در گفتگوی شاخه سبز با همرزم شهیدان باکری تشریح شد :
گزارشگر: مینا اصلانی
مقدمه - از شهرت، نجابت، بزرگواری و نیّات خیر شهیدان باکری کمتر کسی ممکن است آگاه نباشد اما هر طالب علمی در حوزه دفاع مقدّس و شهدای جنگ تحمیلی هنوز هم که هنوز است در پی اطلاعات بیشتر از ویژگی های ناب این شهیدان بوده و هر محققی در هر بار کند و کاو در میان خاطرات به جا مانده از شهدای جنگ تحمیلی به ویژه برادران شهید مهدی و حمید باکری به موارد جدیدی از شخصیت آنها دست می یابد و یکی از بهترین توصیف گران شهدا نیز همرزمان این شهدا هستند.
«بهمن اسماعیل زاده» از همرزمان شهیدان حمید و مهدی باکری که از پانزده سالگی در عملیات بدر شرکت داشته، از ناحیه جمجمه، مغز و پا مورد اصابت ترکش واقع شده است با اشتیاق تمام برای گفتوگو در رابطه با شهیدان باکری اعلام آمادگی کرد. گویا اسماعیل زاده سالها در انتظار چنین لحظه ای بود تا درونیات مملو از عشق و ارادت و خلوص نیت و ناگفته های گم شده از باکری ها در زوایای زمان را بر پرونده سرشار از زیباییهای هویّتی آنها بیفزاید.
• ضمن معرفی خود از سال شرکت در جنگ و چگونگی ورود به میدان نبرد بفرمایید.
- بهمن اسماعیل زاده هستم و مفتخر به همراهی شهدای باکری در عملیات های مختلف بودم و به عنوان کسی که شرایط جنگی را از نزدیک لمس و مشقّت های زندگی در کنار توپ و تانک و لحظات پر استرس جنگ تحمیلی را تجربه کرده؛ معتقدم که حضور در جبهه؛ و جنگ حق علیه باطل به ندرت نصیب بندگان خدا می شود و توفیق حضور در جنگی که سراسر تحمیلی بود، لطف و مرحمت خداوند متعال بر من بود طوری که بنده با اشتیاق تمام و در پانزده سالگی با دستکاری شناسنامه و پس از چندین بار اقدام به عزیمت به جبهه و بازگردانده شدن به دلیل سنِ پایین، با مشقّت تمام در چهارم تیر 62 عازم جبهه شدم.
شهید حمید باکری پیام داده بود تازهواردهای زیر ۱۵ سال را به دیدنش ببرند، از این رو ما را برای ملاقات با شهید باکری به حضور ایشان بردند.
وقتی این جمله را تمام می کند تن صدایش چنان تغییر می کند که انگار آن لحظات را از نزدیک و همین لحظه تجربه می کند و سپس ادامه می دهد: با تمام کم سن و سال بودنم و درک ناقصی که یک کودک در آن سنین می تواند از بزرگسالان داشته باشد با انسانی پاک، متواضع و شخصیتی دوست داشتنی که در همان نگاه اول مهرش به دلها می نشست مواجه شدم.
مکثی کرده و می گوید: قابل توصیف نیست طمانینه و آرامشی که از چهره اش ساطع بود؛ صحبتهای آرام و اشرافیّت بر شرایط؛ و همین اشتیاق مرا برای ماندن و حضور در جبهه تقویت کرد و بنا را بر آن گذاشتم که به هر قیمتی شده بمانم و حضور او را از نزدیک تجربه کنم.
شهید حمید باکری با دیدن ما که همه زیر سن قانونی بودیم شروع به نصیحت کرد و گفت: شرکت در جنگ در سن شما واجب کفایی است و اکنون به حد کافی نیرو در جبهه وجود دارد و از اینرو دستور به بازگرداندن ما داد.
در تمام لحظاتی که شهید باکری در حال نصیحت و اقناع ما برای بازگشت بود دعا می کردم کاری پیش آید که شهید باکری صحنه را ترک و قضیه را فراموش کند و یا از بازگرداندن ما منصرف شود که ناگهان بی سیم او را خواست و صحبتهایش با ما نیمه تمام ماند و ما ماندنی شدیم.
بارها به محض آمدن شهید باکری پشت درختان بلوط پنهان می شدم تا مبادا مرا ببیند و دوباره دستور به بازگرداندن من کند.
• نقش مدیریتی شهید باکری در انتقال قدرت نمایی جنگی ایران در عملیات های جنگی چگونه بود؟
- در عملیات والفجر ۴، زمانی که شبی را در بانه کردستان گذراندیم و صبح بعد هواپیماهای عراقی محل استقرار لشکر را بمباران کرد، وی با وجود فرماندهی لشکر، شخصا" برای خروج اتومبیل ها از منطقه استقرار لشکر و در امان ماندن آنها و خروج گُردان حضرت ابوالفضل(ع) به تنهایی اقدام کرد تا با پناه گرفتن گُردان، حرکت به سمت دشمن صورت گیرد و همانجا شهید حمید باکری عملکرد مدیریتی بی نظیر خود و شایستگی فرماندهی لشکر را ثابت کرد.
