گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/1 10:38
شناسه : 412138
محمدحسین قربانی زواره
در مواجهه باهوش مصنوعی، بسیاری از تحلیل‌ها در دو قطب افراطی ‏گرفتارشده‌اند: از یک‌سو روایت‌های آخرالزمانی که ظهور ماشین‌های ‏هوشمند را پایان تاریخ انسان می‌دانند، و از سوی دیگر دیدگاه‌هایی که ‏هوش مصنوعی را صرفاً ادامه‌ای از محاسبات ریاضی و الگوریتم‌های ‏کلاسیک تلقی می‌کنند. هر دو نگاه، باوجود تفاوت‌های ظاهری، در یک ‏نقطه مشترک‌اند: ناتوانی در درک پیچیدگی‌های تحول شناختی، اجتماعی ‏و فلسفی این فناوری. هوش مصنوعی جانشین کامل انسان نیست و ‏صرفاً ابزاری محاسباتی هم محسوب نمی‌شود؛ آنچه با آن مواجهیم، ‏پدیده‌ای چندلایه است که در بستر زیست جهانی متغیر، مفاهیمی چون ‏شناخت، تصمیم‌گیری، تعامل و حتی خودِ انسان را بازتعریف می‌کند. ‏این فناوری با ظرفیت یادگیری، تطبیق و پیش‌بینی، در حال شکل‌دهی ‏به‌نوعی هم‌زیستی شناختی میان انسان و ماشین است؛ هم‌زیستی‌ای که ‏نه بر سلطه، بلکه بر مشارکت و بازآرایی فرد و جامعه استوار است.‏
چشم‌انداز آینده، صرفاً ویران شهری تحت کنترل ماشین‌هاست و ‏بازگشت به منطق ابزارگرایانه‌ی گذشته نیست. احتمالاً جهانی در حال ‏شکل‌گیری است که در آن مرز میان طبیعی و مصنوعی، ذهن و ‏الگوریتم، فرد و شبکه به‌تدریج محو می‌شود. بی‌تردید جهان پیش رو ‏نیازمند نگاهی است که پیچیدگی را ببیند، از قطب‌گرایی فاصله بگیرد و ‏به فهمی چند سطحی از فناوری مدرن دست یابد. در این معنا، هوش ‏مصنوعی تهدیدی برای انسانیت نیست، بلکه فرصتی برای بازاندیشی ‏در زیست مدرن است؛ فرصتی برای بازپیکربندی مفاهیم بنیادین در ‏عصری که مدرنیته دیگر نه صلب، بلکه سیال است؛ عصری که در آن ‏معنا، قدرت و هویت در حال گردش و بازتعریف‌اند.‏
در آینده‌ای نزدیک می‌توان جهانی را تصور کرد که در آن هوش ‏مصنوعی، به‌ویژه در قالب یادگیری ماشینی، توانایی طراحی و پیشنهاد ‏گزینه‌های متنوع برای حل مسائل پیچیده را در اختیار انسان قرار ‏می‌دهد. از بازی‌های راهبردی گرفته تا تصمیم‌گیری‌های حیاتی درباره ‏صلح یا جنگ، ماشین‌ها قادر خواهند بود سناریوهایی تولید کنند که ‏فراتر از ظرفیت پردازشی ذهن انسان باشند. بااین‌حال، تصمیم نهایی ‏همچنان درگرو تفکر، قضاوت اخلاقی و درک زمینه‌ای انسان باقی ‏خواهد ماند. این تمایز کلیدی هرگز نشانه‌ی ضعف فناوری نیست، بلکه ‏بیانگر ماهیت متفاوت آن است. ماشین‌ها می‌توانند داده‌ها را تحلیل ‏کنند، الگوها را شناسایی کنند و پیش‌بینی‌هایی دقیق ارائه دهند؛ اما فاقد ‏توانایی مشارکت در تفکر جمعی، یادگیری متقابل و درک پیچیدگی‌های ‏انسانی‌اند. یکی از ویژگی‌های بنیادین انسان، توانایی اندیشیدن در ‏تعامل با دیگران است؛ فرایندی که از طریق گفت‌وگو، تضارب آرا و ‏هم‌فکری شکل می‌گیرد و به تولید دانش منجر می‌شود.‏
