فاطمه مداح نظری – آیه لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ یکی از آیات قرآن کریم است که عده ای با تفسیر به رای خویش قصد در به انحراف کشیدن معنای آن دارند.
در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست یعنی کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد. مسلماً راه هدایت از گمراهی توسط قرآن، پیامبر و امامان معصوم(ع) روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.
این آیه بدین معناست که اکراه و اجباری در پذیرش اصل دین نیست که بعضی ها معقتد شدند که دین و دین داری اجباری نیست و مسیر زندگی خودشان را بر اساس همین اعتقاد و باور بنا کرده اند. برخی با استناد به این آیه مدعی هستند که در دین اجباری نیست؛ بنابراین به هر یک از بخشهای دین که تمایل داشتیم ملتزم میشویم و به هر یک از بخشها که تمایلی نداریم ملتزم نمیشویم. در حالی که این اختیار و عدم اکراه تنها برای پذیرش اصل دین بیان شده است ولی وقتی اسلام را به عنوان دین خود پذیرفتیم و به عنوان یک مسلمان شناخته شدیم ملزم به انجام شرایع و احکام دینی آن هستیم.
مسلمانان نمی توانند بخشی از دین را که دلخواه خودشان است را قبول کرده و بخشی که منفعتشان را تهدید می کند را نفی کرده و از انجام آن سرباززنند.
دین در قالب یک پکیج و دستورالعمل کامل در همه شئون زندگی است و برای هر بخش از زندگی فردی و اجتماعی انسان برنامه هایی را در مسیر تعالی بشر و نیل به سعادت تعریف کرده است.
می گویند آیه درباره مردی از انصار نازل شد که دارای غلامی سیاه پوست به نام «صبیح» بود و این مرد غلامش را به پذیرفتن اسلام مجبور می کرد. (از مجاهد[نام یکی از مفسرین قرآن
نقل شده است). سدی [یکی دیگر از مفسرین
می گوید: این آیه درباره مردی از انصار که نامش «ابا الحصین» بود نازل گشت.
مسأله دین و پذیرش دین نیز از این قبیل امور است. نمیتوان کسی را مجبور نمود که در قلب و درون معتقد به حقانیت اسلام باشد و اسلام را بپذیرد و اساساً خدا این اجبار را تشریع نکرده است. بله، میشود کسی را مجبور کرد که به زبان اظهار اسلام بکند ولو در ظاهر هم شده بدون اعتقاد درونی و قلبی برخی ظواهر دینی را هم در اجتماع رعایت بکند، اما نمیتوان کسی را مجبور کرد که در مرحله اعتقاد نیز معتقد به حقانیت اسلام باشد.
اما در مورد نفی الزام حکومتی، با استناد به این آیه ـ همان گونه که در تفسیر آیه آمد ـ آیه مذکور ناظر به ماهیت امر دینداری است. یعنی اصولاً دینداری و اعتقاد به حقانیت اسلام به لحاظ تکوینی، امری اجباربردار نیست اما این امر منافاتی با این مسئله ندارد که حکومت اسلامی در مورد برخی ظواهر دینی در اجتماع، الزاماتی را وضع کند و مردم را مجبور به رعایت برخی ظواهر دینی و شرعی بکند، حتی در صورتی که برخی افراد قلباً اعتقادی به این ظواهر نداشته باشند. حال اینکه حدود اختیارات حکومت در این زمینه تا کجاست و چه مواردی را میتواند اجبار بکند و چه مواردی را خیر و در هر موردی از چه ابزارهایی برای اجبار میتواند استفاده کند و متخلفین را چه میزان مجازات کند و ... مباحث مستقلی هستند که در جای خودش در مباحث مفصل فقهی باید بحث و بررسی شوند و محل بحث این نوشتار مختصر نیست. بنابراین الزام حکومتی منافاتی با این آیه ندارد و این آیه در صدد بیان مطلب دیگری است که ربطی به الزام حکومتی ندارد.



