمعی: به لحاظ شرایط داخلی بسیاری از تحلیلگران روابط بینالملل بر این اعتقادند که در غربآسیا، هنوز هویت دستهجمعی معنایی نداشته و شکل نگرفته است زیرا هویتهای چندگانه مذهبی، ملی و قومی در این منطقه بسیار قوی هستند و باعث به وجود آمدن منازعات بینادولتی و مهمترین مانع شکلگیری همگرایی عمیق در میان کشورهای این منطقه میشوند.
همچنین کشورهای این منطقه، به جای تعریف سرنوشت مشترک و درک متقابل از یکدیگر، اعتماد و اعتمادسازی که از عوامل مهم شکلگیری جامعه امن و هویت دستهجمعی محسوب میشود، به رقابت و دگرسازی از یکدیگر مشغول بودهاند. لذا این غربآسیا آنقدر درگیر امنیت شده که وجود یک هویت منطقهای و مشترک را سخت کرده یا اگر هم ایجاد شده بسیار شکننده است.
-دخالت قدرتهای خارجی: شرایط بینالمللی و دخالت قدرتهایی همچون انگلستان، فرانسه و آمریکا در غربآسیا بعد از جنگ جهانی اول تا به امروز عامل مهم تنش و جنگهای خانمانسوز در این منطقه شده است که نمونههای این دخالتها بعد از جنگ اول جهانی توضیح داده شد.
در نتیجه همین دخالتها، برخی در غربآسیا اتحادهایی با قدرتهای برون منطقهای از جمله آمریکا برقرار کردهاند اما بنابه دلایلی منفعتگرایانه و مادیگرایانه است. این اتحادها به لحاظ هویتی واگرایانه و فاقد هر گونه مؤلفه هویتی است. بنابراین هر دو از منظر سودمندی و فایدهانگاری به این اتحادها نگاه میکنند که در نتیجه زمینههای دخالت آمریکا منطقه را فراهم کرده است. اتحاد آمریکا و رژیم صهیونیستی کاملا ناشی از ملاحظات استراتژیک بوده که نفعجو و فارغ از هرگونه مولفههای هویتی است.



