زهره مهرنوروزی- در میان هنرهای سنتی ایران، قالیبافی جایگاهی ویژه دارد، اما وقتی این هنر با ارادت به شهدا پیوند میخورد، روحی تازه میگیرد. خدیجه شفیعی اسفیدواجانی، بانوی هنرمند و بافندهای توانمند، با عشق و احترام، تصویر شهدا را بر تار و پود تابلوفرشهای نفیس نقش زده است. او نهتنها یک هنرمند، بلکه نگهبان خاطرات و ارزشهای جاودانهای است که در دل تارهای قالی تنیده شدهاند. با هر گرهای که بر فرش میزند، گویی روایتی از ایثار و شهادت را زنده میکند. این آثار نهتنها جلوهای از مهارت و ظرافت هنری او هستند، بلکه نمادی از وفاداری به مسیر شهدا و انتقال پیام رشادت آنان به نسلهای آینده محسوب میشوند. خدیجه شفیعی اسفیدواجانی نهتنها بافندهای ماهر، بلکه زنی ایثارگر و فرهیخته است که با تلاش شبانهروزی خود، هنر قالیبافی را به ابزاری برای پاسداشت یاد شهدا تبدیل کرده است. هر تابلوفرش او، تصویری از فداکاری، عشق و مقاومت را روایت میکند. با عشق به شهدای وطن، او نخهای قالی را با دعا و احترام درهم میتند تا نهتنها یک اثر هنری، بلکه یک پیام ماندگار از ایثارگری و وطندوستی را به نمایش بگذارد.
اما هیچ کس از تقدیر خود چیزی نمی داند دست ناپیدای روزگار می چرخد تا تورا به آنجایی برساند که باید برسی. خانم خدیجه شفیعی اسفیدواجانی نمی دانست بازی روزگار چیست آن روز که برای اولین بار پشت دار قالی نشست نمی دانست روزی قراراست در کنار شهدای خدمت نامش به عنوان صاحب اثر معروف شود. او نمی دانست چرا از آبادان به اسفیدواجان برگشت، ندانست چرا قالیباف شد نداست چرا داغ فرزند دید. او قدم به قدم زندگیش به زندگی خانواده شهدا نزدیک شد، ولی ایمان قوی باعث شد تا از تهدیدها فرصت بسازد. او اکنون هم خادم رضاست و همچنین خادمی حرم حضرت معصومه نیز در کارنامه عمرش می درخشد. درعین حال او یک خیرو کارافرین است اما کار زیبایی که او انجام داده است ثبت تصویر و دلنوشته برای شهیدان معروف چند سال اخیر را در قالب تابلو فرش است درادامه گفتگوی ما را با این بافنده فعال و خیرمبتکر بخوانید:
لطفاً خودتان را معرفی کنید و درباره گذشته و زندگیتان توضیح دهید.
من متولد 30 آبان ۱۳۳۷ در آبادان هستم. پدرم محمد شفیعی بود که سیودو سال در شرکت نفت آبادان خدمت کرد. مادرم، سرو نازافشاری، خیاط بود و به نیازمندان کمک میکرد؛ او جهیزیه، پرده و لباس عروس را برایشان بهصورت رایگان تهیه میکرد. در دوازدهسالگی، پدرم تصمیم گرفت به زادگاه خودش، رضوانشهر برگردد. در همان دوران، حرفه قالیبافی را از خواهر شوهر خواهرم آموختم و توانستم سه قالی دوازدهمتری ببافم. در چهاردهسالگی ازدواج کردم. زندگی در روستای زادگاه پدرم خیلی متفاوت بود؛ آنجا نه آب، نه برق و نه گاز داشت، درحالیکه خانههای شرکت نفت آبادان دارای برق، کولر و هیتر برقی بودند. باید خودم را با زندگی روستایی وفق میدادم. دربخشی از طول زندگیم توفیق یافتم در قم ساکن شوم. اما چند ماه است بخاطر بیماری همسرم به روضوانشهر برگشته ام.
به نظر میرسد مهارتهای زیادی را در طول زندگی کسب کردهاید. درباره آنها توضیح دهید.
بله، علاوه بر قالیبافی و پخت نان، حرفه مامایی را نیز یاد گرفتم تا بتوانم در مواقع اضطراری به زنان باردار کمک کنم. همچنین در علفچینی و گاوداری و دوشیدن شیرهم مهارت پیدا کردم.
از فرزندان خود بگویید ؟
حاصل زندگی من چهار پسر و سه دختر بود، اما متأسفانه دو پسرم یکی در بیستونهسالگی و دیگری در چهارسالگی، از دنیا رفتند. پسر 29 ساله ام دراثر تصادف از دنیا رفت اکنون سه دختر و دو پسر دارم که ازدواج کردهاند. یکی از دلایلی که با خانواده شهدا انس گرفته ام همین داغی است که از فرزند دیده ام. ولی مادران شهدا دل بزرگی دارند. خانواده شهدا را خیلی دوست دارم.
