هدی سادات چاوشی
گاهی پیش میآید که فردی را در خانهای ساده میبینیم، با زندگیای بیآلایش، و بیدرنگ با خود میگوییم: "چه آدم وارستهای..". در مقابل، گاهی شخصی را در رفاه و دارای امکانات مالی خوب میبینیم، و ناخودآگاه به او برچسب "دنیاطلب" میزنیم. اما آیا این قضاوت، عادلانه است؟ آیا برای شما هم گاهی پیش آمده است؟
به نظر میرسد که ما اغلب مرتکب یک اشتباه بزرگ میشویم؛ ما «دنیاداری» را با «محبت به دنیا» یکی میدانیم. در حالی که این دو، مانند دو کفه ترازو هستند که یکی از دیگری سنگینتر است.
اسلام با دنیاداری و برخورداری از نعمتهای حلال خداوند، مشکلی ندارد. اگر چنین بود، چرا در میان پیامبران خدا، بزرگوارانی مانند حضرت سلیمان بودند که مال و قدرتشان بینظیر بود؟
یا چرا حضرت ابراهیم، گلههای فراوانی داشت که دامنههای کوهها را پر میکرد؟
چرا حضرت خدیجه، از ثروتمندان بزرگ سرزمین مکه بود و تمام دارایی خود را در راه اسلام گذاشت؟
پس مشکل، الزاما به «داشتن» نیست. مشکل، «دلبستن» است.
اما شاید این پرسش بوجود بیاید که محبت به دنیا یعنی چه؟
محبت به دنیا، یعنی تمام قلب و ذهن ما را دنیا پر کند. یعنی برای به دست آوردن ثروت بیشتر، از اخلاق و ارزشها گذشت کنیم. یعنی شب و روزمان فقط در فکر جمعکردن مال باشد و از یاد خدا و کمک به دیگران غافل شویم.
قرآن کریم به زیبایی به این نکته اشاره میکند و در آیه ۷۷ سوره قصص میفرماید: «وَلا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا: سهم خود را از دنیا فراموش مکن». این آیه بهروشنی تصریح کننده آن است که بهرهمند شدن از دنیا، نه تنها بد نیست، بلکه مورد توجه است. اما بلافاصله هشدار میدهد که این بهرهمندی، نباید سبب فراموشی از یاد و اطاعت از خدا و فراموشی نسبت به وظایفمان در برابر دیگران شود.
حالا احتمالا این سؤال پیش میآید؛ اگر داشتن ثروت بد نیست، پس حکمت تأکید روایات بر خطر «محبت به دنیا» چیست؟
پاسخ بهنوعی در یک "نظام تربیتی هوشمند" نهفته است. اسلام میخواهد انسانهایی قوی و تاثیرگذار تربیت کند. از یک طرف، به ما میگوید تلاش کن، کار کن و زندگیات را آباد کن. این تلاش، جامعه را به پیش میبرد. از طرف دیگر، میگوید به آنچه داری، دل نبند. اما چرا؟
شاید چون اگر آدمی به داراییاش دلبسته نباشد، مانند شخصی است که کلید گنج را در دست دارد. او بهراحتی میتواند بنا به اوامر خدا و امام حی و در مسیر اطاعتپذیری از حق، در راه خدا انفاق کند، و به فقرا کمک کند و در کارهای خیر پیشقدم شود. چنین شخصی هم از نعمتهای خدا استفاده میکند، هم بنده سپاسگزار و دست سخاوتمندی است.
اما انسانی که محبت دنیا در دلش ریشه دوانده، مانند پرندهای است که در یک قفس طلایی اسیر شده. او ثروت دارد، اما ثروت به او آزادی نمیدهد، بلکه اسیرش میکند. از بخشیدن میترسد و همیشه نگران از دست دادن است. مبادا در معرض گزند آسیب باشد.
بنابراین معیار، دل است نه ظاهر. و بایستی بار دیگر نگاهمان را اصلاح کنیم. معیار قضاوت ما درباره خود و دیگران، نباید آنچه در دست دارند باشد، بلکه "آنچه در وجود و قلب" دارند است.
چه بسیار انسانهایی که در نهایت سادگی زندگی میکنند، اما قلبشان انباشته از حرص و طمع برای دنیاست. و در مقابل، آنان که مانند پیامبران، در رفاه زندگی کردند، اما وجود و قلبشان پروسعت و پرعظمتتر از آن بود که الزاما به این رفاه دنیوی وابسته شود.
شاید بتوان گفت که محبت به دنیا، همانند گردنبند طلا نیست که دیده شود؛ محبت به دنیا، بند وجود است که فقط خداوند و امام حی آنرا میبیند. و وظیفه ما این است که این بند را از دل، وجود و قلب بگشاییم، حتا اگر در ناز و نعمت زندگی کنیم. این است هنر زندگی متعالی.



