گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/30 10:27
شناسه : 412273
سیدجواد حسینی
مادرم تعریف می‌کرد که در روستای ما، دستگرد، زنی بود به نام «زنِ ‏مشدحسین» که در حیاط خانه‌اش داربست انگوری داشت. او برای سالم ‏ماندن انگورها، آن‌ها را کیسه می‌کرد و شبِ چله، خوشه‌ها را به ‏قسمت‌های کوچک تقسیم می‌کرد و در نعلبکی می‌گذاشت؛ هر نعلبکی ‏سهم یک خانه از آبادی بود.‏
یا سیفی‌کاران روستا، هندوانه یا خربزه‌ای را که برای شب چله نگه ‏داشته بودند، به برش‌های کوچک تقسیم می‌کردند و شب یلدا به ‏خانه‌های اهالی می‌دادند.‏
این کارها با سادگی و بدون هیچ چشم‌داشتی انجام می‌شد؛ تنها برای ‏آن‌که دل‌ها شاد شود و شب یلدا برای همه رنگِ مهر بگیرد.‏
امروز که به این روایت‌ها فکر می‌کنم، بیش از آن‌که دچار حسرت ‏شوم، به یک امکان می‌اندیشم؛ امکانی که هنوز هم در دسترس ماست. آن ‏زن ساده نه جامعه‌شناسی خوانده بود، نه کلاس اخلاق رفته بود و نه ‏ادعای دانایی داشت، اما به‌درستی فهمیده بود که شادی زمانی معنا پیدا ‏می‌کند که تقسیم شود. فهمیده بود آیین‌ها برای پیوند دل‌ها هستند و ‏مهربانی، اگر جاری شود، ماندگار می‌ماند.‏
همین «فهم ساده ولی عمیق» می‌تواند نقطه آغاز ما هم باشد. امروز ‏امکانات ما بسیار بیشتر از گذشته شده است و همین می‌تواند فرصتی تازه ‏بسازد؛ فرصتی برای آن‌که مهربانی را آگاهانه‌تر و گسترده‌تر انتخاب کنیم. ‏اگر گاهی احساس می‌کنیم تجملات پررنگ‌تر شده‌اند و معنا کم‌رنگ‌تر، ‏این به معنای از دست رفتن راه نیست، بلکه نشانه نیاز به بازگشت به ‏اصل معناست. آیین‌ها هنوز ظرفیت پیوند دارند، اگر دوباره روح همدلی ‏در آن‌ها دمیده شود.‏
در مناسبت‌ها، می‌توان به جای فشار بر یکدیگر، باری از دوش هم ‏برداشت. می‌توان به جای سودجویی، انصاف را برگزید و به جای ‏هیجان‌های سوداگرانه، آرامش و همدلی را گسترش داد. این انتخاب‌ها ‏دشوار نیستند؛ تنها نیازمند اندکی تأمل و نگاهی دقیق‌تر به مسئولیت و ‏معنای واقعی انسانیت‌اند.‏
کار آن پیرزن یا صیفی‌کارِ روستایی، بازتاب فرهنگ پدران و مادران و ‏نیاکان ما و ریشه‌های هویت ماست. آن‌ها به ما آموخته‌اند که فرهنگ با ‏رفتارهای کوچک، اما پیوسته ساخته می‌شود. هنوز هم می‌توان از همان ‏ریشه‌ها نیرو گرفت و دوباره اخلاق، مهر و انسانیت را در زندگی جمعی ‏جاری و ساری کرد؛ حتی اگر سهم هرکدام از ما، تنها یک نعلبکیِ ‏مهربانی باشد.‏
شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن باشیم که به جای ‏درگیرشدن در ظاهرها، دوباره به معنا بازگردیم؛ به اندیشه‌هایی که ‏ماندگارند، به مهرورزی، به همدلی و به مهربانی. جامعه همچنان زنده ‏است و زندگی همچنان جریان دارد؛ تنها کافی است در ظاهر نمانیم. ‏هنوز هم می‌توانیم با معنا زندگی کنیم و مهربان باشیم. چرا که، به قول ‏مولانا، معنا بر صورت برتری دارد و جان، با معناست که اثرگذار ‏می‌شود:‏
رو به معنی کوش، ای صورت‌پرست
زانکِ معنی بر تنِ صورت پَر ست
همنشین اهلِ معنی باش تا
هم عطا یابی و هم باشی فتی
جانِ بی‌معنی درین تن بی‌خلاف
هست همچون تیغِ چوبین در غلاف

پاسخی بگذارید