به‌مناسبت رحلت عالم بزرگ و مدافع حریم ولایت آقای علامه امینی رحمت‌الله‌علیه؛
تاریخ : 1404/08/4 19:59
شناسه : 411902

یادداشت_هدی‌سادات چاوشی: وقتی در کوچه پس کوچه‌های نجف، نزدیک بارگاه ملکوتی امیرمؤمنان علی علیه‌السلام پرسه می‌زنی، ناگهان چشمت به ساختمان سنگی سفیدی می‌افتد. می‌ایستی. روی سردر چوبی آن نوشته مقبره عبدالحسین امینی. درب را که باز می‌کنی با یک راهروی ال‌مانند مواجه می‌شوی. روبه‌رو مملو از قاب عکس و کرسی استراحت سمت راست آماده است تا خستگی‌ات را رفع کند. به‌سمت چپ که می‌چرخی، قبری مستطیل‌شکل و کوچک به چشمت می‌خورد که قاب‌های عکس دور تا دور او را گرفته. چند نفری کنار قبرش نشسته به دعا یا ایستاده به نمازاند.
چند دقیقه‌ای که می‌نشینی و استراحت می‌کنی، آرامش محیط جوری تو را در بر می‌گیرد که دوست نداری آن‌جا را ترک کنی.
از خودت می‌پرسی این آرامش از کجا می‌آید. این حالت خلسه!
نیرویی مرا بر می‌گرداند به سال ۱۳۱۷. روزی که یک وهابی بر علیه شیعه کتاب نوشته بود و توهین‌های بسیاری در حق اهل‌بیت روا داشت.
علما جمع شدند تا جواب او را بدهند. عبدالحسین امینی، جوان ۳۵ ساله‌ای که با نوشتن کتاب "شهدا الفضيله" جواب دندان‌شکنی به او داد.
این زمینه‌ای بود که کار بزرگی انجام دهد، کتابی بنویسد که از منابع اهل‌سنت، در وصف و حقانیت اميرالمؤمنين علیه‌السلام باشد.
او سفر را شروع کرد. از هند و پاکستان عراق و کشورهای خاورمیانه تا حتا غرب عالم. به کتابخانه‌ها می‌رفت و به‌دنبال منابع می‌گشت.
دکتر سیدجعفر شهیدی به نقل از علامه می‌گوید: من برای نوشتن الغدیر، ۱۰٬۰۰۰ کتاب را از بای بسم‌الله تا تای تمت خوانده‌ام و به ۱۰۰٬۰۰۰ کتاب مراجعه مکرر داشتم.
عجیب است. یک انسان برای اثبات حقانیت امامت و حجت خدا اینگونه تلاش می‌کند. همت والای او سبب شد جمعیت بیشماری مقام شامخ مولای متقیان امیرمؤمنان علی ابن ابی طالب صلوات‌الله‌علیه را درک کرده و به او ایمان آورند.
روزی علامه مشغول درس و بحث بود که فردی آمد و فریاد زد مادرم از دست رفته است. گفتند چه شده؟ گفت مرده است. علامه به دادم برس. علامه نامه‌ای برداشت و متن کوتاهی نوشت و تا زد و به کودک داد و گفت در دستان مادرت بگذار. ان‌شاءالله خوب می‌شود. چندی نگذشت که جمعیتی به دور علامه آمدند. زنی هم همراه آن کودک با آنان بود. زن به خدمت علامه رسید. عرض کرد من همان زن هستم که کارم تمام شده بود. در حالت مرگ بودم که دو ملک آمدند که مرا با خود ببرند. ناگهان شخصی نورانی آمد و گفت او را برگردانید. امینی واسطه شده است و من ناگهان چشم باز کردم دیدم کاغذی در دستم است.
روی کاغذ نوشته بود از عبدالحسین امینی به مولایم علی بن ابی طالب علیه‌السلام. اگر پیش شما آبرویی دارم، جان این مادر را نجات دهید.
مجاهدت‌ها اینگونه آبرودارش کردند.
هم اکنون کتاب الغدیر در دانشگاه‌های بسیاری از کشورها تدریس می‌شود و مرجعی است برای محقیقین و طالبان علم و حقیقت.
سرانجام این مرد مجاهد، در ۲۸ ربیع‌الثانی سال ۱۳۹۰ ه.ق مصادف با ۱۳۴۹ ه.ش در تهران به‌سوی سرور و مولایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام رخت بست و دار فانی را وداع گفت.
او را به نجف و در کتابخانه‌اش، نزدیک حرم امام علی علیه‌السلام دفن کردند.
و حالا یک سؤال برای من شکل گرفت، ما چه حقی از امام را ادا کردیم. برای امام زمانمان چه کردیم و اگر از ما سؤال شود چه داریم بگوییم؟

پاسخی بگذارید