یادگیری متقابل، آن‌گونه که در سنت‌های فلسفی و علمی بشر دیده ‏می‌شود، یکی از رازهای توسعه‌ی "شناخت" انسانی است. این نوع ‏یادگیری نه‌تنها به انتقال اطلاعات، بلکه به بازآفرینی معنا در بسترهای ‏اجتماعی و فرهنگی منجر می‌شود. در مقابل، هوش مصنوعی هرچند ‏در انجام عملکردهای شناختی پیچیده توانمند است، اما فاقد ظرفیت ‏تجربه‌ی زیسته، هم‌دلی و مشارکت در فرآیندهای جمعی تفکر است. در ‏این هم‌زیستی شناختی، ماشین‌ها ابزارهایی قدرتمند برای گسترش ‏افق‌های تصمیم‌سازی‌اند، اما انسان‌ها همچنان مرجع نهایی برای ‏سنجش، انتخاب و مسئولیت‌پذیری باقی می‌مانند. بی‌تردید چنین ‏رابطه‌ای مبتنی بر جانشینی نیست، بلکه بر تکمیل و تعامل است؛ ‏رابطه‌ای که در آن فناوری امکان‌های تازه‌ای را فراهم می‌آورد، اما ‏معنا و جهت‌گیری همچنان از دل اندیشه‌ی انسانی برمی‌خیزد.‏
یادگیری ماشینی دیگر ابزاری برای خودکارسازی وظایف نیست؛ بلکه ‏به دستیار شناختی انسان بدل شده است، عاملی که توانایی تفکر، ‏ارائه‌ی بازخورد و انجام وظایفی را دارد که انسان‌ها به‌تنهایی از ‏عهده‌ی آن‌ها برنمی‌آیند. این هم‌زیستی همان‌طور که عملکردهای ما را ‏ارتقا می‌دهد، درک ما از خود، شناخت و مرزهای توانایی انسانی را ‏نیز دگرگون می‌سازد. در چنین چشم‌اندازی، اولویت‌بندی میان انسان و ‏ماشین دیگر کارآمد نیست؛ آنچه اهمیت دارد، شکل‌گیری «تیم ‏انسان‌ـ‌ماشین» در عصر فناورانه است؛ ساختاری شناختی که در آن ‏ظرفیت‌های انسانی و ماشینی در تعامل با یکدیگر به تولید معنا، ‏تصمیم‌گیری و حل مسئله می‌پردازند. این تیم، آن‌گونه که می‌توان ‏نامید، «ابر شناخت» است؛ سطحی از توانایی شناختی که از مجموع ‏اجزای آن فراتر می‌رود.‏
ابر شناخت حاصل ترکیب قضاوت انسانی باقدرت پردازشی ماشین ‏است. انسان با توانایی درک زمینه، تجربه‌ی زیسته و تفکر جمعی، و ‏ماشین باقابلیت تحلیل داده‌های عظیم، یادگیری تطبیقی و ارائه‌ی ‏گزینه‌های راهبردی، در کنار یکدیگر ساختاری را شکل می‌دهند که ‏می‌تواند با پیچیدگی‌های جهان امروز مواجه شود. این هم‌زیستی مبتنی ‏بر جانشینی نخواهد، بلکه بر تکمیل و همگرایی استوار است. در چنین ‏موقعیتی ماشین‌ها هرگز جای انسان را نمی‌گیرند، بلکه افق‌های تازه‌ای ‏را برای اندیشیدن، زیستن و تصمیم‌گیری فراهم می‌کنند. در این مسیر ‏پرالتهاب، انسان نیز به‌عنوان موجودی مغلوب فناوری دیده نمی‌شود، ‏بلکه به‌عنوان کنشگری که در تعامل با آن به سطحی نو از شناخت ‏دست می‌یابد، دگرگون می‌شود.‏
‏ بی‌شک، ابر شناخت چشم‌اندازی است برای آینده‌ای که در آن انسان و ‏ماشین، نه در رقابت، بلکه در همکاری، جهان را بازتعریف و متحول ‏می‌کنند.‏

پاسخی بگذارید