گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1403/05/29 12:00
شناسه : 408935

رقیه فاضل ‏
دکتری مدیریت آموزشی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان


مهم‌ترین اولویت‌ها در میان نظام مسائل آموزش و پرورش برای زمانه ‏کنونی ما سه کلان مسئله عدالت تربیتی، کیفیت آموزشی و هویت ملی ‏است. معتقدم سه اولویت اصلی که آموزش و پرورش باید دنبال کند، از ‏این جنس خواهد بود و طبیعتاً مسئله اصلی در این سه‌گانه، عدالت ‏است و بسیاری از موارد در کیفیت و هویت در راستای کمک به ‏عدالت و از لوازم تحقق عدالت آموزشی یا از پیامدهای آن است. ‏
عدالت آموزشی
عدالت آموزشی آن است که تربیت را همچون حق حیات معنوی ‏به‌عنوان یک خیر مشترک و عمومی تلقی کنیم که باید کاملاً یکسان و ‏فراگیر، در دسترس، انگیزه‌بخش، همراه با تجارب متکثر و ‏سؤال‌برانگیز باشد. در لایه بعد، چیزی غیر از استعداد افراد که حاصل ‏تلاش‌های فردی و ویژگی‌های دوره آموزش عمومی است، در تعیین ‏نوع و شیوه آموزش و تربیت مؤثر نباشد. در این میان هر چیزی که ‏در آموزش عمومی و سپس متوسطه این ویژگی‌ها را نقض کند، خلاف ‏عدالت است. با این وصف، مسئله عدالت آموزشی در موقعیت کنونی ‏آموزش و پرورش ما، سه محور اصلی دارد که  عبارتند از: تبعیض، ‏فساد و محرومیت آموزشی..‏
عدالت آموزشی مبدأ بسیاری از مسائل دیگر نیز است، از تحرک ‏طبقاتی تا انسجام اجتماعی. اهمیت مسئله عدالت تربیتی از زاویه دیگر ‏این است که ادراکات انسان‌ها از فضای اجتماعی – سیاسی در مدرسه ‏شکل می‌گیرد. به میزانی که بتوانیم در مدرسه، که نماد حکومت است، ‏احساس همبستگی و عدالت اجتماعی کنیم، ادراک سیاسی انسان‌ها در ‏جامعه نیز جهت خواهد گرفت و انگیزه‌هایی جدّی برای انسجام ‏اجتماعی ایجاد خواهد شد. علاقه به حاکمیت و دل‌بستگی به هویت ‏سیاسی کشور نیز در همین دوران می‌تواند رقم بخورد. چنانچه فرد ‏نسبت به مدرسه، به عنوان نهادی که دغدغه عدالت دارد و می‌تواند ‏همه ما را سر یک سفر بنشاند، حس خوبی داشته باشد، بعد از آن نیز ‏خود‌به‌خود هویت ملی به شکل بهتری رقم خواهد خورد و امکان ایثار، ‏فداکاری، حس هویت جمعی، امکان ماندن و تلاش‌کردن و مجاهدت در ‏یک مملکت بیش‌تر خواهد شد.‏
برای حل مسئله عدالت، یک راهبرد اساسی وجود دارد که همه ارکان ‏دولت باید به آن ایمان داشته باشند و در اولویت قرار دهند و آن، ‏کیفیت‌بخشی به مدرسه دولتی است. در این مورد، مسئله عدالت و ‏کیفیت کاملاً به هم پیوند می‌خورد. صرف اعلام این راهبرد و اولویت ‏دادن به این مسئله، حاکی از آن خواهد بود که همه عزم و توان دولت ‏باید کیفیت مدرسه دولتی باشد. تمرکز بر مدرسه دولتی و کیفیت‌بخشی ‏به آن، باعث خواهد شد از طبقاتی شدن جامعه پیشگیری شود، ‏خانواده‌ها برای آموزش با کیفیت به مدارس غیردولتی کوچ نکنند و ‏مدارس دولتی به تبعیدگاه طبقات ضعیف تبدیل نشوند. البته باید مراقبت ‏شود که سیاست کیفیت‌بخشی آموزش، بدون تمرکز بر مدرسه دولتی، ‏می‌تواند مدارسی با کیفیت ایجاد کند، اما عدالتی به ارمغان نمی‌آورد.‏
تبعیض
