فاطمه مداح نظری – تک تک ایرانیان، زبانِ بیان احساسات، شادی، غم و در نهایت سخن گفتنشان را مدیون بزرگمرد خطه توس هستند. شاعری گرانسگ است که آوازه او مرزها را درنوردیده و شاهنامه او بر تارک ایران زمین و ادبیات حماسی جهان میدرخشد.
شاعری که نقش و جایگاه رفیع او در زنده ماندن زبان فارسی بر کسی پوشیده نیست و از این منظر فارسیزبانان دنیا مدیون زحمات و رنج های این شاعر شهیر هستند.
عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر قطب علمی فردوسیشناسی و ادبیات خراسان رضوی اظهار کرد: جایگاه فردوسی با هیچیک از شاعران ایران قابل مقایسه نیست.
محمدجعفر یاحقی افزود: اگر بر عظمت و حجم اثر سترگ فردوسی یعنی «شاهنامه» قدمت و دیرینگی آنرا نیز بیفزاییم، اهمیت «شاهنامه» تثبیت میشود.
در شرایطی که فضای مجازی بخش عظیمی از وقت جوانان و نوجوانان و حتی کودکان را به خود مشغول کرده است و این نسل به شدت با درست نویسی زبان فارسی و شناخت اسطورهها و افسانههای سرزمین خود بیگانه هستند، تولید آثار نمایشی اعم از سریال، فیلم و تئاتر با محوریت شاهنامه از اهمیت بالاتری برخوردار است.
وی ادامه داد: دایره زبانی فردوسی بسیار وسیع و گسترده است و حتی شاعرانی بزرگ پس از او چون نظامی نیز در این حوزه به پای فردوسی نمیرسند.
یاحقی با تاکید بر تکیه زبان فارسی به اثری چون «شاهنامه» اظهار کرد: زبان فارسی با تکیه بر این اثر توانست موقعیت خودش را در میان دیگر زبانهایی که پس از اسلام ایجاد شدند، حفظ کند؛ البته بحث بر سر قالب زبان نیست. این قالب تنها یک ظرف است و آنچه اهمیت دارد مظروف آن یعنی فرهنگ ایرانی –اسلامی است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: «شاهنامه» هرگز به جنگ یا رویارویی با فرهنگ یا زبان ویژهای نپرداخته است. برخی میاندیشند «شاهنامه» برای مقابله با زبان عربی به نظم کشیده شده است، اما «شاهنامه» مروج فرهنگ ایرانی- اسلامی است. همچنین این اثر با زبان عربی همزیستی مسالمتآمیزی را ایجاد کرده است. از یک سو از این زبان بهره گرفته و از سوی دیگر به آن کمک کرده است.
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد با بیان اینکه جریان ادبی شاهنامهسرایی و شاهنامهنویسی در ایران قرن چهارم شکل گرفته بود، که تنها یک جریان ادبی نبود بلکه جریانی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود، اظهارکرد: این جریان به نوعی هویت ایرانیان مسلمان را به ایرانیان کهن ارتباط میداد.
فرزاد قائمی افزود: نام "شاهنامه"را فردوسی بر اثر خود نگذاشته و در هیچ کجای شاهنامه این نام مطرح نشده و صرفا بعد از فوت فردوسی اثر جاودانهاش به عنوان شاهنامه شناخته شده است.
وی ادامه داد: در این جریان هویت جدیدی شکل داده میشد که از طرفی در این هویت عنصر مسلمان بودن افزوده شده و از طرفی مسلمان بودن به عرب بودن محدود و منحصر نمیشد.
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد گفت: شاهنامه عنوان منتخب فردوسی برای اثر جاودانش نبود بلکه عنوان جریان ادبی آن دوره است یعنی دوران و شرایط سامانیان و قرن چهارم که زبان فارسی دری مورد حمایت و توجه ویژه بود.
به باور چالز ملویل استاد دانشگاه کمبریج؛ "دستاورد بزرگ فردوسی این بود که تاریخ ایرانیان را حفظ کرد آنهم تاریخ دوران امپراطوری و اوج شکوهشان را . اما نکته مهم این است که آن را به زبان خود ایرانیان یعنی فارسی تدوین کرد. این کار فردوسی بخشی از مفهوم بزرگ ایرانی بودن است؛ آگاه بودن به هویت و درکی که از خود. این مسأله ای است که به نظر من در فردوسی بیش از هر کس دیگری متجلی شده است."
محققان یکی از دلایل اهمیت شاهنامه فردوسی را در نقشی می دانند که این شاعر بزرگ با کتاب عظیمش در فرهنگ و سرنوشت یک ملت ایفا کرده است.
دکتر خالقی مطلق بر این باور است که هیچ کتابی در ادبیات فارسی وحتی ادبیات جهان وجود ندارد که مانند شاهنامه فردوسی در سرنوشت و فرهنگ یک ملت نقش ایفا کند و تا به این پایه اثر گذار باشد.
