گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1404/08/20 10:11
شناسه : 412080

زهره مهرنوروزی-شب، آرام‌آرام بر گنبدها می‌نشیند. نورهای زرد و ‏آبی، صحن‌ها را به دریای سکوت بدل می‌کنند. قم، شهری که با اذان ‏صبح جان می‌گیرد، در شب چهره‌ای دیگر دارد؛ چهره‌ای خلوت، ‏رازآلود، و پر از زمزمه‌های بی‌صدا. در این شب‌ها، زائرانی هستند که ‏بی‌هیاهو می‌آیند؛ نه برای دیدن، که برای شنیدن. نه برای گفتن، که ‏برای شنیده شدن.‏
از گذشته های دور و در زندگی انسانی، همواره روز، زمان اصلی کار ‏و فعالیت شهروندان و شب زمان استراحت و آرامش آنان بوده است. ‏در عین حال روز زمانی است که نور خورشید و روشنایی ناشی از آن، ‏منبع احساس امنیت در میان مردمان بوده است. در حالی که شب به ‏واسطه تاریکی و کاهش شدید دید افراد، عاملی برای ابهام و ترس ‏بوده است.‏
پس از اختراع «لامپ» و گسترش تولید صنعتی لوازم روشنایی، و به ‏ویژه با نصب چراغ در معابر شهری، فضای شبانه شهرها، امن تر ‏شد. حکایت ورود برق و چراغ و کارخانه «امین الضرب» به شهر ‏تهران و احداث خیابان «چراغ گاز» و حواشی روشن کردن شب های ‏تهران، حکایت طولانی و شیرینی است که در کتاب «تهران قدیم جعفر ‏شهری» می تواند مفصل آن را خواند. علاوه بر این، امروز دیگر ‏شهرها آنقدر گسترش یافته اند که نمی توان همچون گذشته، برای ‏عبور و مرور ساکنان در ساعات شب، قانون و مقرراتی تعیین کرد و ‏تنها این امکان وجود دارد که نیروهای نظامی و انتظامی بر عبور و ‏مرور شبانه، نسبت به عبور و مرور روزانه، نظارت بیشتری داشته ‏باشند.‏
اما قم، از زمانی دختری از خاندان اهل بیت در این شهر ساکن شد قم ‏به سمت شهری رفت که شب زیستی  دارد مردم در نهایت امنیت شب ‏هادر این شهر تردد می کنند. همه کسانی که شب ها به زیارت حرم ‏رفته اند می دانند که چهره شب های حرم و پیرامونش به شدت چشم ‏نواز و دل فریب است. در شب های خاص مانند اعیاد قم شهری دیدنی ‏است. به حرم می روم وارد صحن ایوان آینه می شوم. گنبد طلایی ‏حضرت معصومه می درخشد مانند همه زئران در ابتدا سلام می کنم. ‏از دلم می گذرد کاش مرا ببیند کاش سلامم را پاسخ دهد. این بیت از ‏شعر عراقی از ذهنم می گذرد :‏
به برون چه کرده ای تو که درون خانه آیی؟
‏ همچنان چشمم خیره به حرم است که مردی جانبازبه همراه دخترش با ‏ویلچر وارد صحن شدند، از دخترش پرسیدم  دانستم از کرمانشاه آمده ‏اند پرسیدم چرا شب را برای زیارت انتخاب کردید؟ پدرش لبخند زد و ‏گفت:  «شب، صدای ضریح فرق داره. انگار حضرت خودش منتظرته. ‏من شب‌ها میام، چون روزا شلوغه، ولی شب، دل آدم جا می‌شه.»‏
زائران در کمال آرامش درحیاط ایستاده و یا نشسته بودند. هوای ‏پاییزی است اما از سرما که خبری نیست. انگار آب و هوا با ما آدم ها ‏لج کرده اند دلشان می خواهد مادرحسرت باران و خنکی هوا بمانیم. از ‏روبروی ایوان آینه می گذرم . سقف ها متحرک در کناری ایستاده اند ‏انگاری خستگی درمی کنند. اطراف آبخوری ها همیشه زائر هست. به ‏سه سوره اخلاص که به شهدای امنیت هدیه می کنم از مقبره الشهدا ‏عبور می کنم. وقتی وارد حرم می شوی هر قسمتش را که نگاه می ‏کنی زائرمی بینی. به رواق حضرت خدیجه می روم. درکتیبه برنجی ‏زیارتنامه کوتاه حضرت خدیجه می خوانم جمعیت معمولی اینجا نشسته ‏اند. ‏
از زیارت ضریح بانو که برمی گردم  نماز هدیه را می خوانم.می ‏خواهم با زائران گفتگو کنم که چرا شب را برای زیارت انتخاب کرده ‏اند. ‏
مادر بزرگی که از اهواز آمده است با چادر خاکی‌رنگش کنار دیوار ‏رواق نشسته و آرام می‌گوید:  ‏
‏«شب، حرم خلوت‌تره. آدم دلش می‌گیره، یاد بقیع می‌افته. اونجا که ‏حتی چراغی نیست» او بارها به قم آمده است و هربار هم شب ها به ‏زیارت آمده و معتقد است شب حرم معنوی تر است. ‏