گام اول برای حل مسئله تبعیض آموزشی، درک تبعیض در ذهن ‏مسئولان دولتی است که متأسفانه تاکنون این درک را کمتر در میان ‏دولت‌مردان و سیاست‌گذاران دیده‌ایم. از مهم‌ترین دلایلی که این ادراک ‏شکل نمی‌گیرد این است که مسئولان تصمیم‌گیر، تجربه مستقیم کمی در ‏تعامل با مدرسه دولتی دارند؛ زیرا فرزندان آن‌ها معمولاً در مدارس ‏غیردولتی و یا مدارس خاص و با کیفیت حضور دارند؛ از این‌رو درکی ‏از بی‌کیفیتی مدارس دولتی معمولی که فرزندان عموم مردم در آن‌ها ‏درس می‌خوانند ندارند. تصویب قانونی که مدیران را تا سطحی از ‏مسئولیت موظف می‌کند که فرزندان خود را در مدارس دولتی ثبت‌نام ‏کنند، هم می‌تواند این ادراک بی‌واسطه را شکل بدهد و هم می‌تواند در ‏لایه همدالی اجتماعی که گام اول برای رفع شکاف‌های طبقاتی است، ‏گامی بردارد.‏
‏ تنوع مدارس در شرایطی شاید مذموم نباشد؛ اما در وضعیت کنونی ما ‏تبدیل به اسم رمز توجیه مدارس پولی، غیرانتفاعی و شهریه‌پرداز شده ‏که صرفاً به نفع عده خاصی تمام گشته است. نوع دیگر، مدارسی است ‏که به مدارس خاص مشهور هستند؛ این مدارس لزوماً غیردولتی ‏نیستند و ذیل مدارس دولتی می‌گنجند، اما مدرسه خاص هستند؛ اعم از ‏مدارس سمپاد، شاهد یا نمونه. احتمالاً بسیاری از معلم‌ها وقتی بخواهند ‏مدرسه‌ای انتخاب کنند، مدارس خاص دولتی، با امتیازات و پاداش‌های ‏ویژه، برای آن‌ها جذاب‌تر خواهد بود. ازآنجا که این مدارس قدرت ‏چانه‌زنی دارند معلم‌های خوب هر ناحیه را جذب می‌کنند و به‌مرور آن ‏معلمان هم معلم خاص آن مدرسه می‌شوند و خود این موضوعات در ‏طبقاتی شدن آموزش مؤثر است.‏
‏ در این میان، تنوع بذاته مشکلی ندارد، اما مسئله آنجاست که این ‏تنوع‌ها، تنوع‌های به‌جایی نیست؛ تنوعی است که جامعه را به ‏طبقه‌های مختلف از منظر دسترسی به امکانات آموزشی تقسیم می‌کند. ‏اگر تنوع سراغ پرداخت به استعدادهای متنوع برود، ایرادی به آن ‏وارد نیست که البته همان هم بیشتر به برنامه درسی متنوع نیاز دارد ‏تا مدارس متنوع. این تنوع در وضعیت کنونی عامل تشدید تبعیض ‏آموزشی شده است. ‏
قانونی که اجازه ندهد معلم مدرسه دولتی در بخش غیردولتی تدریس ‏داشته باشد، حذف امتیازات معلمان مدارس خاص یا اجبار تدریس ‏معلمان مدارس خاص در مدرسه دولتی عادی، چرخه تبعیض رو به ‏گسترش را در کیفیت مدرسه دولتی عادی متوقف می‌کندهمچنین مدل ‏ورودی مدارس خاص دولتی که مطابق اهداف شکل‌گیری آن‌ها آن‌چنان ‏دقیق نیست و درهای پشتی نیز دارد، باعث شده جامعه تعلیم و تربیتی ‏ما به یک جامعه چندپاره تبدیل شود. وجود رانت فارغ از ملاحظه ‏استعداد دانش‌آموز در ورودی مدارس خاص و جذابیت این مدارس ‏برای معلمان باعث افزایش شیب امکانات و کیفیت آموزشی به نفع ‏خانواده‌های مرفه بوده واز‌آنجا که تعداد این مدارس خاص کم و تقاضا ‏بسیار بالا است.و برای تحصیل در این مدارس امتیازهایی شکل گرفته ‏است..‏
امتیازهایی از قبیل خانواده ایثارگران یا خیرین. این دخالت دولتی صرفاً ‏راه را برای انگیزه‌های غیرخیریه باز کرده است. در صورتی‌‌که خیرین ‏خودشان سازوکار جذب مالی و تأسیس مدرس را داشتند؛ اما این کار ‏آن‌ها را نیز بی‌انگیزه خواهد کرد. چالش امتیاز خیرین در تعریف خیر ‏خود را نشان داده است؛ چراکه قانونی داریم مبنی بر این‌که هرکس با ‏پرداخت نیمی از هزینه تمام‌شده مدرسه، خیّر مدرسه‌ساز تلقی می‌شود ‏و این مسئله خود فتح بابی برای امتیازات گوناگون شده است.‏
