گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/05/27 11:20
شناسه : 411710
‏            حمید احمدی

‏ از همان روز برگشت‌ از سفر وقتی کوله‌های‌مان را که با رایحه کوی ‏تو شامه نوازی می‌‌کند، بر زمین گذاشتیم، روز شمار آمدنش را آغاز ‏کردیم و وقتی ابرهای غم و عزا پیچیده درحلول هلال محرم و شهر و ‏دیارمان را پوشانده، شمارش‌های رسیدنش به لحظه‌ها افتاد.‏
‏ با زخمه‌های موسیقایی رحیل ک از در و دیوار، منبر، تکایا، مساجد و ‏صدا و سیما نواخته شد و ثبت نام در سماح به گوش رسید، روح‌مان ‏به سماع بی‌ بهانه کوله و توشه، روانه‌شد تا با اذن امیر‌دل‌ها از وادی ‏صلح و سلام، عمود به عمود نفس‌ در هوای کویَت تازه کند! ‏
‏ در هر موکبی در طریق‌الحسین که با درخشش کوکب آسمان‌ ‏پرستاره‌ات، قهرمان سپاهت  عباس زاده ام‌البنین همراه بود، بال ‏اشتیاق گشودیم و به شهر و حرمت که حریم کبربایی است از تاول پا و ‏شلاق‌های پر حرارت تابش خورشید حلاوت حضور چشیدیم!‏
روز و شب با بال شوق  در طریق که به نامت مزین بود و همراه انبوه ‏والهان و عاشقانت، عاشفانه‌‌هایی که اندوه،حزن و حماسه‌‌ات را روایت ‏می‌کردند، زمزمه کردیم و به سویت ره سپردیم!‏
سالک کوی تو شدیم و در عرق ریزان شرمساری روح خویش از ‏بزرگی کریمان  که سفره گشوده به پهنای روح بزرگ‌شان، غرق ‏شدیم! کریمانی از نوجوانان،  جوانان و پیرانی که در سایه مهر تو ‏اخلاص، عشق، کرامت و سخاوت را به نمایش گذاشته و کرم و ادب  ‏به نمام و کمال عرضه می‌کردند و ادراک و فهمش تنها با نام و مرام ‏تو برای ما ممکن بود و بس! ‏
نماز‌های‌مان را در چادر اخلاص و در صف بی‌رنگی با یاد نماز خونین ‏ظهر روز واقعه قامت بستیم و شمه‌ای از نماز با بال پرواز و طعم ‏اخلاص و جهاد را تجربه کردیم!‏
‏ و تا آن‌ لحظه‌ای‌ که درخشش منظره گنبدهای سرکشیده به ملکوت ‏حرمت را چشمان ما را با قلب‌های ما در هم‌ پیچید و در رواق منظر تو ‏به پرواز در آمدند .‏
‏ چشمان‌مان در تلألوی آن لحظه به یاد ماندنی بارها رو به آسمان ‏گشوده گردید و  در حالی که تن‌های‌خسته و بی‌رمق‌مان پی‌‌منزل و ‏مأوایی بود تا لختی بی‌آرامد، جان‌مان به قبس نوری از آن لامعه ‏فراموش نشدني پرگردید و سبک و رها گردید و همه‌ رنج‌ها و زخم‌ها ‏به شهد شیرین حب تو به اذن ورود  در وادی قدسی کویَت تأویل ‏گردید.!‏
‏ بارها جَبهه شکر به بارگاه آن شاهد و مشهود که چنین توفیقی بنمود ‏و ما را در وادی مبارک پذیرفت، بر زمین سائیدیم.‏
اکنون که این مائده خاص که به قدوم بزگ بانوی عاشورا و فرزند ‏فرزانه و سجاده‌نشین عرشی‌ امام برما عطا شده، برچیده شد و از کوی ‏و دیار حبیب و منزل معشوق بر می‌گردیم، سخت دل‌تنگ لحظه، ‏لحظه‌‌های شرکت و حضور در این بزم قدسی‌ایم و دل‌های‌مان را در ‏جوارت و در حرم و سرایت جای گذاشته و هر لحظه رد پای تاول زده ‏زایرانت که برجان و ذهن ما نقش بسته با خود همراه می‌کنیم و گرچه ‏دل‌تنگ صدای دل‌نشین "هلا بیک زائر" مردان دلداه کرم و سخایت ‏هستیم که صدای پاک انسان بود و انسان را    صدا می‌کرد اما همیشه ‏سرمست‌ صدای‌شان می‌مانیم!  ‏
‏ اگر چه از شهر و دیار تو دور شده‌ایم اما قلب و روح‌مان را در زاویه ‏حرمت جای نهادیم و دستان به قنوت گرفته‌مان در حائرت و زیر قبه ‏گشوده به آسمان اجابت، نگه داشته‌ام! ‏
اگر چه دل‌تنگ ذکرهای سلام و صلوات زائرانت هستیم اما لب‌های‌مان ‏همیشه با مرورش در ذهن‌مان به تحیت و درود گشوده می‌شود.‏
‏ اگر چه دلتگ سرهای مردان و زنانی که بر پنجره‌ای قتل‌گاه دوخته ‏شده‌اند و بر کف خونین رنگ آن زل زده‌اند و دل‌تنگ اشک‌های جاری ‏بر گونه‌های جوانان تکیه به دیوار حرمت داده‌اند، هستیم اما همه این ‏صحنه‌ها در لایه لایه‌های ذهن و اندیشه‌‌مان  همراه با اندوه و اشک ‏زنده و جاری است!‏
اگر چه سخت دل‌تنگ نمازهای حرمت هستیم که به زیارت عاشورا گره ‏می‌خورد اما در اندیشه‌مان پیوند نماز و شهادت و جهاد پایا و پویاست ‏و آن را بعد هر نمازی از محبوب‌ تو به سوگند به حُرمَت تو تمنا ‏می‌کنیم! ‏
‏ ما سخت دل‌تنگ حرم تو و بزرگ زادگان آرامیده در جوارت و ًروح ‏بزرگ مرد عاشورا حبیب بن مظاهر و صفا و طراوت ملکوتی حرم‌ ماه ‏منیر آل‌هاشم و نور چشمت ساقی و قهرمان کربلا هستیم اما دستان‌مان ‏را به عهد و بیعت با تو به ضریح‌اش آویخته و در همه ایام  بر این ‏عهد استوار و پایدار می‌مانیم!‏
‏ اگرچه دل‌ننگ نگاه اندو‌‌ه بار و تحسین بر‌انگیز زایرانت به تل ‏زینبیه‌ایم اما گوش‌های‌مان را هرگز بر خطبه‌های حماسی و پر شور آن ‏بانوی جوانمرد و شجاع نخواهیم بست و سطر به سطر آن در دفتر ‏حیات‌مان پرتکرار و گشوده خواهد ماند!‏

بر‌می‌گردیم و سخت دلتنگ همه لحظات ناب و گوارا در طریق الحسین ‏و جوار و حرمت هستیم اما جای جای قلب و جان‌مان جای پای توست!‏
دلتنگ‌حرم و کوی و آستانت می‌مانیم تا اربعینی دیگر و تا گشودن بال ‏اشتیاق دیگر به حریم و حرمت !‏

پاسخی بگذارید