محمد علی اسلامی ندوشن فردوسی پژوه معاصر نیز شاهنامه فردوسی را تنها کتاب در ادبیات جهان می داند که در سرنوشت یک ملت تغییر ایجاد کرده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در کسوت یک فرهنگشناس برجسته که احاطه تام و تمامی بر ادبیات فارسی بخصوص شعر دارند از فقدان آثار فرهنگی و هنری با موضوع شاهنامه فردوسی گلهمند هستند. ایشان به کرات در بیانات خود خطاب به اصحاب فرهنگ و هنر بر لزوم توجه به شاهنامه فردوسی و لزوم بازخوانی و بازآفرینی داستانهای شاهنامه در قالب رمان، تئاتر، فیلم و ... تاکید و توصیه دارند. توصیهای که متاسفانه به ندرت از سوی هنرمندان مورد توجه قرار گرفته است.
حکمت فردوسی؛ حکمتی اسلامی است و نه زردشتی
خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است؛ از جمله شاهنامه. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آن وقتی که از اسفندیار تعریف میکند، روی دینداری او تکیه میکند. میدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهیهای امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت میکرده، خطر بکند و حتی با رستم دست و پنجه نرم کند.
وقتی شما شاهنامه را مطالعه میکنید، میبینید که فردوسی روی این جنبهی دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه میکند. با اینکه فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهیی دارد، اسفندیار چه چهرهیی دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلتها توجه دارد.
در حالی که بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، میبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول با نام خدا شروع میکند تا آخر هم همینطور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
اگر در شاهنامه فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامی جا میافتاد؟ شما میدانید که در این نسلهای گذشته، مردم ما چهقدر دینی بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمیشد؟ همه جا میخواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمیدیدند.
این رستمی که شما میبینید یک چهره ملی شده، خصوصیاتی که در شاهنامه برای او ذکر گردیده، در واقع به آن شکل که نبوده پیداست که افسانه است، اما درعینحال همین انسان افسانه ای، الان یک قهرمان ملی ایرانی است؛ علتش چیست؟ من گمان میکنم که مجموعه خصلتهای انسانی رستم است که از رستم یک چهره محبوب ساخته است؛ باید روی این خصلتها تکیه کرد. نباید فقط به جنبه پهلوانی تکیه کرد؛ مگر اینکه شما برای پهلوانی عنوان خاصی قائل باشید و بخواهید روی خصلتهای پهلوانی در ایران تکیه کنید این عیبی ندارد. اشکالی ندارد که در حقیقت نوعی قهرمانی مورد نظر باشد. اگر جنبههای ارزشی مورد تأکید قرار گیرد، بسیار خوب است. جنبههای ارزشی را از آنها انتزاع و مطرح کنید؛ این میتواند مفید باشد.
ایشان در بیانات خود در بهمن ماه 1381 در دیدار با اهل قلم چنین گفت: من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی است یا غیراسلامی. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه است. امیدواریم کمکاری [در این حوزه گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسی را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسی» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسی است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتی است، حکمت بیدینی است، حکمت پادشاهی است یا حکمت اسلامی؟ این را میشود در آورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جاری است. این را میشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضی از شخصیتهای شاهنامه خیلی برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد.
هنر وسیلهای برای گسترش حکمت اسلامی فردوسی
من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمانها و پهلوانها و شخصیتهای مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشههای اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیتهای منفی مثل تورانیها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیتهایی هستند که در تفکر اسلامی بوضوح کوبیده شدهاند.
اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که میتواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ اینطور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آنوقت هم بیش از آنچه الان ما در اختیار داریم، نبوده است؛ لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم میتواند در این نقشها و تابلوها بیاید و وسیلهای بشود برای گسترش عالیترین و زیباترین و سازندهترین و مفیدترین و پربهرهترین مفاهیم.
البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست میدارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهای ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده به عنوان عقیده شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابل تفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژه هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهای را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.
«اسفندیار» نمونه یک جوان دینی و یکتا پرست
شاهنامه مجموعهای از داستانهای بسیار زیباست. در شاهنامه داستانهای بلند میشود پیدا کرد. مثلاً همین داستان «رستم و اسفندیار» داستان بسیار مهمی است. داستان رستم و اسفندیار، داستانی است که جنبههای ارزشی در آن زیاد است. اسفندیار در شاهنامه، چهره بسیار زیبایی است که حتی از رستم زیباتر است. در همین داستان رستم و اسفندیار که شما نگاه کنید، میبینید اسفندیار جنبه ارزشی و دینی دارد و یک متعصب دینی است. اسفندیار، یک آدم متدین مذهبی خیلی فعال است که در دنیا راه افتاده برای اینکه آیین یکتاپرستی را گسترش دهد.
در داستان رستم و اسفندیار، بالاخره رستم تقلب و بدجنسیای کرده؛ اما اسفندیار، نه رو راست به میدان آمده و برطبق عقیده خودش میجنگد؛ چون به او گفتهاند که رستم مخالف دستگاه سلطنت است. تقصیری هم ندارد. دیگران تقصیر دارند که او را فرستادهاند. اما رستم با همه عظمتش در این قضیه، با تقلب وارد ماجرا میشود. اگر ما نویسنده زبردستی داشتیم، میتوانست رمانی مثل رمانهای تاریخی، مثل همین نمایشنامههای شکسپیری بر اساس آن بنویسد.