هدی سادات چاوشی
همه جا تاریک.. شهر تاریک.. خیابانها.. کوچهها.. حتا رَفهای قدیمی و کهنه و حتا طاقچههایشان.. خبری از پدربزرگ و مادربزرگ نیست و به هر کجا مینگری تاریکیست.. امشب بیش از هر زمان دیگری تاریکی مستولیست.. یک دقیقه بیشتر..
و تاریکی از آستانهها گذشته، به درون خانهها خزیده و در طاقچههای خالی از یاد، جا خوش کرده است.
عدهای در این تاریکی خرامانه بزم دارند و عدهای چشمانشان مملو از شراب سرخ شهوت و غیبت و دروغ و.. و سرمه گناه به چشم و مستانه مستانه در حال تلوتلو.. و دامان عدهای اندود به شراب کهنه نفسانیات و تعلقات صرفا مادی و عدهای در پی خرید شراب هفتادساله برای عمر هفتاد و اندی سالشان به این امید که فراموش کنند هفتاد سال سن خود را چگونه غرقه به گناه نان خوردند و کسب و کار داشتند و لقمه به خانواده سپردند..
و در این ظلمت مستولی، بزم بیخبری برپاست؛ غافل از اینکه این یک دقیقه تاریکی بیشتر، هشداری است از فراسو.
همگی میخواهند تا بزم در بزم برزمند و مِی خورند و در تاریکی بیشتری بغلتند و خوش ستانند این دقیقه تاریکی بیشتر را.. خبری از نور نیست امشب.. امشب یک دقیقه بیش از همیشه به نور نزدیکیم.. امشب یک دقیقه بیشتر از حسین غافلیم و حسین زمانه.. بعضی هم نه و بعضی بیشتر و بعضی کمتر..
و این است تناقض تلخ آن؛ درست در لحظهای که از نظر طبیعت به نور نزدیکتریم، از نظر معنا از آن دور میافتیم. یک دقیقه بیشتر، یک دقیقه غفلت افزونتر از حسین زمانه.
لحظاتمان به تخمه جویدن و دو انگشتی تخمه شکاندن و تندتند قاه قاه زدن و درهم میوه تناول کردن و اجحاف در حق اعضای بدن سپری میشود و شاید بیش از همیشه و حتا یک دقیقه بیشتر فرصت برای کشتار ماهیهایی که قرار است کباب شود و میگو و مرغ و بلدرچین و گوسفندهایی که قرار است ذبح شوند وقت گذاشتهاند و چه بسا بیشتر بلکه آدمی بهسوی مصرفگرایی بیشتر سوق داده شود و مسووق..
و هیچ یا کمتر شخصی به فکر ماهی در حال تقلا نیست. همّت، معطوف به مصرف بیشتر است. آیا این سوق دادن، خود نوعی ذبحِ انسانیت نیست؟
خبری هم اگر باشد از گذران یاد منجی عالم بشریت در حد رفع حوایج مادیست.. نه خبری از عدالت است خیلی، نه خبری از بخشایش شدید و.. میوهفروش تا میتواند، خودروها تا میتوانند، آجیل فروش و جامه فروش تا میتوانند همه به اسم این یک دقیقه تاریکی بیشتر اجناس خود را گرانتر میفروشند و بیشتر پول میستانند بلکه بیشتر از این تاریکی سهم ببرند و لب آویزان باشند و لب تشنه نگهدارند بار دیگر حسین زمانه را و کیست که او را یاری دهد؟
و کیست که او را یاری دهد؟ پرسشی که از صحرای کربلا تا شام غریبان امروز ما طنین انداخته است. پاسخی که شاید در ترک "سرمهٔ گناه" و "شراب سرخ شهوت" این بزم ظلمانی آغاز میشود.