• چه عاملی باعث می شد شهید باکری چنین مصمم در اجرای عملیات، پیش رفته و هدایت لشکر را به سرانجامِ مقصد برساند؟
- شهید باکری به خاطر تعهد و تقیّدی که با توجه به فرمایش حضرت امام (ره) مبنی بر بازپس گیری منطقه جنگی داشت، دستور حضرت امام(ره) را فصل الخطاب قرار داد و گُردانها را سازماندهی کرد و یک گردان و ۳ گروهان را در عملیات والفجر ۴ پیش برد که با درایت شهید باکری منجر به اشرافیت بر منطقه شد.
وی به محض دریافت دستور ولایی به عنوان فرمانده گردان، گروهان را هدایت کرد و با وجود زخمی شدن خود و بیشتر اعضای گردان و انتقال آنها به بیمارستان، موفقیت در عملیات والفجر ۴ از آن لشکر ایران شد.
• قدری در مورد عملیات بدر و حضور در کنار شهید مهدی باکری به عنوان همرزم نزدیک ایشان بفرمایید.
- عملیات بدر از جمله عملیات های نادر، سخت و آب و خاکی بود و بیشتر نیروهای مسلّح در حال اعزام به کردستان بودند و از استان آذربایجان غربی تعداد محدودی توفیق حضور در این عملیات را داشتند که به 10 نفر هم نمی رسید و بنده همواره شکرگزار خداوند متعال به خاطر لیاقت حضور در این عملیات در کنار شهید مهدی باکری هستم.
• چه خاطره ای از شهید مهدی باکری در عملیات بدر دارید؟
=شاید باور نکنید وقتی روزهای قبل از عملیات بدر را به خاطر می آورم هنوز اشکهایی که تک تک رزمندگان در شب قبل از عملیات بعد از سخنرانی شهید مهدی باکری ریختند را احساس می کنم و هنوز بغض مرا می گیرد. انسانیتی به وسعت اخلاص و شرافت و بی ادّعا که می توانم بگویم در تاریخ اسلام بی همتا است چون نماد تواضع غیرقابل باور شهید مهدی باکری بود که با وجود اینکه فرمانده لشکر بود و با توجه به حساسیت هایی که در شناسایی عملیات وجود داشت هر روز شخصا در جزیره مجنون حضور داشته و در طول مدت حضور در جزیره مجنون، هرگز نخوابید و با شهدای شجاع دیگر از جمله شهید حمید جبلّی، شهید عسگر قصّاب، شهید رستم خانی و شهید جوادی که بیشترشان هم در همین عملیات به شهادت رسیدند همواره از لشکر، شرایط بازدید می کرد.
در چند شبی که من به دستور شهید علی اکبر کاملی بی سیم چی لشکر بودم با چشمان خود شاهد بودم که شهید باکری تا ۴ صبح به نیروها سرکشی می کرد و نماز شب را به وقت می گزارد و نماز صبح را می خواند و بیش از دو ساعت نمی خوابید و ساعت ۷.۵ صبح که پیشتر از همه بیدار بود، برای سرکشی و شناسایی و مراقبت میدانی شخصا ورود می کرد.
پدهای صفر و یک شهادتگاه، کمتر روزی بود در آنها شهید نداشته باشیم و هر کسی نمی توانست پا به آنجا بگذارد اما شهید باکری خود به این پدها سر می زد تا از احتمال ضربه عراقیها و ایجاد مشکل در عملیات جلوگیری کرده باشد.
• با توجه به اینکه شهید مهدی باکری در عملیات بدر به شهادت رسیدند حال و هوای شهید قبل از عملیات چگونه بود؟
- قبل از عملیات آقای صادق آهنگران برای اجرای مراسم دعای کمیل و توسل حضور پیدا کرده بود و شهید باکری سخنرانی بی نظیری از دلتنگیهایش برای شهدا و وصال با آنها ارایه کرد که بی شباهت به شب عاشورا نبود و همه نیروها را به گریه انداخت و با ادبیاتی معصومانه و سوزناک و با تکیه کلام "خدا ما را به وصال شهدا برساند" از دلتنگی برای شهدا، برای شهید حمید باکری و از اینکه در دیدار با حضرت امام (ره) از او خواسته بود دعا کند شهید شود و امام(ره) فرموده بودند دعا می کنم پیروز باز گردید؛ چنان با سوز دل و خلوص نیّت درد دل کرد که همه دورش را گرفته و اشک می ریختند و در آخر هم گفت، هیچ کس از این عملیات باز نمی گردد و از نیروها خواست هر کس شک و شبهه و نگرانی دارد نباید در این عملیات حضور داشته باشد و کسانی باید شرکت کنند که واقعا آمادگی ملاقات با خداوند متعال را داشته باشد.
