هدی سادات چاوشی
انسان ضمیرآگاه، مسافری است که قایق وجودش را بر اقیانوس بیکران زندگی به پیش میراند. در این سفر، بادبانِ شکوهمند امید، جهت حرکت را تعیین میکند و باورمندی و یقین او، آنرا بهسوی مقصدی روشن به حرکت درمیآورد.
این امید، ریشه در شناختی ژرف دارد. مؤمن با نگاهی به عظمت بیپایان پروردگار و رحمت گستردهاش، میداند که هیچ مسافری در این اقیانوس، تنها رها نشده است. این آگاهی، موتور حرکت اوست.
سکان این قایق را "محبت" و "شکرگزاری" در دست دارد. وقتی مسافر به نعمتهای بیشماری که دریافت کرده میاندیشد، شوقی در وجودش زبانه میکشد که بر هر خستگی چیره میشود.
خطری که در کمین است، تبدیلشدن این امید به "تصوری سادهلوحانه" است. امید واقعی، مسافر را به حرکت وامیدارد، نه به خیالبافی. همانطور که گذشتگان اشاره میکنند و میگویند که؛ امیدوار باش و در انتظار نشین، که انتظار بیحرکت، خیالی بیش نیست.
و اما مسافران کارکشته به مقامی میرسند که امید در وجودشان به یقین تبدیل شده است. اینان اشخاصی هستند که آیه "لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" و زیستن در سایهسار رحمت الهی در حقشان محقق شده است.
زیستن آگاهانه، هنرِ "حرکت در سایه امید" است. امیدی که ریشه در شناخت دارد، به حرکت میانگیزد، بر محبت استوار است و نهایتاً به آرامش میرسد.



