گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/08/6 10:29
شناسه : 411972
فاطمه مداح نظری – آیه لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ  قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ‏یکی از آیات قرآن کریم است که عده ای با تفسیر به رای خویش قصد ‏در به انحراف کشیدن معنای آن دارند. ‏
در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست یعنی کسی حق ندارد کسی را از ‏روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به ‏کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد. مسلماً راه ‏هدایت از گمراهی توسط قرآن، پیامبر و امامان معصوم(ع) روشن و ‏آشکار شده است. پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان ‏بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، ‏چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.‏
این آیه بدین معناست که اکراه و اجباری در پذیرش اصل دین نیست که ‏بعضی ها معقتد شدند که دین و دین داری اجباری نیست و مسیر زندگی ‏خودشان را بر اساس همین اعتقاد و باور بنا کرده اند. برخی با استناد ‏به این آیه مدعی هستند که در دین اجباری نیست؛ بنابراین به هر یک ‏از بخش‌های دین که تمایل داشتیم ملتزم می‌شویم و به هر یک از ‏بخش‌ها که تمایلی نداریم ملتزم نمی‌شویم. در حالی که این اختیار و ‏عدم اکراه تنها برای پذیرش اصل دین بیان شده است ولی وقتی اسلام ‏را به عنوان دین خود پذیرفتیم و به عنوان یک مسلمان شناخته شدیم ‏ملزم به انجام شرایع و احکام دینی آن هستیم. ‏
مسلمانان نمی توانند بخشی از دین را که دلخواه خودشان است را قبول ‏کرده و بخشی که منفعتشان را تهدید می کند را نفی کرده و از انجام آن ‏سرباززنند. ‏
دین در قالب یک پکیج و دستورالعمل کامل در همه شئون زندگی است ‏و برای هر بخش از زندگی فردی و اجتماعی انسان برنامه هایی را در ‏مسیر تعالی بشر و نیل به سعادت تعریف کرده است. ‏
می گویند آیه درباره مردی از انصار نازل شد که دارای غلامی سیاه ‏پوست به نام‏ «صبیح» بود و این مرد غلامش را به پذیرفتن اسلام ‏مجبور می کرد. (از مجاهد[نام یکی از مفسرین قرآننقل شده است). ‏سدی [یکی دیگر از مفسرین می گوید: این آیه درباره مردی از انصار ‏که نامش «ابا الحصین» بود نازل گشت. ‏
مسأله دین و پذیرش دین نیز از این قبیل امور است. نمی‌توان کسی را ‏مجبور نمود که در قلب و درون معتقد به حقانیت اسلام باشد و اسلام ‏را بپذیرد و اساساً خدا این اجبار را تشریع نکرده است. بله، می‌شود ‏کسی را مجبور کرد که به زبان اظهار اسلام بکند ولو در ظاهر هم ‏شده بدون اعتقاد درونی و قلبی برخی ظواهر دینی را هم در اجتماع ‏رعایت بکند، اما نمی‌توان کسی را مجبور کرد که در مرحله اعتقاد نیز ‏معتقد به حقانیت اسلام باشد.‏
اما در مورد نفی الزام حکومتی، با استناد به این آیه ـ همان گونه که ‏در تفسیر آیه آمد ـ آیه مذکور ناظر به ماهیت امر دین‌داری است. یعنی ‏اصولاً دین‌داری و اعتقاد به حقانیت اسلام به لحاظ تکوینی، امری ‏اجباربردار نیست اما این امر منافاتی با این مسئله ندارد که حکومت ‏اسلامی در مورد برخی ظواهر دینی در اجتماع، الزاماتی را وضع کند ‏و مردم را مجبور به رعایت برخی ظواهر دینی و شرعی بکند، حتی ‏در صورتی که  برخی افراد قلباً اعتقادی به این ظواهر نداشته باشند. ‏حال اینکه حدود اختیارات حکومت در این زمینه تا کجاست و چه ‏مواردی را می‌تواند اجبار بکند و چه مواردی را خیر و در هر موردی ‏از چه ابزارهایی برای اجبار می‌تواند استفاده کند و متخلفین را چه ‏میزان مجازات کند و ... مباحث مستقلی هستند که در جای خودش در ‏مباحث مفصل فقهی باید بحث و بررسی شوند و محل بحث این نوشتار ‏مختصر نیست. بنابراین الزام حکومتی منافاتی با این آیه ندارد و این ‏آیه در صدد بیان مطلب دیگری است که ربطی به الزام حکومتی ندارد.‏

پاسخی بگذارید