گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/05/29 13:32
شناسه : 411720
علی داودی
افراد تاب آور دارای سه تعریف هستند ویژگی ها: آنها با خونسردی ‏سختی ها را می پذیرند واقعیت های پیش روی آنها معنا پیدا می کنند ‏در زمان های وحشتناک و آنها یک چیز عجیب و غریب دارند توانایی ‏بداهه گویی، اکتفا کردن به آنچه همیشه در دسترس است در رکودهای ‏عمیق، تاب آوری تبدیل می شود مهم تر از همیشه خوشبختانه شما می ‏تواند تاب آوری را بیاموزد، با واقعیت روبه‌رو شوید به جای اینکه ‏برای کنار آمدن با سختی‌ها به سمت انکار بروید، نگاهی هشیارانه و ‏بی‌درنگ از واقعیت موقعیت خود داشته باشید. شما خود را آماده ‏خواهید کرد تا به گونه‌ای عمل کنید که به شما امکان می‌دهد تحمل کنید ‏‏- خود را برای زنده ماندن قبل از واقعیت آموزش دهید. مثال: ‏دریاسالار جیم استاکدیل از زندانی شدن و شکنجه شدن توسط ویتکنگ ‏ها تا حدی با پذیرفتن اینکه می تواند برای مدت طولانی در بازداشت ‏باشد جان سالم به در برد. (او به مدت هشت سال در بازداشت بود.) ‏آنهایی که از اردوگاه بیرون نیامدند، خوش بینانه تصور می کردند که ‏در جدول زمانی کوتاه تری آزاد می شوند - تا کریسمس، تا عید پاک، تا ‏چهارم ژوئیه. استوکدیل گفت: «فکر می‌کنم همه آن‌ها از دل شکسته ‏مردند. جست‌وجوی معنا در زمان‌های سخت، در مقابل هر انگیزه‌ای ‏مقاومت کنید تا خود را قربانی ببینید و فریاد بزنید: «چرا من؟» در ‏عوض، ساختارهایی در مورد رنج خود ابداع کنید تا برای خود و ‏دیگران معنا بسازید. شما پل هایی را از مصیبت امروزی خود به سوی ‏آینده ای کامل تر و بهتر خواهید ساخت. این پل ها با از بین بردن این ‏احساس که زمان حال طاقت فرسا است، حال را قابل مدیریت می کند. ‏مثال: ویکتور فرانکل، روانپزشک اتریشی و بازمانده آشویتس متوجه ‏شد که برای زنده ماندن در اردوگاه، باید هدفی پیدا کند. او این کار را ‏با تصور اینکه بعد از جنگ درباره روان‌شناسی اردوگاه کار اجباری ‏سخنرانی می‌کرد تا به بیگانگان کمک کند تا آنچه را که از سر گذرانده ‏است، داشته باشند. او با ایجاد اهداف مشخص برای خود، از رنج های ‏لحظه ای بالاتر رفت. به طور مداوم بداهه سازی کنید وقتی فاجعه رخ ‏می دهد، مبتکر باشید. ‏
از آنچه دارید نهایت استفاده را ببرید، منابع را برای استفاده های ‏ناآشنا قرار دهید و احتمالاتی را تصور کنید که دیگران نمی بینند. مثال: ‏مایک با دوستش پل، تجارتی را تأسیس کرد و مواد آموزشی را به ‏مدارس، مشاغل و شرکت های مشاوره می فروخت. هنگامی که یک ‏رکود شروع شد، بسیاری از مشتریان اصلی خود را از دست دادند. پل ‏طلاق تلخی را پشت سر گذاشت، دچار افسردگی شد و نتوانست کار ‏کند. زمانی که مایک پیشنهاد خرید او را داد، پل به او دادخواست داد و ‏مدعی شد که مایک در تلاش است تا تجارت را بدزدد. مایک شرکت را ‏به هر طریقی که می‌توانست ادامه داد: سرمایه‌گذاری مشترک برای ‏فروش مواد آموزشی به زبان انگلیسی به رقبای روسی و چینی، ‏انتشار اخبار نامه‌ها برای مشتریان، و حتی نوشتن فیلمنامه‌های ‏ویدئویی برای رقبا. دعوی در نهایت به نفع او حل و فصل شد و او ‏کسب و کار جدیدی داشت و بسیار قوی تر از کاری که با آن شروع ‏کرده بود.‏
منبع : پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی گرایش منابع ‏انسانی

پاسخی بگذارید