از تابلو فرش های خاص بگویید اینکه علاقه شما به دلنوشتههای شهیدان از کجا آغاز شد؟
اولین دلنوشتهام را برای شهید محسن حججی و شهید مهدی ایمانی نوشتم بافتم و آن را با قاب شیشهای به منزل خانواده شهدا بردم. سپس قاب دلنوشتهای برای سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس آماده کردم و طی هفت ماه به تنهایی آن را بافتم. دومین اثر را با همکاری دیگران آماده کردم، ابتدا کار را آغاز کردم و سپس بافنده آن را کامل کرد. سومین اثر مربوط به مهدی و مجید زینالدین بود که ابتدا کار را آغاز کردم و سپس توسط بافنده تکمیل شد. چهارمین اثر را به شهید محسن فخریزاده و محسن حججی اختصاص دادم و پنجمین اثر مربوط به آیتالله رئیسی، رئیسجمهور، و همراهانش بود که خودم شروع کردم بعد بافنده طی شش ماه آن را بافت و این کار یک بار درقم در دهه کرامت رونمایی شد درنهایت 29 اردیبهشت ماه تابلو فرش را به مشهد بردم و تقدیم مادرش کردم تا آن را به خانواده شهید بدهند و درنهایت به موزه امام رضا هدیه شود. من عاشق خانواده شهدا هستم . با دیدن آنها آرام می شوم وقتی با آنها حرف می زنم آرامش پیدا می کنم. جالب است این را بگویم من صفر تا صد تابلو فرش ها را خودم انجام دادم تماما به هزینه خودم بوده است. وقتی بردم تابلو فرش شهدای خدمت را قالب کنم کمی نقص داشت شخصی که قاب می کرد گفت: به احتمال زیاد اسم بافنده زیر قاب می ماند گفتم ایرادی ندارد ولی اینگونه نشد احساس می کنم شهدا حواسشان به من بود اسم من زیر قاب نرفت و به خوبی پیداست.
فعالیتهای شما در حوزه قالیبافی چگونه بوده است؟
در زمینه قالیبافی و تابلو فرش، سه بافنده داریم که در رضوانشهر قالی میبافند. پیشتر برای ۶ قالی و ۱۰ بافنده کارآفرینی کرده بودم، اما استقبال از این حوزه کمتر شده است. علاوه بر این، مدتی پخت نان سنتی و بستهبندی سبزی را در مسجد انجام میدادیم، اما به دلیل محدودیت فضا این فعالیتها ادامه پیدا نکردند.
شما ۱۸ سال است که خادم حرم حضرت معصومه (س) هستید. لطفاً از تجربههای خودتان بگویید.
بله، ۱۸ سال است که در حرم حضرت معصومه (س) خدمت میکنم و در بخش انتظامات و ارشاد مشغول هستم. من پیش از ایکه خادم حرم شوم شش کلاس سواد داشتم. ولی در 57 سالگی درسم را ادامه دادم دیپلم گرفتم و خادم حرم شدم. ابتدا شیفت شب هشت ساعته داشتم، اما بعد به چهار ساعت کاهش یافت. اکنون به دلیل بیماری همسرم، فقط ماهانه یک بار به قم سفر میکنم. همسرم قلبشان آنژیو شده و فنر در آن گذاشته شده است. پزشک توصیه کرده که در هوای سالم زندگی کند. از طرفی، پس از فوت فرزندمان، روحیهاش ضعیف شده است. با وجود سختیها، زندگی آرامی داریم. همه امور ازدواج فرزندانمان را خودمان مدیریت کردیم، بدون اینکه همسرم را درگیر مسائل مالی و استرس کنیم. برای آرامش همسرم، مزرعهای ۳۰۰۰ متری داریم که در آن انگور و برخی درختان دیگر پرورش میدهیم. چند دام هم داریم که شوهر خواهرم از آنها مراقبت میکند.
شما علاوه بر خادمی حرم، فعالیتهای دیگری نیز دارید؟
خادمیار امام رضا (ع) هستم و در قسمت ایثار و شهادت با مدیریت خانم رستمی همکاری میکنم. ایشان را بسیار دوست دارم و برای عزت و سلامتی ایشان دعا میکنم. در مسجد امام علی (ع) قم، با همکاری هیئتامنا و اهالی محل، ۱۵۰ جهیزیه در حد نیاز را به عروسان نیازمند اهدا کردیم. اما پس از کرونا، فعالیتهای خیریه من در مسجد متوقف شد. خیریه ما در استانداری قم ثبت شده و من بهصورت مستقل فعالیت میکنم، بدون جمعآوری کمک مالی از مسجد یا افراد.
چه اقداماتی برای حمایت از خانوادههای نیازمند انجام دادهاید؟
در قم، ۸ نیازمند آبرودار تحت پوشش دارم و ۶ نفر دیگر در رضوانشهر حمایت میشوند. همچنین برای ۲۰۰ مستأجر در پردیسان قم اقدام کردم که با ۳۰ میلیون تومان صاحب خانه شدند، درحالیکه امروز ارزش آپارتمانهایشان به ۳ میلیارد تومان رسیده است. در سال ۱۴۰۰ درخواست زمین از راه و شهرسازی در رضوانشهر دادم، که حالا در طرح نهضت ملی مسکن، خانههای دو طبقه ۲۰۰ متری به متقاضیان داده میشود. بیش از یک سال است که پیگیر کاهش هزینههای ساخت منزل او هستم. از طریق سپاه، شناژبندی زمین انجام شده و نصف اقساط وام را تقبل کردهاند تا هزینههای ساخت برای او کاهش یابد.
برنامههای آینده شما چیست؟
تلاش میکنم همچنان در حوزه خیریه و کارآفرینی فعالیت کنم و راههایی برای حمایت بیشتر از نیازمندان پیدا کنم. امیدوارم که استقبال از مشاغل خانگی و قالیبافی افزایش یابد تا بتوانیم دوباره برای افراد بیشتری اشتغالزایی کنیم.
آرزوی شما چیست؟
تنها آرزوی قلبیام این است که بتوانم دیداری با مقام معظم رهبری داشته باشم و با خانوادههای شهدا از نزدیک دیدار کنم. امیدوارم خداوند فرج امام زمان (عج) را نزدیک کند. من همیشه برای سربازان امام زمان (عج) که شبانهروز در حال خدمت هستند، دعا میکنم و امیدوارم خداوند نگهدارشان باشد.