از جمله ثبت‌نام فرزندان در مدرسه شاهد، نمونه دولتی و ... این ‏فرایندها مسیرهایی است که به تبعیض در بدنه آموزش و پرورش ‏منجر شده و به نظر می‌اید که برخی قوانین و سیاست‌ها می‌تواند از این ‏روند جلوگیری کند. حذف امتیاز خیرین که به‌ظاهر و بذاته برای تشویق ‏خیرین بوده است، اما در باطن ماجرا همان «پول بده و از امکانات ‏باکیفیت دولتی استفاده کن» را توصیف می‌کند، یکی از سیاست‌های ‏مهم است.‏
ذیل مفهوم تبعیض، علاوه بر تنوع مدارس، پولی شدن مدارس نیز ‏محل تأمل و نقد است. طی سالیان پس از دفاع مقدس، مکرر بر طبل ‏مدارس خصوصی کوبیده شده است. این مسئله تا بدان‌جا ضریب پیدا ‏کرد که در دولت آقای روحانی سیاستی مصوب می‌شود به اسم بسته ‏حمایت از بخش خصوصی که دولت خودش را موظف می‌داند نه‌تنها در ‏آموزش و پرورش به طورکلی حضور نداشته باشد، بلکه اگر قرار ‏است دخالتی هم بکند در راستای حمایت از بخش خصوصی باشد. لذا ‏به نظر می‌آید جلوگیری از روند موجود که دولت خودش را موظف به ‏حمایت از بخش خصوصی در آموزش می‌داند اولین گام باشد.‏
هم چنین حذف صندوق اختصاصی برای حمایت از بخش خصوصی ‏آموزش در دهه 90 که به مدارس غیردولتی و والدین آن‌ها وام می‌دهد ‏‏– با هر میزان از گردش مالی – از سیاست‌های مهم برای تحقق ‏عدالت و تغییر جهت به سوی کیفیت‌بخشی مدرسه دولتی است. ‏صندوقی که با صدای بلند فریاد می‌زند کیفیت‌بخشی به مدارس دولتی ‏اولویت نیست؛ در غیر این صورت باید تمام توان دولت صرف این ‏مسئله می‌شد. سیاست‌های ملایک دیگر در خصوصی‌سازی آموزش نیز ‏باید مورد مداقه و تأمل قرار گیرد و ازآنجا که با سیاست کیفیت‌بخشی ‏به مدرسه دولتی در تضاد قرار می‌گیرد، حذف آن‌ها مورد تأکید است.‏
برای مثال سیاست پته آموزشی و خرید خدمت از مؤسس مدرسه ‏غیردولتی. در روش پته آموزشی، دولت اعلام می‌کند سرانه آموزشی ‏را به دست خانواده‌ها می‌سپارم و آموزش را آزاد می‌کنم؛ آن‌موقع این ‏خانواده‌ها هستند که می‌توانند انتخاب کنند و یا در شیوه خرید خدمت ‏دولت مدرسه را به بخش خصوصی واگذار می‌کند و از بخش خصوصی ‏صرفاً خدمت را می‌خرد خطر این سیاست‌ها از جهت اینکه بستری ‏برای گسترش مدارس خصوصی و حذف سازوکارهایی که می‌تواند به ‏خصوصی‌سازی منجر شود، باید به عنوان عزم جدی دولت اعلام گردد. ‏هم چنین حذف دیگر حمایت‌ها از بخش خصوصی، اعم از سیاست خرید ‏خدمت از مؤسسان مدارس غیردولتی و سیاست پته آموزشی یا هر ‏روش و اسم دیگری از اولویت‌های سیاست‌گذاری است.‏
‏ فساد
در رابطه با فساد معضلی داریم و آن این است که فساد را معمولاً در ‏عرصه‌های کلان و با ارقام کلان فهم می‌کنیم. اما فساد در آموزش، ‏این‌گونه نیست. مانند دیگر بخش‌ها نیست که در آن اختلاسی شود. همه ‏می‌گویند مگر آموزش و پرورش چیزی دارد که ارزش فساد هم داشته ‏باشد؟ هرچند که گردش مالی خوبی در بعضی از بخش‌های خصوصی، ‏مانند بنگاه‌های تولید کتاب‌های کمک‌درسی و کنکوری وجود دارد.‏
‏ باید تعریفمان از فساد را دقیق کنیم. در مسئله فساد، مبارزه با تعارض ‏منافع بخش خصوصی و دولتی باید در دستور کار دولت قرار گیرد. ‏برای مثال در تغییر کتاب‌های درسی، هنوز کتاب آموزش و پرورش ‏چاپ نشده، کتاب کمک‌درسی آن در بازار چاپ شده است؛ گویی که ‏پیوندهایی میان بخش دولتی و خصوصی وجود دارد که می‌طلبد به‌طور ‏جدی باید با این قضیه درگیر شد. شناسایی این نقاط تعارض منافع و ‏مبارزه با آن‌ها اهمیت و اولویت دارد.‏
