گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1403/06/25 14:49
شناسه : 409047
فاطمه مداح نظری – تک تک ایرانیان، زبانِ بیان احساسات، شادی، ‏غم و در نهایت سخن گفتنشان را مدیون بزرگمرد خطه توس هستند. ‏شاعری گرانسگ است که آوازه او مرزها را درنوردیده و شاهنامه او ‏بر تارک ایران زمین و ادبیات حماسی جهان می‌درخشد.‏
شاعری که نقش و جایگاه رفیع او در زنده ماندن زبان فارسی بر کسی ‏پوشیده نیست و از این منظر فارسی‌زبانان دنیا مدیون زحمات و رنج ‏های این شاعر شهیر هستند.‏

عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر قطب علمی ‏فردوسی‌شناسی و ادبیات خراسان رضوی اظهار کرد: جایگاه فردوسی ‏با هیچ‌یک از شاعران ایران قابل مقایسه نیست.‏
محمدجعفر یاحقی افزود: اگر بر عظمت و حجم اثر سترگ فردوسی ‏یعنی «شاهنامه» قدمت و دیرینگی آن‌را نیز بیفزاییم، اهمیت ‏‏«شاهنامه» تثبیت می‌شود.‏
در شرایطی که فضای مجازی بخش عظیمی از وقت جوانان و ‏نوجوانان و حتی کودکان را به خود مشغول کرده است و این نسل به ‏شدت با درست نویسی زبان فارسی و شناخت اسطوره‌ها و افسانه‌های ‏سرزمین خود بیگانه هستند، تولید آثار نمایشی اعم از سریال، فیلم و ‏تئاتر با محوریت شاهنامه از اهمیت بالاتری برخوردار است.‏
وی ادامه داد: دایره زبانی فردوسی بسیار وسیع و گسترده است و حتی ‏شاعرانی بزرگ پس از او چون نظامی نیز در این حوزه به پای ‏فردوسی نمی‌رسند.‏
یاحقی با تاکید بر تکیه زبان فارسی به اثری چون «شاهنامه» اظهار ‏کرد: زبان فارسی با تکیه بر این اثر توانست موقعیت خودش را در ‏میان دیگر زبان‌هایی که پس از اسلام ایجاد شدند، حفظ کند؛ البته بحث ‏بر سر قالب زبان نیست. این قالب تنها یک ظرف است و آن‌چه اهمیت ‏دارد مظروف آن یعنی فرهنگ ایرانی –اسلامی است.‏
این استاد دانشگاه ادامه داد: «شاهنامه» هرگز به جنگ یا رویارویی با ‏فرهنگ یا زبان ویژه‌ای نپرداخته است. برخی می‌اندیشند «شاهنامه» ‏برای مقابله با زبان عربی به نظم کشیده شده است، اما «شاهنامه» ‏مروج فرهنگ ایرانی- اسلامی است. همچنین این اثر با زبان عربی ‏هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی را ایجاد کرده است. از یک سو از این زبان ‏بهره گرفته و از سوی دیگر به آن کمک کرده است.‏
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد ‏با بیان اینکه جریان ادبی شاهنامه‌سرایی و شاهنامه‌نویسی در ایران ‏قرن چهارم شکل گرفته بود، که تنها یک جریان ادبی نبود بلکه جریانی ‏فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود، اظهارکرد: این جریان به نوعی ‏هویت ایرانیان مسلمان را به ایرانیان کهن ارتباط می‌داد.‏
فرزاد قائمی افزود: نام "شاهنامه"را فردوسی بر اثر خود نگذاشته و ‏در هیچ کجای شاهنامه این نام مطرح نشده و صرفا بعد از فوت ‏فردوسی اثر جاودانه‌اش به عنوان شاهنامه شناخته شده است.‏
وی ادامه داد: در این جریان هویت جدیدی شکل داده می‌شد که از ‏طرفی در این هویت عنصر مسلمان بودن افزوده شده و از طرفی ‏مسلمان بودن به عرب بودن محدود و منحصر نمی‌شد.‏
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد ‏گفت: شاهنامه عنوان منتخب فردوسی برای اثر جاودانش نبود بلکه ‏عنوان جریان ادبی آن دوره است یعنی دوران و شرایط سامانیان و ‏قرن چهارم که زبان فارسی دری مورد حمایت و توجه ویژه بود.‏
به باور چالز ملویل استاد دانشگاه کمبریج؛ "دستاورد بزرگ فردوسی ‏این بود که تاریخ ایرانیان را حفظ کرد آنهم تاریخ دوران امپراطوری و ‏اوج شکوهشان را . اما نکته مهم این است که آن را به زبان خود ‏ایرانیان یعنی فارسی تدوین کرد. این کار فردوسی بخشی از مفهوم ‏بزرگ ایرانی بودن است؛ آگاه بودن به هویت و درکی که از خود.  این ‏مسأله ای است که به نظر من در فردوسی بیش از هر کس دیگری ‏متجلی شده است."‏
محققان یکی از دلایل اهمیت شاهنامه فردوسی را در نقشی می دانند که ‏این شاعر بزرگ با کتاب عظیمش در فرهنگ و سرنوشت یک ملت ایفا ‏کرده است.‏
دکتر خالقی مطلق بر این باور است که هیچ کتابی در ادبیات فارسی ‏وحتی ادبیات جهان وجود ندارد که مانند شاهنامه فردوسی در سرنوشت ‏و فرهنگ یک ملت نقش ایفا کند و تا به این پایه اثر گذار باشد.‏
محمد علی اسلامی ندوشن فردوسی پژوه معاصر نیز شاهنامه فردوسی ‏را تنها کتاب در ادبیات جهان می داند که در سرنوشت یک ملت تغییر ‏ایجاد کرده است.‏
رهبر معظم انقلاب اسلامی در کسوت یک فرهنگ‌شناس برجسته که ‏احاطه تام و تمامی بر ادبیات فارسی بخصوص شعر دارند از فقدان آثار ‏فرهنگی و هنری با موضوع شاهنامه فردوسی گله‌مند هستند. ایشان به ‏کرات در بیانات خود خطاب به اصحاب فرهنگ و هنر بر لزوم توجه به ‏شاهنامه فردوسی و لزوم بازخوانی و بازآفرینی داستان‌های شاهنامه در ‏قالب رمان، تئاتر، فیلم و ... تاکید و توصیه دارند. توصیه‌ای که ‏متاسفانه به ندرت از سوی هنرمندان مورد توجه قرار گرفته است.‏