دختر دانشجوی جوانی از تهران، با چشمانی خسته اما امیدوار، می ‏گوید: من دلم به حضرت معصومه خوش است هربار به این زیارت می ‏آیم انرژی می گیرم و شب  به زیارت می آیم ، چون می‌خواهم با ‏حضرت حرف بزنم بی‌صدا. با لخند می گوید:انگار شب، گوش‌ها ‏بازتره.»‏
خانم جوانی که یک پسر دوقلو کنارش نشسته اند می گوید: همسرم کار ‏است و از ورامین آمده ایم . مرخصی داشت اکثر شب ها شیفت شب ‏است ولی برای زیارت چون مرخصی داشت استفاده کردیم اومدیم قم ‏برای زیارت حضرت معصومه. شب ها صفای دیگری دارد. با نگاه ‏مهربانی می گوید: خوشبحال شما که قم هست و هرزمانی که اراده کنید ‏می تونید بیایید حرم. ‏
‏ دختر نوجوانی از افغانستان که با مادرش آمده، با لهجه شیرینش ‏می‌گوید: «مامان می‌گه شب، حضرت معصومه دلش بیشتر می‌سوزه. ‏ما هم شب میایم، دعا می‌خونیم برای پدرمون که اون‌ور مرزه.»‏
خانمی که به اتفاق فرزندانش  از مشهد آمده و چند شب است در قم ‏مانده، می‌گوید:  ‏
‏«بقیع رو دیدی؟ جوابم منفی بود ولی چیزی نگفتم. ادامه داد دل آدم ‏می‌لرزه. شب‌های قم از نظر معنویت ، همون حس رو می‌ده. غربت، ‏سکوت، دعا» می پرسم چرا غربت؟ در جواب می گوید: من به لحاظ ‏احساس گفتم. خیلی حس معنوی بالایی دارد. ‏
به صحن عتیق می روم برای خواندن فاتحه ای برای شهید محمد سعید ‏ایزدی از شهدای جنگ دوازده روزه. انگار شهید می دانسته که باید ‏کجا به خاک سپرده شود.پیش از افراذی اینجا هستند تعدادی گرداگرد ‏مزار عارف اسماعیل دولابی نشسته اند. در دو سوی نرده مردم نشسته ‏اند. دستم را به سنگ مزار می رسانم فاتحه ای می خوانم. در سمت ‏راست زن میانسالی  نشسته اند و در حین خواندن یاسین است می ‏گوید: خانه آنها نزدیک حرم است وهر شب برای زیارت می‌آید، با ‏صدایی آرام می‌گوید:«من هر شب میام. اینجا مثل بقیعه، ولی ‏روشن‌تر. شاید حضرت زهرا دلش خواسته دخترش توی روشنایی ‏باشه، ولی دل ما هنوز توی تاریکی بقیعه‌ست.»‏
برایم زیبا بود که دختر پیامبر ما از شدت اعتقاد و ارادت این مردم شب ‏ها هم زائر دارد. همه شهرهای زیارتی ایران مانند مشهد و شیراز شب ‏هایش هم بوی عطر محمدی می دهد نکته جالب دیگر روشنایی و ‏امنیت موجد در پیرامون حرم بود که شب را برای زائران  امن کرده ‏بود. انگار در شهر ما هم در شب، حتی باد هم آرام‌تر می‌وزد. صدای ‏گریه‌ها، به جای بلند شدن، در دل صحن‌ها فرو می‌رود. انگار زمین، ‏خودش گوش شده. و آسمان، چشم. تا ساعاتی دیگر صدای اذان از ‏همین گلدسته ها شنیده می شود وباز مردم قم از سحر زندگی دوباره ‏خود را آغاز می کنند.  قم، شهری است که با اذان صبح بیدار می‌شود ‏و با زمزمه‌های شبانه آرام می‌گیرد. شهری میان کویر و آسمان، میان ‏تاریخ و ایمان. وقتی وارد قم می‌شوی، اولین چیزی که حس می‌کنی، ‏سکوتی است که حرف می‌زند. اینجا، صداها آهسته‌اند، گام‌ها آرام‌اند، و ‏دل‌ها رو به حرم‌اند. قم فقط یک شهر نیست؛ یک پناه است. پناه ‏دل‌هایی که از دور و نزدیک آمده‌اند تا لحظه‌ای کنار حضرت فاطمه ‏معصومه (س) بنشینند، حرف بزنند، گریه کنند، و سبک شوند. در این ‏شهر، زیارت بخشی از زندگی روزمره است. مثل نان، مثل آب، مثل ‏نفس. قم، خانه هزاران طلبه است؛ جوانانی از ایران، افغانستان، ‏پاکستان، عراق، لبنان که آمده‌اند تا علم دین بیاموزند و با خود ببرند. ‏در کوچه‌های قم، زبان‌های مختلف شنیده می‌شود، ولی دل‌ها به یک ‏زبان دعا می‌کنند. قم، شهر سوهان است و فرش، شهر بازار کهنه و ‏تیمچه بزرگ، شهر زنانی که با چادرهای گل‌دار از حرم تا خانه قدم ‏می‌زنند. قم، شهری است که در آن، غربت هم معنا دارد؛ غربت اهل ‏بیت، غربت مهاجران، غربت دل‌هایی که دنبال آرامش‌اند. و شاید همین ‏است که قم را خاص کرده؛ اینکه در دل کویر، شهری ساخته شده از ‏نور، از دعا، از صبر. ‏

پاسخی بگذارید