‏ همچنین در زمینه فساد شفاف شدن،‌رفع ابهام و حذف سازوکارهای ‏قانونی که ممکن است موجب دور زدن قوانین دیگر بشود، اهمیت ‏دارد. باید مسیرهای قانونی چک شود تا مسیرهای موازی کوتاه که ‏می‌تواند میان‌بر باشد، برای سیاست‌گذار شفاف شود. برای مثال در ‏مدارس هیئت‌امنایی خیرساز، مدرسه خیرساز را چه تعریف می‌کنند؟ ‏مدرسه‌ای که یک خیّر یا آن را ساخته باشد، یا نیمی از پول آن را داده ‏باشد، یا مدرسه‌ای ساخته شده و پس از ساخت خیّر به اندازه بیش از ‏نیمی از هزینه تمام شده مدرسه را به آموزش و پرورش بدهد؛ در این ‏صورت خیّر آن مدرسه می‌شود. در یک مدرسه هیئت‌امنایی پس از ‏تعریف یک فرد به‌عنوان خیّر مدرسه‌ساز، سازوکارهایی وجود دارد که ‏آن مدرسه می‌تواند به فرد کمک‌کننده واگذار شود. این بدان معنا است ‏که مدرسه هیئت‌امنایی تبدیل به مدرسه غیردولتی می‌شود. یعنی راه‌های ‏دورزدنی وجود دارد که باید یا شفاف شود یا این جنس قوانین حذف ‏شوند..‏
‏ ‏
محرومیت آموزشی
مسئله دیگر ذیل عدالت آموزشی، محرومیت و فقر آموزشی است. یکی ‏از چالش‌های نظام آموزش و پرورش ما این است که در مناطق محروم ‏روستایی وضعیت آموزشی بسیار ناعادلانه است. مدارس مناطق ‏محروم، مدارسی با جمعیت بسیار بالا با معلمانی کم‌تجربه یا بی‌تجربه ‏است. در رابطه با این موضوع دو اتفاق مهم باید رقم بخورد. یکی ‏تحولی است که باید در دانشگاه فرهنگیان رقم بخورد. شیوه توزیع ‏معلمان اکنون این‌گونه است که معلمان تازه‌وارد که سال‌های ابتدایی ‏تدریس‌شان است.‏
این معلمان باید به مناطق محروم و کم‌برخوردار برونداین یعنی سهم ‏دانش‌آموزان این مناطق در عرصه مبارزه با محرومیت علاوه بر ‏امکانات بسیار کمتر، معلمانی بی‌تجربه نیز است. مناطقی که به‌خاطر ‏سختی‌ها و دوری راه، اغلب معلمان پس از مدتی درخواست انتقالی ‏می‌دهند و انتظار دارند با انتقال آن‌ها موافقت شود. این مسئله، خود ‏باعث شده است که مدرسه روستایی نتواند هویتی پایدار توسط ‏دست‌اندرکارانش پیدا کند و مدام درگیر عدم ثبات باشد. ما نیاز به یک ‏برنامه درسی محرومیت‌زدا در دانشگاه فرهنگیان داریم و همچنین ‏مشوق‌های هویتی و البته مالی برای ماندگاری معلم در منطقه محروم.‏
‏ همچنین باید در آموزش و پرورش یک بخش ویژه روستایی ‏پایه‌گذاری و خط قرمزهایی در تخصیص منابع رعایت شود که ‏اولویت‌های عدالت آموزشی را در نظر بگیرد. برای مثال تا زمانی که ‏نیازهای اولیه و ابتداییات مدارس مناطق محروم و روستایی رفع نشده ‏است، هیچ هزینه بیشتری خرج مدارس دیگر در آن منطقه نشود. این ‏مسئله به‌صورت مستقیم بر تبعیض و محرومیت آموزشی مؤثر است. ‏اکنون در ساختار آموزش و پرورش، ذیل معاونت ابتدایی بخشی به اسم ‏دفتر توسعه آموزشی شکل گرفته است، اما دیگر بخش‌های آموزش و ‏پرورش، برای مثال سطح دبیرستان و هنرستان و مسئله مهمی مانند ‏کنکور دانش‌آموزان این مناطق، عملاً ورودی به این ضرورت مهم ‏ندارد. بدین جهت ایجاد یک بخش اختصاصی برای آموزش و پرورش ‏روستایی و مناطق محروم باید از اولویت‌های اصلی دولت آینده باشد..‏

پاسخی بگذارید