حکمت فردوسی؛ حکمتی اسلامی است و نه زردشتی
‏ خوشبختانه ادبیات سلف ما همه‌اش در جهت ارزش‌های الهی و ‏اسلامی است؛ از جمله شاهنامه. شما خیال نکنید که در حکمت ‏فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آن وقتی که از ‏اسفندیار تعریف می‌کند، روی دینداری او تکیه می‌کند. می‌دانید که ‏اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی ‏را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزب‌اللهی‌های ‏امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ ‏حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت ‏می‌کرده، خطر بکند و حتی با رستم دست و پنجه نرم کند. ‏
وقتی شما شاهنامه را مطالعه می‌کنید، می‌بینید که فردوسی روی این ‏جنبه‌ی دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه می‌کند. با این‌که ‏فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ‏ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهره‌یی دارد، اسفندیار چه چهره‌یی ‏دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیار‌های اسلامی، به ‏فضیلت‌ها توجه دارد.‏
در حالی که بر طبق معیار‌های سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین ‏گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، ‏می‌بینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ ‏یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول با نام خدا شروع ‏می‌کند تا آخر هم همین‌طور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. ‏فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً ‏پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت ‏اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.‏
اگر در شاهنامه فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، ‏این‌قدر در جوامع اسلامی جا می‌افتاد؟ شما می‌دانید که در این نسل‌های ‏گذشته، مردم ما چه‌قدر دینی بوده‌اند. در کدام خانه و کدام ده و کدام ‏محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمی‌شد؟ همه جا می‌خواندند و منافاتی هم ‏با مفاهیم اسلامی نمی‌دیدند.‏
این رستمی که شما می‌بینید یک چهره ملی شده، خصوصیاتی که در ‏شاهنامه برای او ذکر گردیده، در واقع به آن شکل که نبوده پیداست که ‏افسانه است، اما درعین‌حال همین انسان افسانه ای، الان یک قهرمان ‏ملی ایرانی است؛ علتش چیست؟ من گمان می‌کنم که مجموعه ‏خصلت‌های انسانی رستم است که از رستم یک چهره محبوب ساخته ‏است؛ باید روی این خصلت‌ها تکیه کرد. نباید فقط به جنبه پهلوانی ‏تکیه کرد؛ مگر این‌که شما برای پهلوانی عنوان خاصی قائل باشید و ‏بخواهید روی خصلت‌های پهلوانی در ایران تکیه کنید این عیبی ندارد. ‏اشکالی ندارد که در حقیقت نوعی قهرمانی مورد نظر باشد. اگر ‏جنبه‌های ارزشی مورد تأکید قرار گیرد، بسیار خوب است. جنبه‌های ‏ارزشی را از آنها انتزاع و مطرح کنید؛ این می‌تواند مفید باشد.‏
ایشان در بیانات خود در بهمن ماه 1381 در دیدار با اهل قلم چنین ‏گفت: من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و ‏حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی ‏است یا غیراسلامی. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه ‏است. امیدواریم کم‌کاری [در این حوزه گریبان ما را نگیرد تا حکمت ‏فردوسی را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم ‏فردوسی» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشته‌اند. خوب؛ این ‏حکیم چه کسی است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتی است، ‏حکمت بیدینی است، حکمت پادشاهی است یا حکمت اسلامی؟ این را ‏می‌شود در آورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک ‏جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکل، ‏اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر ‏شاهنامه جاری است. این را می‌شود استخراج کرد، دید و فهمید. ‏مخصوصاً بعضی از شخصیت‌های شاهنامه خیلی برجسته هستند که ‏اینها را باید شناخت و استخراج کرد. ‏

