سید جواد حسینی
در روستای ما، دستگرد، کشاورزان مَثلی داشتند که میگفتند:
«در کنار چهار تا گندم، یک تَلخِه هم آب میخوره.»
تَلخِه، همان علف هرز تلخمزهای است که در گندمزار میروید؛ آنقدر تلخ که اگر دست با آن تماس پیدا کند، مزه تلخیاش ساعتها باقی میماند. با این حال، همان تلخه نیز در کنار گندمها سیراب میشود.
گاهی با خود میگویم شاید ما آدمها همان تلخههای گندمزار آفرینش باشیم؛ پر از نقص، خطا و کاستی. امّا در کنار بندگان پاک و خوب خدا زندگی میکنیم و از همان رحمتی که بر آنان نازل میشود، بیآنکه لیاقت کاملش را داشته باشیم، بهره میبریم.
خشکسالی این روزها دامان بسیاری از نقاط کشور ما و برخی کشورهای دیگر را گرفته است. زمین تشنه است و چشمها به آسمان دوخته شده. در بسیاری از مناطق، مردم برای طلب باران نماز خواندهاند و با دلهایی آکنده از امید، رحمت الهی را میطلبند.
در این روزهای کمبارانی، از پدرم ـ که سالهای عمرش را در کشاورزی و در کنار خاک و مزرعه گذرانده ـ پرسیدم:«چرا باران کم شده است؟»
پدر گفت:
«شاید اَعمال خودمان باعث شده برکت کم شود.»
ما که از اعمال خویش ناامیدیم ولی دل به رحمت بیپایان خدا بستهایم.
پس خدایا، ما را نیز در کنار خوبانت فراموش مکن!
بارانت را بر زمینهای تشنه، بر گندمزارهای امید، و حتی بر تلخههای آلوده به خطا ببار؛
که رحمتت بیدریغ است و آسمانت از بخشش تهی نمیشود.