اسماعیل زاده ادامه می دهد: معصومیت مهدی با شرایطی که پشت سر گذاشته بود، شهید شدن برادرش و چشم انتظاری دو کودک معصومش برای همه روشن بود و صحنه بی نظیری که شهید مهدی باکری با علم به تمام این شرایط با تبعیت از ولایت صحبت و عمل کرد، صحنه ای فراموش نشدنی و ماندگار بود.
• چگونه می توانیم شهدای باکری رو برای نسلهای جدید الگوسازی کنیم؟
- ببینید ما در فرهنگ سازی الگوی بومی بسیار کوتاهی کرده ایم. سریالی از شهید باکری ساخته شده که ده درصد آنچه در زندگی و شخصیت این شهید بزرگوار وجود دارد را نیز به نمایش نمی گذارد. ایثار و فداکاری غیر قابل وصفی که در ایشان وجود داشت در جامعه امروز و در زندگی هیچ فرمانده یا مدیری وجود ندارد و دلیلش عدم شناخت کافی شهدای این و بوم است. سبک و سیاقی که شهید باکری در عملکرد خود و فدایی شدن برای نیروهایش و از خودگذشتن بی حد و اندازه ای که در قبال بسیجی های خود نشان می داد اگر بصورت فرمول و نمونه عملی در جامعه مدیریتی و بدنه کارمندی تعریف و توصیف شود مطمئنا ۸۰ درصد مشکلات جامعه امروزی را نخواهیم داشت. ملت ما نمی دانند در لحظات آخری که مهدی می دانست شهید خواهد شد می گفت: اگر بسیجی من به عقب بازنگردد من نیز باز نخواهم گشت و این کوتاهی ماست که او را نتوانستیم بشناسانیم. این اخلاص و پاکی یعنی او خودش نیست یعنی او به اطرافیان بیشتر از زندگی خود بها می دهد. این شکل شخصیتی را ما نتوانستیم فرهنگ سازی کنیم و به فرماندهان و مدیران خود القا کنیم که شکل مدیریتی و وفای به زیر دستان خود را از باکریها بیاموزند. مهدی باکری با وجود فرمانده لشگر بودن؛ هوش و ذکاوت عجیبی در تاکتیکهای نظامی داشت و بصورت میدانی صحنه های مختلف را همزمان مدیریت می کرد.
اسماعیل زاده می گوید: سردار شهید قاسم سلیمانی وقتی از شهدای باکری یاد می کرد از حمید به عنوان ماهِ پشت خورشیدِ مهدی یاد می کند که می داند برادرش مهدی چقدر شایستگی و لیاقت فرمانده بودن را داراست.
اینکه ما با یک خلای بزرگ الگویی در میان نسل جوان مواجه هستیم و امروز بچه های ما با داشتن فرماندهان قدرتمندی چون شهید باکریها تصور می کنند قهرمانان آنها در فیلمهای هالیوودی است در حالی که ما قهرمانان زنده ای از این نمونه ها در زندگی بصورت عملی داریم اما قصور در شناساندن آنها نسل جوان را در آستانه بی هویتی قرار داده است. کجای دنیا جوان تازه ازدواج کرده ای که دو فرزند کوچک بیمار و همسر جوانش را رها کرده و برای آرمانها و نجات وطنش کفن می پوشد؟ ما چنین اسطوره ای را آنطور که باید به نسل جوان نتوانستیم بشناسانیم. شخصیتی خستگی ناپذیر و مصداق خلاقیت؛ شجاعت وفاداری و … است که با کمترین امکانات دستورات را به بهترین شکل ممکن به انجام می رسانید. برای آرمانهای مقدس وطنش بزرگترین داراییش؛ خون خود را با مظلومیت و معصومیت تمام فدا کرد طوری که شهادت او از صحنه های نادری بود که چیزی از جسم نازنینش برای ما باقی نماند که طوطیای چشم خود سازیم.
• بازتاب عملیات بدر و خیبر را در سطح بین المللی چگونه می بینید؟
- عملیات خیبر یکی از عملیات آب و خاکی بود که هم دشمن و هم کل دنیا را شوکه نمود عظمت این عملیات به حدی بود که ۱۱۸ هواپیمای عراقی همزمان منطقه را بمباران می کرد. گردانها در این عملیات به شکل نفر به تانک جنگیدند تا جزیره مجنون را که دشمن هرگز حاضر به از دست دادن نبود حفظ کنند. اوج شکوه این عملیات تا آنجا بود که دشمن بحث صلح و توافق را پیش آورد و همین مساله، شجاعت جهانی رزمندگان اسلام را در تاریخ ثبت شده باقی گذاشت. درباره خیبر با تمام شهدای عزیزش همین بس که ایثار مهدی را درباره برادرش حمید در خاطره ها زنده نگه داریم که درباره جنازه حمید گفت: اگر بیایند؛ همه جنازه ها بیایند، اگر نه؛ هیچ کدام و شهید حمید باکری برای همیشه مثل دیگر شهدا و همرنگ با آنها جاویدالاثر شد.
این نمونه عملی ایثار در دنیا انعکاس داشته و دارد و اگر ضعفی وجود داشته باشد کاستی در فرهنگ سازی آن است.