هنر وسیله‌ای برای گسترش حکمت اسلامی فردوسی
من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، ‏حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت ‏کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن ‏هم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمان‌ها و پهلوان‌ها و ‏شخصیت‌های مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشه‌های ‏اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیت‌های منفی ‏مثل تورانی‌ها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیت‌هایی ‏هستند که در تفکر اسلامی بوضوح کوبیده شده‌اند. ‏
اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که می‌تواند حکمت اوستایی را به ما ‏نشان دهد، کجاست؟ این‌طور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی ‏تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آن‌وقت هم بیش از آنچه الان ما در ‏اختیار داریم، نبوده است؛ لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ‏ایرانی ماست. این مفاهیم می‌تواند در این نقش‌ها و تابلو‌ها بیاید و ‏وسیله‌ای بشود برای گسترش عالی‌ترین و زیباترین و سازنده‌ترین و ‏مفیدترین و پربهره‌ترین مفاهیم. ‏
البته نمی‌خواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی ‏دوست می‌دارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایده‌های اسلامی ‏یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفه‌ای ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. ‏هنرمند باید از این کار‌ها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته ‏باشد. بنده به عنوان عقیده شخصی، او را منع نمی‌کنم. این احساس از ‏هنرمند غیرقابل تفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژه ‏هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ‏ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنت‌ها دارد، نه ارتباطی به ‏عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که می‌خواهد آن را بیان کند؛ این ‏هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آن‌جایی که ‏می‌خواهیم ایده‌ای را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین ‏چیز‌هایی است که می‌شود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.‏

‏«اسفندیار» نمونه یک جوان دینی و یکتا پرست
شاهنامه مجموعه‌ای از داستان‌های بسیار زیباست. در شاهنامه ‏داستان‌های بلند می‌شود پیدا کرد. مثلاً همین داستان «رستم و ‏اسفندیار» داستان بسیار مهمی است. داستان رستم و اسفندیار، ‏داستانی است که جنبه‌های ارزشی در آن زیاد است. اسفندیار در ‏شاهنامه، چهره بسیار زیبایی است که حتی از رستم زیباتر است. در ‏همین داستان رستم و اسفندیار که شما نگاه کنید، می‌بینید اسفندیار ‏جنبه ارزشی و دینی دارد و یک متعصب دینی است. اسفندیار، یک آدم ‏متدین مذهبی خیلی فعال است که در دنیا راه افتاده برای این‌که آیین ‏یکتاپرستی را گسترش دهد.‏
در داستان رستم و اسفندیار، بالاخره رستم تقلب و بدجنسی‌ای کرده؛ ‏اما اسفندیار، نه رو راست به میدان آمده و برطبق عقیده خودش ‏می‌جنگد؛ چون به او گفته‌اند که رستم مخالف دستگاه سلطنت است. ‏تقصیری هم ندارد. دیگران تقصیر دارند که او را فرستاده‌اند. اما رستم ‏با همه عظمتش در این قضیه، با تقلب وارد ماجرا می‌شود. اگر ما ‏نویسنده زبردستی داشتیم، می‌توانست رمانی مثل رمان‌های تاریخی، ‏مثل همین نمایشنامه‌های شکسپیری بر اساس آن بنویسد.‏

پاسخی بگذارید